آب چاه (قرآن)یکی از اقسام آب، آب چاه است. در این مقاله آیات مرتبط با آب چاه معرفی میشوند. ۱ - استخراج آب از چاهیکی از موضوعاتی که در آیات قرآن به آن اشاره شده است استخراج آب از چاه است. ۱.۱ - توسط کاروانیان مصراستخراج آب از چاه به دست کاروانیان مصر : «وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ؛ و (در همين حال) کاروانى فرا رسيد؛ و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افکند؛ (ناگهان) صدا زد: مژده باد! اين کودکى است (زيبا و دوست داشتنى!) و اين امر را بهعنوان يک سرمايه از ديگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود». ۱.۲ - توسط حضرت موسیآبکشی موسی علیهالسلام از چاه، برای گوسفندان شعیب علیهالسلام: ۱. «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ؛ و هنگامى که به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب مىکنند؛ و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديک نمىشوند؛ موسى) به آن دو گفت:کار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمىدهيد؟!) گفتند: ا آنها را آب نمىدهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالى است (و قادر بر اين کارها نيست.)!». ۲. «فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشيد؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خير و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!». ۲ - استفاده از آب چاهاستفاده از آب چاه، دارای سابقه تاریخی: ۱. «قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ؛ يکى از آنها گفت: يوسف را نکشيد! و اگر مىخواهيد کارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفکنيد؛ تا بعضى از قافلهها او را برگيرند (و با خود به مکان دورى ببرند)!». ۲. «وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»؛ و (در همين حال) کاروانى فرا رسيد؛ و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افکند؛ (ناگهان) صدا زد: مژده باد! اين کودکى است (زيبا و دوست داشتنى!) و اين امر را بهعنوان يک سرمايه از ديگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود». ۳. «فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ؛ چه بسيار شهرها و آباديهايى که آنها را نابود و هلاک کرديم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند؛ بهگونهاى که بر سقفهاى خود فرو ريخت! (نخست سقفها ويران گشت؛ و بعد ديوارها بر روى سقفها!) و چه بسيار چاه پر آب که بىصاحب ماند؛ و چه بسيار قصرهاى محکم و مرتفع!». ۴. «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ؛ و هنگامى که به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب مىکنند؛ و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديک نمىشوند؛ موسى) به آن دو گفت: کار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمىدهيد؟!) گفتند: ما آنها را آب نمىدهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالی است (و قادر بر اين کارها نيست.)!». ۵. «فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!». ۳ - پانویس
۴ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱، ص۶۶، برگرفته از مقاله «آب چاه». |