تحریکبه جنباندن تحریک گفته میشود. ۱ - بررسی لغوی واژهتحریک. َ (ع مص) جنبانیدن. [۱]
تاج المصادر بیهقی، ذیل واژه «حرک».
جنبانیدن چیزی را. [۲]
منتهی الارب، ذیل واژه «حرک».
[۳]
ناظم الاطباء، فرهنگ ناظم الاطباء، ذیل واژه «حرک».
جنبانیدن و به حرکت درآوردن. [۴]
فرهنگ نظام، ذیل واژه «حرک».
حرکت دادن. [۵]
غیاث اللغات، آنندراج، ذیل واژه «حرک».
ضد تسکین. [۶]
قطر المحیط، از اقرب الموارد، ذیل واژه «حرک».
جنبش و حرکت و هیجان و اضطراب. [۷]
ناظم الاطباء، فرهنگ ناظم الاطباء، ذیل واژه «حرک».
: تو نبینی برگها با شاخها کف زنان رقصان ز تحریک صبا. [۸]
مولوی، مثنوی معنوی.
۲ - تحریک در فلسفهمرادف فعل، چون فعل و انفعال بحسب اشتقاق از حرکت اعتبار کنند تحریک و تحرک گویند. [۹]
اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص۵۲.
در اصطلاح فلسفه اشراق، امر دائم التجددی است در انوار مدبره که موجب حرکات فلکیه میشود تا از انوار قاهره کسب فیض کرده و به کمالات نوری خود برسند. بنابراین تحریک علت معده ٔ اشراق در متحرک است و بعکس گاهی اشراق موجب تحریک است و تحریک منبعث از اشراق از لحاظ عدد غیر از تحریکی است که معد همان اشراق بوده است. و بهمین جهت این امر مستلزم دور نیست، زیرا متوقف و متوقف علیه متغایر هستند. رجوع به حکمت الاشراق و شرح آن شود.۳ - تحریک در اصطلاح لغتنویسان- بالتحریک؛ در اصطلاح لغتنویسان، به فتح ِ همه ٔ حروف متحرک کلمه مگر حرف آخر. محرَّکَةً: التَحَمَة، بالتحریک؛ البُرود المخطَّطة بالصفرة. [۱۰]
قاموس، ذیل واژه «حرک».
گاهی مجازاً بمعنی رغبت دادن و و رغلانیدن آید. [۱۱]
غیاث اللغات، آنندراج، ذیل واژه «حرک».
اغوا کردن و ترغیب دادن کسی را به ضد دیگری. [۱۲]
فرهنگ نظام، ذیل واژه «حرک».
تحریص و ورغلانیدگی و برانگیختن و اغوا و ترغیب. [۱۳]
ناظم الاطباء، فرهنگ ناظم الاطباء، ذیل واژه «حرک».
: اما پادشاه به تحریض و تحریک ساعی نمام انصاف من نمیفرماید. [۱۴]
سندبادنامه ص۱۳۴.
۴ - پانویس
۵ - منبعسایت واژه یاب ردههای این صفحه : واژه شناسی
|