چهارشنبهسوری
چَهارْشَنْبهسوری، یا چهارشنبۀ آخر سال، نام جشنی همگانی از آیینهای نوروزی در گسترۀ حوزۀ فرهنگ ایران زمین که در هر سال شمسی، در غروب سهشنبه، شبِ پیش از آخرین چهارشنبۀ (در زبان گفتاری، چارشنبه) ماه اسفند به سنت کهن و با افروختن آتش و برخی رفتارهای نمادین دیگر، بهصورت جمعی در فضای باز درون و بیرون خانه برگزار میشود.
ایرانیان در پایان هر دور زمانی کیهانی و آغاز دور زمانی دیگر، یک سال نو داشتند. نوروز زمان نوگشتن سال و زمان باززایی و تجدید حیات طبیعت، یکی از این تحولات کیهانی است که در میان پیروان بیشتر ادیان، از جمله زردشتی، مسیحی و اسلام با فرودآمدن فَرَوَرها از آسمان به زمین و رستاخیز مردگان و بازگشت روان آنان به عالم خاکی همراه است. واکنشهای نمادین جامعه در برابر فرایند گذار طبیعت در فرهنگ رفتاری مردم در واپسین روزهای سال شمسی، بهویژه در شب چهارشنبۀ آخر سال نمود مییابد (بلوکباشی، نوروز ... ، 10، 63-64، 106).
نامگذاری
در ایران باستان هر ماه از 12 ماه سال 30روزه، و هر ماه و هر روز نامی از ایزدان و فرشتگان دین مزدیسنا داشت. هر سال 5 روز و اندی کمتر از یک سال شمسی کامل بود. این 5 روز را ــ که اندرگاه (پنجک یا پنجه) مینـامیدند ــ بهپایان ماه اسفند، آخرین ماه سال میافزودند. بخشکردن ماه به 4 هفته و نامیدن روزهای هفته به نام شنبه و یکشنبه و ... در دورۀ اسلامی در گاهشماری ایران رایج شد. شنبه واژهای سامی و برگرفته از واژۀ آرامی سبّات است که آن را در عبری شبّات، و در عربی سَبت (همو، «چهارشنبه ... »، 2؛ یشتها، 1 / 79)، بهمعنای استراحت و آسایش، و در فارسی شَنبَذ یا شَنبَد (= شنبه) گویند: که مریم پسر زاد شَنبَد یکی ... (فردوسی، 8 / 246)، بهفال نیک و به روز مبارک شنبد / نبید گیر و مده روزگار خویش به بد (منوچهری، 177؛ برای کاربرد شنبد بهجای شنبه در شاهنامه، نک : خطیبی، 403).
در زبان و ادب فارسی سور بهمعنای جشن، بزم، شادی: ازین پهلوان چشم بد دور باد / همه زندگانیش در سور باد (فردوسی، 3 / 284)؛ یکی سور کن، مهتران را بخوان ... (همو، 5 / 445؛ نیز قس: سورنای یا سُرنا: نای جشن و سرور، در برابر کَرنای: نای جنگ، نک : برهان ... ، ذیل سورنای؛ معین، حاشیه ... ، 2 / 1185، حاشیۀ 9) و سرخ و روشن: از برای پاسبان قصر او یعنی زحل / در نُه اقلیم فلک تا روز هر شب سورباد (انوری، 1 / 100؛ نیز نک : برهان، ذیل سور) آمده است.
«سور» بهمعنی جشن در ختنهسوران و بهمعنای مهمانی در سوردادن، سورچران و سورچرانی (داعیالاسلام، ذیل سور؛ بلوکباشی، همان، 3) هنوز کاربرد دارد. در برخی زبانها و گویشهای ایرانی مانند کُردی نیز بهمعنای سرخ (مردوخ، 2 / 77) بهکار میرود. «سوری» در ادبیات فارسی هم بهمعنای سرخ در گل سوری بهکار رفته است: آمده نوروزماه با گل سوری به هم / ... (منوچهری، 54)؛ به جلوۀ گل سوری نگاه میکردم / که بود در شب تیره بهروشنی چو چراغ (حافظ، 251). پس به اعتبار معانی سور و سوری ایرانیان شب چهارشنبۀ آخر سال را با افروختن آتش جشن میگرفتند تا اهریمن تاریکی شب و شومی روز چهارشنبه (نک : دنبالۀ مقاله) را با پرتو سرخفام آتش از میانه بردارند (بلوکباشی، همان، 3، نوروز، 54).
خاستگاه و پیشینه
دستیافتن به خاستگاه و چگونگی پیدایی جشن چهارشنبهسوری در ایران و آگاهی از پیشینۀ آن یک مشکل تاریخی است که با وجود پژوهشها و گمانهزنیهای بسیار هنوز پوشیده مانده است. گفتهاند ذبیح بهروز در کتاب تقویم و تاریخ در ایران، با یافتن ارتباط جشن چهارشنبهسوری همانند جشنهای باستانی دیگر با ستارهشناسی، راز این مشکل را گشوده است (نک : مقدم، 78). بنابراین یافته ــ که آن را برآمده از دانش زردشت در ستـارهشنـاسی میدانند ــ تحویل سال در 1725قم، ظهر روزی مطابق با سهشنبه بوده که نقطۀ اعتدال از برج ثور به برج حمل انتقال مییافت. در آن سهشنبه، نیمۀ صبح آن جزو سال پیش و نیمۀ پس از ظهر آن، جزو سال نو بوده که با حساب آغاز روز از نیمهشب، چهارشنبۀ فردای آن روز نوروز و اول سال نو بوده است. به این مناسبت شب چهارشنبه را جشن گرفته، و آتش روشن کردهاند و ازآنرو شب چهارشنبهسوری شده است (همو، 79). این یافتۀ به ظاهر علمی را به دلایلی مانند هر قصۀ ساخته و پرداختۀ دیگر دربارۀ تعلیل و تأویل چهارشنبهسوری (نک : دنبالۀ مقاله) بیپایه دانستهاند (رضازاده ملک، 197- 198). برخی جشنگرفتن در سهشنبهشب آخر سال را ازاینرو دانستهاند که ایرانیان هم مانند بسیاری از جامعههای معروف به گروه هندواروپایی، شب را پیش از روز بهشمار میآوردهاند، و در اوستا هم بارها شب بهجای روز بهکار رفته است (پورداود، 74).
در ایران کهن هر جشن در شبهنگام و معمولاً با آتشافروزی و سپیدهدمان پسازآن، با آبپاشی همراه بوده است (دمشقی، 473؛ نیـز نک : صفـا، 86- 87). یکی از این جشنها ــ که گزارش برپایی آن در سدۀ 4ق / 10م به ما رسیده ــ جشن «شبسوری» در یکی از شبهای پایان سال شمسی است. بنابر این گزارش، چندی پس از به سلطنت رسیدن امیر سدید منصور بن نوح سامانی (سل 350-365ق / 961-976م) «هنوز سال تمام نشده بود که چون شبسوری چنانکه عادت قدیم است» فرا رسید، جشن گرفتند و «آتشی عظیم افروختند» (نرشخی، 37). از این گزارش چنین برمیآید که برگزاری جشن آتشافروزی در یکی از واپسین شبهای سال بهنام شبسوری، در ایران پیشینهای کهنتر از سدۀ 4ق دارد و از آیینهای بنیادی و کهن ایرانیان بهشمار میرفته است (بلوکباشی، «چهارشنبه»، 4).
جشن آتشافروزی در شب چهارشنبه را بازماندۀ رسم کهن آتشافروزی در شب نوروز و همان جشن شبسوری (صفا، 86، 108) و مصادف بودن سالی که جشن سوری را گرفته بودند با شب چهارشنبۀ آخر سال (رضی، 147، 150) و مطابق با رسم پیش از آغاز جشن هَمَسپَتمَدَم در سیصد و شصتمین روز سال شمسی و درآغاز روزهای «گاسانیک» (گاهانیک: اندرگاه) دانستهاند که در آن فَرَوَرهای نیاکان به زمین فرود میآیند و بهروزی و فراوانی برای خاندانهای خود میآورند. ازاینرو، ایرانیان برای روشنکردن راه و راهنمایی آنان بهسوی خاندانهایشان از آغاز شب بر بالای بام یا صحن خانهها و گذرگاهها آتش میافروختهاند (فرهوشی، 43).
با استناد به دیدگاه قدما که هر روز هفته را به یکی از سیارات، و چهارشنبه را به عطارد نسبت میدادند: چهارشنبه بتا نوبت عطارد است / نشاط باید کرد و نبید باید خواست (مسعود سعد، 668- 669)، و سعودش را سعد و نحوسش را نحس میپنداشتند (بیرونی، 357)، گفتهاند که ایرانیان برای دفع بُعد نحسی عطارد، روز چهارشنبه به جشن و شادی میپرداختند و از کارهایی که احتمال خطر در آنها میرفت، میپرهیختند تا بتوانند بُعد سعد عطارد را نیرومندتر سازند (رضازاده ملک، 182). این جشن را همچون جشنهای مذهبی دیگر مانند عید غدیر و نیمۀ شعبان ــ که در مـاه قمری گـرفته میشوند ــ از آیینهای دورۀ اسلامی نیز دانسته، و گفتهاند چون در گاهشماری قمری آغاز 24 ساعت یک شبانهروز از غروب روز پیشازآن است و چهارشنبهسوری هم در غروب آفتاب روز پیش، یعنی سهشنبه برپا میشود، پس نمیتواند از آیینهای پیشاز اسلام باشد (روحالامینی، 51).
روز چهارشنبه نزد عرب بدشگون و ناخجسته: «والاربعاء یوم ضنک و نحس» ( المحاسن ... ، 279) شمرده میشد. با گروش ایرانیان به دین اسلام باور به ناخجستگی چهارشنبه در اندیشۀ آنان راه یافت و در باور و فرهنگ مردم نمودار شد. فردوسی از زبان ستارهشماران در پرهیزکردن بهرام از جنگ با ترکان در این روز گوید: ... / که در چهارشَنبَد مزن گام را / / اگر زین بپیچی، گزند آیدت / همه کار ناسودمند آیدت! (7 / 553)؛ همچنین منوچهری (ص177) به «عیش در روز سهشنبد» و روز پسازآن برای دفع بلا تأکید دارد و گوید: چهارشنبه که روز بلا ست باده بخور / به ساتگین [یا ساتگینی] می خور تا به عافیت گذرد. عامۀ مردم رفتن به عیادت بیمار در شب چهارشنبه را بد (بلوکباشی، نوروز، 112، حاشیۀ 10)، و پیریزی بنای جهنم و قتل هابیل بهدست قابیل را در روز چهارشنبه میپندارند (شریعتزاده، 2 / 418).
مسلمانان شماری از شهرهای ایران چهارشنبۀ آخر ماه صفر را چهارشنبهسوری (آقاجمال، 20؛ مشیزی، 599؛ آنندراج، 2 / 1400؛ باستانی، 599، حاشیۀ 2؛ مؤید محسنی، 243-244) و در اصفهان و نائین چهارشنبهسرخی (برهان آزاد، شم 7، ص 68) مینامند و ماهیت آن را بد و بلاخیز میدانند و برای رفع بلا دراینروز بر زدن ساز (قزوینی، 68؛ آقا جمال، همانجا) و شادیکردن و پرهیزکردن از کارهایی تأکید دارند (برای کارهای منعشده و ناروا در این روز، نک : رضازاده ملک، 202-203).
اشرف مازندرانی (اواخر سدۀ 11 و اوایل سدۀ 12ق) گوید: شده هنگام دُردِ ماه صفر / بادۀ صاف ریز در ساغر / / اندر این چهارشنبۀ سوری / شکمی از عزا بهدرآور (همو، 204). حاج میرزا جواد ملکی در مراقبات، باور به نحسی این ماه و روزهایش را باوری رایج در فرهنگ مردم و ناشی از حکم عقول مردم بهسبب درگذشت پیامبر(ص) دراینماه، و این روایت از او که «هرکس مرا به خروج صفر مژده دهد، او را مژدۀ بهشت میدهم» دانسته است (نک : رضازاده ملک، 201-202؛ نیز نک : قزوینی، 70).
احتمالاً ایرانیان مسلمان برای دورکردن شومی و زیانکاری چهارشنبۀ آخرسال ــ که آن را از هر چهارشنبۀ دیگر بدشگونتر میپنداشتند ــ شب پیشازآن روز را به آیین نیاکان با آتشافروزی همچون شبسوری جشن میگرفتند تا در سال نو هم از بلای نحوست چهارشنبه (پورداود، همانجا) و هم از عفونتهای بهجامانده از زمستان در هوا در امان باشند (دمشقی، همانجا). شیعیان به این جشن رنگ مذهبی نیز داده، و سبب پیدایی رسم آتشافروزی در آن را به قیام مختار ثقفی و خونخواهی قتل امام حسین(ع) نسبت میدهند و میگویند پس از واقعۀ کربلا، مختار برای تمییز شیعه از سنی، دستور داد تا همۀ شیعیان شبهای چهارشنبه بر بام خانههایشان بوته بیفروزند و این رسم از آن زمان باقی ماند (هدایت، 150).
در مناطق غرب ایران، بهویژه آذربایجان هر یک از چهارشنبههای اسفندماه نامی دارد و اسفند با 3 چهارشنبه را بهترتیب «توز» (= توس یا طوس: رنگ طوسی)، «کول» یا «کوله» (رنگ خاکستری) و «گول» (= گل به رنگ سرخ) (برهان آزاد، شم 6، ص 6-7، شم 7، ص 75) و اسفند با 4 چهارشنبه را «کاذب»، «مشتُلقچی» (خبردهنده)، «کول» و «گل» (عناصری، «آیینها ... »، 487) یا «موله»، «سوله»، «گوله» و «کوله» (روحالامینی، 50) میخوانند و چهارشنبۀ آخر را جشن میگیرند. در کردستان آخرین چهارشنبۀ آخر سال را «کُله چوارشَمَّه» (کله: کوتاه، نحس)، یعنی چهارشنبۀ کوتاه و نحس میخوانند (کیوان، 86- 87).
در سرزمینهای آسیای مرکزی چهارشنبۀ آخر سال را «چهارشنبۀ آخران» یا «چهارشنبۀ سُرّک» (احمد، 136- 137) و در کشور آذربایجان هر یک از 4 چهارشنبۀ ماه اسفند را با یکی از عناصر چهارگانۀ طبیعت: آب، آتش، باد و خاک پیوند میدهند و بهترتیب «سو»، «اود»، «یئل» و «تورپاق» چَرشنبه سی مینامند. آخرین چهارشنبه را «چرشنبه سوری» نیز میخوانند (برای اطلاع بیشتر، نک : نبیاف، سراسر اثر).
آیینها
مجموعه رفتارهای آیینی مربوط به چهارشنبهسوری را میتوان در دو دسته رفتار طبقهبندی کرد: دستۀ نخست رفتارهای بنیادی مشترک و همگانی با زمینۀ فرهنگی بسیار کهن مانند آتشافروزی، و دستۀ دوم رفتارهای الحاقی با بنیادهای فرهنگی گوناگون مانند رسمهای بختگشایی و سِحرزُدایی که در فرایند دورههای تاریخی مختلف با رفتارهای آیینی بنیادی چهارشنبهسوری درآمیخته، و همراه شدهاند. شماری از این رفتارها در زندگی اجتماعی مردم امروز ایران منسوخ شدهاند و شماری هم که بازماندهاند معنا و مفهوم اولیۀ خود را از دست داده، و دیگر نقش و کارکرد گذشته را ندارند. برجستهترین کارکرد جشن چهارشنبهسوری و بهویژه آیین آتشافروزی، شکلگیری گروههای اجتماعی از اعضای خانوادههای خویش و آشنایان و همسایگان محلی و تجدید و تحکیم هویت فرهنگی ایرانی و همبستگی ملی در میان آنها ست. در اینجا به نمونههایی از این رفتارها اشاره خواهد شد.
پلشتزدایی
«خانهتکانی» و غبارروبی، زدودن دود و سیاهی از دیوارهای اتاق و سفیدکردن آنها، سفیدکردن ظروف مسین سیاه، دورافکندن چیزهای کهنه و شکسته و فرسوده، و جایگزینکردن آنها با چیزهای نو، شستوشوی جامهها و گستردنیها و آویزههای کثیف، گندزدایی هوای خانه با سوزاندن و دودکردن اسفند و کُندر، و آتشزدن خار و بوته از شاخصترین رسمهای نمادین پلشتزدایی در استقبال از نوروز تا پیش از فرارسیدن چهارشنبۀ آخر سال بوده است. مردم باور داشتند که با پاکسازی فضای زیست و اسباب خانه ارواح خبیث و شریری را که در طول سال در کهنگی، آلودگی و سیاهی مأوا کردهاند، از زیستگاه، خانواده، دام و محصول خود دور میکنند و بهجای آنها گرمی و شادی و تندرستی به خانه میآورند (بلوکباشی، همان، 107).
آتشافروزی
نماد آتش به مثابۀ عنصری پلشتزُدا، تطهیرکننده و زایشگر در بیشتر فرهنگها از سرزمینهای غرب گرفته تا ژاپن گسترده بوده، و در شبهای عید پاک در آیین کاتولیکهای مسیحی، و در سال نو در آیین پیروان شینتو نمود مییافته است (شوالیه، 1 / 60). در ایران باستان نیز آتش عنصری مقدس بهشمار میآمده، و در عقاید پیروان دین مزدیسنا مظهر فـروغ ایزدی و پسر اهورهمزدا پـنداشته میشـده است (نک : ه د، آتش).
آتشافروزی در خانهها با بوتههای خار و گزن صحرایی و شاخههای خشک درختان در شب سال نو ( التاج، 148- 149)، شبسوری (نک : همین مقاله) و در غروب سهشنبۀ آخر سال و گردیدن و رقصیدن به دور آتش از ماندگارترین و عمومیترین اشکال بنیادی جشنهای مربوط به سالنو ایرانیان بوده است (دربارۀ جشن آتشافروزی در زمانهای معین از سال در سرزمینهای اروپایی و گشتن و رقصیدن دور آتش، نک : فریزر، 609 ff.؛ فرهوشی، 44).
جشن آتشافروزی در چهارشنبهسوری به احتمال فراوان بازمانده از یک آیین ابتدایی و کهن یک رفتار جادویی، و نوعی طلسم برای شتاب بخشیدن به بازگشت خورشید و گرم کردن جهان (بهار، از اسطوره ... ، 355، «دربارۀ ... »، 634؛ فریزر، 78)، زایاکردن خاک، بارورکردن درختان و حیوانات و رویاکردن گیاهان (نظریۀ خورشیدی) و پالایش و تطهیر فضاهای زیست از تأثیرات زیانکار دیو پلیدی (نظریۀ تطهیر) در آستانۀ سال نو بوده است (برای شرح به تفصیل این دو نظریه، نک : همو، 642-650). افروختن 3، 5 یا 7 کُپه بوته در سهشنبه شب احتمالاً به نشانۀ قداست این اعداد در فرهنگ ایرانزمین (فرهوشی، همانجا؛ وسترمارک، 117-119؛ نیز برای نقش و اهمیت عدد 5، نک : ه د، پنجه؛ برای نقش و اهمیت عدد 7، نک : معین، تحلیل ... ، 1 / 63 بب ، بهویژه صفحات 70-71) و شاید نشانی از فروغ اصول سهگانه: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک؛ نمادی از پنجگاه شبانهروز و یا 5 روز پنجک؛ و نمادی از امشاسپندان یا فرشتگان مقدس دین مزدیسنا بوده باشد. برخی 5 کپه آتش را مظهری از اصول پنجگانۀ دین اسلام یا انواری از 5 تن آلعبا و مانند آنها در مذهب تشیع دانستهاند (بلوکباشی، نوروز، 57، 112، حاشیۀ 12؛ نیز نک : فرهوشی، همانجا).
رسم آتشافروزی در چهارشنبهسوری با آبپاشی بهیکدیگر و به درودیوار خانه در شب و صبح روز چهارشنبه نیز همراه بوده است و همانطور که شمسالدین محمد دمشقی (د727ق) به آنها در این جشن اشاره کرده (ص473؛ نیز نک : اُلئاریوس، 78)، این رسم از سدهها پیش در میان ایرانیان، برای زدودن عفونتهای زمستان از هوا و تطهیر ارکان و اسباب خانه از آلودگیها و شوربختی و ناکامی ناشی از آنها، مرسوم بوده، و هنوز هم در میان مردم ایران، بهویژه روستاییان معمول است (بلوکباشی، همان، 58- 59؛ نیز برای جایگاه آب در این جشن در گیلان، نک : بشرا، 125- 129؛ در اردبیل، نک : عناصری، «آیینها»، 493؛ در میان تاتها، نک : عبدلی، 83، 86).
تفأل زدن
در فرهنگ سومری، بابلی و ایرانی تفأل زدن در روزهای پایانی سال برای پیشبینی سرنوشت و مقدرات خود در سال نو رایج بوده، و با «جشن تقدیرات» یا رسم تعیین مقدرات در «جشن اکیتو» در زمان نوگشتن سال همانندیهایی داشته است (بلوکبـاشی، همـان، 49؛ نیز نک : الیاده، 56-58). در میان تفألهای همگانی رایج در شب چهارشنبهسوری میان زنان و دختران، بهویژه دختران دم بخت و زنان آرزومند میتوان برای نمونه به «فالگوشنشینی» (گوش فرادادن به سخنان رهگذران و تفسیر مضمون سخنان آنان) و «فال کوزه» یا «فال کُلوک» (کُلوک: کوزۀ دهنگشاد لعابدار)، فالگرفتن با اشعاری که معمولاً از حافظ روی قطعههای کاغذ نوشته، و درون کوزهای انداختهاند، و بیرون آوردن آنها از کوزه و خواندن و تعبیرکردن مفاهیم هر قطعه شعر برای صاحب فـال، اشـاره کرد (برهان آزاد، شم 6، ص 7- 8؛ بلوکباشی، همان، 59، 61؛ فقیری، 21-22).
در زنجان، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، ملایر و برخی جاهای دیگر نوعی فال کوزه بهنام «فال بُلونی» (بُلونی یا بولونی: کوزۀ سفالین پخته با دو دسته) یا «فال مهره» رایج است که در آن مهرههایی نشانهدار را در کوزهای میاندازند و همراه با درآوردن هر یک از مهرهها یک دوبیتی میخوانند که وصف حال و پاسخ نیت صاحب مهره است (نفیسی، 852-853؛ برهان آزاد، شم 10، ص 52؛ برای شرح به تفصیل فال بلونی، نک : شفیعی، 64-65).
فرهوشی بنیان این فالها را بر اسطورۀ فَرَوَرها و خبرگیری از این مهمانان فرود آمده از آسمان که دربارۀ گذشته و آیندۀ انسان آگاهی دارند، استوار میداند و میگوید: ازاینراه حاجتمندان از فرورها یاری میجویند تا کار بستۀ آنان را بگشایند و مشکلهایشان را در سال نو در دستیافتن به شوی و فرزندان سالم و بهزیستی از میان بردارند (ص44-45).
بلاگردانی
از شیوهها و راهبردهای نمادین برای دفع درد و بیماری، تیرهبختی و شومی از خود و خانه و خانواده در فرهنگهای کهن و سنتی جهان، انتقال این بلاها با اعمالی جادویی به حیوان، گیاه و اشیاء بوده است. روز چهارشنبۀ آخر سال بهسبب بدشگون بودگی و احتمال اثرگذاری ناخجسته بر سلامت و زندگی مردم، از زمانهای ویژه برای بلاگردانی در فرهنگ ایران بهشمار میرفته، و بنابر ویژگیهای فرهنگی حوزههای جغرافیایی گوناگون با هم کم وبیش متفاوت بوده است. در اینجا به چند نمونۀ آن اشاره خواهد شد:
کوزهشکنی: در تهران کوزۀ نو آب ندیدهای را پر از آب میکردند و پول سیاهی در آن میانداختند و بههنگام غروب سهشنبه کوزه را با تمام درد و بلاهای خود از سر بام خانه به کوچه، یا از بالای سردرِ نقارهخانۀ میدان ارگ به زمین میافکندند و میشکستند (آقاجمال، 42؛ هدایت، 150؛ نیز بلوکباشی، نوروز، 61)؛ در خراسان در کوزه مقداری زغال، نمک، و یک سکه به نشانۀ سیاهبختی، شورچشمی و تنگدستی میانداختند و دورسر افراد خانه میگرداندند و از سر بام به کوچه میانداختند (شکورزاده، 65).
در برخی نقاط ایران، ازجمله تهران، پس از سوختن بوتههای آتش شب چهارشنبهسوری، خاکستر آتش را برای دورکردن بلا از خانواده و آوردن تندرستی و شادی به سر چهارراه میبردند و بـه باد یـا آب روان میدادند (برهان آزاد، شم 7، ص 70-71). در کردستان و لرستان کوزۀ کهنه و شکستهای را که در شب چهارشنبۀ آخر سال یا آخر صفر درون آن معمولاً یک دسته جاروی کهنه (گِسکه کُتره) گذاشته و اسفند ریخته و آتش زده و از رویش پریده بودند، با خاکستر، و در جاهایی با چند سکه یا عروسکی بلاگردان در بیرون از خانه میبردند و دور میانداختند و در بازگشت به خانه به پشت سر خود نگاه نمیکردند تا نحوست چهارشنبه بازنگردد (کیوان، 94-95؛ لرستاننامه، 1 / 131). در لرستان همچنین زنان چند تار مو و سر ناخنهای گرفتۀ انگشتان خود و کودکانشان را با مشتی پشم که از دامهایشان چیده بودند، به نسیم باد یا امواج آب رودخانه و نهر میسپردند (کیوان، 91؛ بـرای نقش جـادویی خاکستر و به باد دادن آن، نک : فریزر، 541).
بیماریزدایی
از رسمهای دیگر بلاگردانی در چهارشنبهسوری پختن انواع خوراک و پخش آن میان آشنایان و همسایگان بوده است. همگانیترین این خوراکها، پختن «آش ابودردا» یا «آش بیمار» با 4 یا 7 رنگ آجیل (بنشن یا حبوب) بود که آنها را معمولاً از طریق قاشقزنی در برابر 7 خانۀ روبهقبله در شب چهارشنبهسوری بهدست میآوردند. در این آش یک یا دو آدمکِ از خمیر ساخته بهنام ابودردا و امّ دردا میانداختند و میپختند و بعد آدمکهای بلاگردان را برای بیرونکردن درد و بلا از تن بیماران و شفای آنان به آب میدادند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ این آش، نک : دانا، 1 / 320-322).
در سروستان آش دیگری هم بهنام «بغرای چهارشنبهسوری» میپختند که در آن آدمکی خمیری بهنام «لِبدی مَحَلّی» میانداختند و پس از پختن آش لبدی را به آب روان میدادند (لبدی نام عروسکی زشت و با لباسهای گل و گشاد بود که پیرزنان در شیراز آن را برای بلاگردانی از مردم به در خانهها میبردند و میگفتند: «لبدی اومده قضا و بلا را ببره» (بهروزی، 530؛ فقیری، 23).
گذاشتن خشتی که در چهارگوشۀ آن 9 عدد شمع یا فتیلۀ روغنی روشن کرده و یک پول سیاه، یک دانۀ زغال گذاشته و کمی اسفند و ادویه ریختهاند در سر چهارراه (هدایت، 55)؛ گذراندن کودکان شیرخوار از زیر سردر نقارهخانه و لولۀ توپ مروارید در میدان ارگ تهران؛ شکاندن کوزهای که در آن گندم ریختهاند، برای درمان نحسی و قطع بیماری «غش» و «ریسۀ» کودکان (بلوکباشی، «چهارشنبه»، 6)؛ و تهیۀ آجیلی 7 مغز بهنام آجیل چهارشنبهسوری از آجیلفروشیهای روبهقبله و پخش و خوردن آن به نیت برآوردهشدن نذر و نیازها (همانجا) ازجمله دیگر رفتارهای بلاگردانی بودهاند.
سحرزدایی و بختگشایی
در ایران و سرزمینهای حوزۀ فرهنگی نوروز، شب چهارشنبهسوری برای باطلکردن سحر و جادو از خانه و گشودن گره از کارها و بخت بستۀ دختران و شوهردادن آنها در سال نو از تأثیر گذارترین روزهای مناسب سال پنداشته میشد. سودن قلیا در هاون برنجین بهدست 7 دختر نابالغ و آمیختن آن با آب یا سرکه و پاشیدن «قلیاب» یا «قلیاب سرکه» در 4 گوشۀ خانه و اتاق و سردر خانه (نفیسی، 851؛ برای آداب درستکردن قلیاب، نک : بلوکباشی، نوروز، 113، حاشیۀ 17)؛ بیرونراندن دختران دمِبخت از خانه با نیمسوز آتش چهارشنبهسوری؛ ریختن آبی که پیش از غروب سهشنبه از دباغخانۀ شهر آورده بودند بر سر دختران شو نکرده؛ نشاندن دختران بر سر چهارراه یا دم در مسجد با قفلی بسته که با زنجیری از گردن آنان آویخته بودند، یا قفلی که دامن پیراهن آنها را به چاک یقه یا چادرشان بسته بود، و گشودن قفلها بهدست نوجوانی یا سیدی و یا مردی رهگذر؛ ریختن آب با جام چهلکلید (برای آگاهی از این جام، نک : ه د، چهل کلید، جام) از نهر یا حوض ماهی سعدیۀ شیراز بر سر و روی دختران دمِ بخت و شستوشو کردن زنان شوهردار در این نهر برای باطلکردن جادو و آوردن مهر و محبت در دل شوهر؛ نشستن زنان و دختران روی لولۀ توپی معروف به توپ مروارید (برای شرح و تاریخچۀ آن، نک : نفیسی، 843-846) در میدان ارگ تهران و یا لولۀ توپهایی در برخی میادین شهرهای دیگر مانند تبریز و شیراز، یا عبور از زیر لولۀ توپ و یا بستن یک تکه پارچۀ دخیل به آن؛ و نشستن روی چرخ کوزهگری و شکستن گردو در بالای آن و مانند آنها نمونههایی از اعمال جادویی زنان در شب و روز چهارشنبهسوری بودهاند (بلوکباشی، همان، 60-61؛ هدایت، 150-151؛ برهان آزاد، شم 6، ص 10-11، شم 7، ص 75؛ شکورزاده، 67-75؛ نیز نک : ه د، بختگشایی، نیز باطل سحر؛ برای آداب بختگشایی در آسیای مرکزی، نک : احمد، 137- 138).
در برخی شهرها که تندیس سنگی شیر وجود داشت، مانند شیر سنگی شهر همدان دوشیزگان در شب چهارشنبهسوری روی تندیس شیر مینشستند، یا چندبار از زیر دستوپای آن میگذشتند و پشت و شکم آن را نوازش میدادند و از آن مراد و شوهر و فرزند میطلبیدند (برای آداب بختگشایی با شیر سنگی همدان، نک : شکورزاده، 73-74). فرهوشی تندیس شیر را در زمانهای کهن نمادی از نیروی اناهیتا، فرشتۀ باروری و آب دانسته که آنها را در پرستشگاههای ناهید نگهداری میکردند (همو، 48).
برکتزایی: مردم گیل و دیلم در شب چهارشنبۀ آخر سال برای استقبال از آمدن پریدختی به نام «چارشنبهخاتین» (خاتون چهارشنبه) همراه با روفتن خانه و سوزاندن اسفند در چهارگوشۀ اتاقهایشان، نقش نمادین او را بر دیوار اتاقها میکشیدند و برای او کوکوی هفتسبزی (به زبان تالشی «پَته») در سفرۀ مخصوص او در ایوانهای خانه یا بر سر چاهها که باور داشتند خاتون در چاه میزید، میگذاشتند و معتقد بودند که پریدخت سفیدپوش با کلامی دلنشین و شاد به دیدارشان میآید و برکت برای آنها به ارمغان میآورد (برای آگاهی از افسانۀ این پری بانو در فرهنگ مردم گیـلان، نک : حسنزاده، 92-100؛ نیز نک : بشرا، 108، 130؛ عبدلی، 82). مردم تکاب آذربایجان نقش نمادین این پریدخت را با آرد به شکل زنی کفگیر به دست در پای دیگی بر دیوار نمزدۀ انبارهای خود میکشیدند و به انتظار آمدن او و آوردن خیر و برکت میماندند (عناصری، تجلی ... ، 189).
املشیها در شب چهارشنبه از 7 چشمه آب میآوردند و تا سپیدهدم این آب را ــ که «هفت کوثر» مینامیدند ــ در جایی پنهان از انظار میگذاشتند تا چارشنبهخاتون یا حضرت خضر بیاید و آن را تبرک کند. روز چهارشنبه هر عضو خانواده برای سلامتی کمی از آب مینوشید یا بر سر و روی خود میزد و بقیۀ آب را هم برای فزونی و برکت حاصل در مزرعه میپاشیدند (بشرا، 126). گیلانیها برای خاکستر آتش شب چهارشنبهسوری نیز نیروی جادوانۀ آفتزدایی میپنداشتند و آن را برای برکتزایی و باروری در شالیزار، طویلۀ حیوانها و لانۀ ماکیان میپاشیدند (همو، 104-105).
مآخذ
آقا جمال خوانساری، محمد، عقایدالنساء و مرآتالبلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛ احمد، روزی، نوروز و آیینهای نوروزی در ورارودان، به کوشش نادر کریمیان سردشتی، تهران، 1383ش؛ اُلئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347ش؛ باستانیپاریزی، محمدابراهیم، حاشیه بر تذکرۀ صفویۀ کرمان (نک : هم ، مشیزی)؛ برهان آزاد، ابراهیم، «چهارشنبهسوری»، پیام نوین، تهران، 1343ش، دورۀ 6، شم 6، 7، 10؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1361ش؛ بشرا، محمد، «بن مایههای آداب چهارشنبهسوری در گیلان»، کتاب کادوس، تهران، 1372ش؛ بلوکباشی، علی، «چهارشنبهسوری»، هنر و مردم، تهران، 1345-1346ش، شم 53-54؛ همو، نوروز، جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1381ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، 1376ش؛ همو، «دربارۀ جشن سده»، چیستا، تهران، 1360ش، س1، شم 6؛ بهروزی، علینقی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، 1348ش؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1318ش؛ پورداود، ابراهیم، اناهیتا، به کوشش مرتضى گرجی، تهران، 1343ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، 1970م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1367ش؛ حسنزاده، علیرضا، «چهارشنبهخاتین: خاتون چهارشنبه»، مجموعه مقالات مطالعات ایرانی، 1378ش، شم 2؛ خطیبی، ابوالفضل و محمود امیدسالار، «یادداشتها»، یادداشتهای شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1389ش، ج2، بخش3؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران،1363ش؛ دانا؛ دمشقی، محمد، نخبةالدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1357ش؛ رضازاده ملک، رحیم، در معرفت تقویم، تهران، 1382ش؛ رضی، هاشم، گاهشماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1358ش؛ روحالامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، 1376ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش؛ شفیعی، محمود، «جشن نوروز در چهارمحال»، نخستین جلسات سخنرانی و بحث دربارۀ جشن نوروز وچهارشنبهسوری و سیزدهبدر، تهران، 1356ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1346ش؛ شوالیه، ژان و اَلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1378ش؛ صفا، ذبیحالله، گاهشماری و جشنهای ملی ایرانیان، تهران، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369ش؛ عناصری، جابر، «آیینها و مراسم چهارشنبهسوری و نوروز در اردبیل»، چیستا، تهران، 1365ش، س3، شم 7؛ همو، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، 1374ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386ش؛ فرهوشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1355ش؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، 1382ش؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، کتابخانۀ مرکزی ناصرخسرو؛ کیوان، مصطفى، نوروز در کردستان، تهران، 1349ش؛ لرستاننامه، به کوشش فرید قاسمی، خرمآباد، 1375ش؛ المحاسن و الاضداد، منسوب به جاحظ، بیروت، 1949م؛ مردوخ کردستانی، محمد، فرهنگ، سنندج، 1362ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1339ش؛ مشیزی (بردسیری)، محمدسعید، تذکرۀ صفویۀ کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1369ش؛ معین، محمد، تحلیل هفت پیکر نظامی، تهران، 1338ش؛ همو، حاشیه بر برهان قاطع (هم )؛ مقدم، محمد، «چهارشنبهسوری»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، تهران، 1337ش، س5، شم 3؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381ش؛ نبیاف، آزادمولود اوغلو، چهارشنبهسوری در آذربایجان، ترجمۀ یونس وحدتی هلان و مینا جعفرپور عصر، تبریز، 1386ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363ش؛ نفیسی، سعید، «چهارشنبهسوری»، مهر، تهران، 1313ش، س1، شم 11؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1347ش؛ نیز:
Eliade, M., The Myth of the Eternal Return, tr. W.R. Trask, New York, 1971; Frazer, J. G.,The Golden Bough: A Study in Magic and Religion, London, 1932; Westermarck, E., Pagan Survivals in Mohammedan Civilization, Amsterdam, 1973.