زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه
 

ترنم





تَرَنُّم، در لغت به‌ معنی خواندن شعر با صوت یا آواز خوش، اما در اصطلاح موسیقی به مفهوم خواندن هجاهایی غالباً بی‌معنی است که با عنوان «الفاظ نقرات» در تصنیف‌های کلاسیک‌ ترکی و ایرانی در سده‌های ۹ تا ۱۲ق/۱۵ تا ۱۸م متداول بوده است.


۱ - واژه ترنم در صدر اسلام



در دورۀ جاهلیت و صدر اسلام واژۀ ترنم به مفاهیمی چون صدای بغ‌بغوی کبوتر، غرش رعد، غژغژ کمان و همچنین اصوات آلات موسیقایی چون چنگ و عود اطلاق می‌شده است. در همین دوره دو واژۀ انشاد و غنا، به معنی «خواندن شعر به آواز خوش» رایج بوده‌ است؛ اما از سدۀ ۲ تا ۸ق/ ۸ تا ۱۴م، واژۀ انشاد معنی «دکلمه» را به خود گرفته، و غنا نیز به معنی آواز درآمده است و در پی آن خواندن شعر کلاسیک به حالت آوازی «ترنم» نامیده شده است.
[۱] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۲۷- ۲۹، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.


۲ - ترنم در فرهنگ شاعران عرب



در فرهنگ شاعران عرب، زمانی که شعر با لحن یا ملودی اجرا می‌شده، اما دارای وزن موسیقایی (ایقاع) خاصی نبوده، ترنم و یا تلحین نامیده می‌شده است. از این‌رو خواندن اشعار عامیانه، شعر کلاسیک، متون مذهبی، آواز ساربانان (حدی) و سرانجام قرائت قرآن، همه ترنم نامیده شده است.
[۲] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۲۷- ۲۹، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
به هنگام ترنم شعر برخلاف اجرای تصنیف‌های هنری که از چهارچوب ملودیک وریتمیک خاصی تبعیت می‌کردند، تأکید بر ساختار عروضی شعر بیش‌تر بود و اشعار به صورت کامل‌تری اجرا می‌شد. از نظر موسیقایی نیز ترنم بیش‌تر در منطقۀ صوتی بم و خفه اجرا می‌شده است.
[۳] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۱، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.


۳ - دیدگاه عبدالقادر مراغی



در سدۀ ۹ق در ایران عبدالقادر مراغی (د ۸۳۸ق) واژۀ ترنم را کماکان به معنی خوش‌خوانی یا ادای «نغمات طیبه از حلوق انسانی» به کار می‌برد.
[۴] مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ج۱، ص۲۴۵، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۷۰ش..
به گفتۀ وی اجرای موسیقی آوازی یا «ترکیبی از نغمات که به حلق کنند» بر دو نوع است: نثر نغمات (بدون ایقاع) و نظم نغمات (با ایقاع). او از سبک اجرایی نثر نغمات با عنوان ترنم یاد می‌کند و مصداق آن را به شیوۀ آوازخوانی قاریان و خطبا و مؤذنان و نشیدخوانی خوانندگان عرب و غزل خوانی خوانندگان عجم معرفی می‌کند.
[۵] مراغی، عبدالقادر، جامع الالحان، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۶۶ش..
[۶] مراغی، عبدالقادر، مقاصد الالحان، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۴۴ش..


۴ - ترنم در سده دهم قمری



از سدۀ ۱۰ق/۱۶م به بعد ظاهراً واژۀ ترنم در حوزۀ موسیقی دربار عثمانی معنی دیگری را در بر‌گرفت. در واقع از این دوره به بعد قسمتی از تصانیف که عموماً بر روی هجاهایی بی‌معنی چون «تَ، نَ، تا، نا، تَن و نَن» و همچنین «دَرَ، دِلی، لِل، لَن، ها، یَل، لَل، لَ، لَلّی، لا» در ترکیبات بی‌شماری مانند «تنّا، در، تن، یللی، ترلا، تا» خوانده‌ می‌شدند، عنوان ترنم داشتند‌.
[۷] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳-۳۴، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.


۵ - هجاهای الفاظ ارکان نقرات



هجاهای بی‌معنی دست کم از سدۀ ۸ق/۱۴م در تصنیف‌های ایرانی معمول بوده‌اند. کهن‌ترین سندی که دال بر استفادۀ این هجاها در دست است، تصنیفی است به فرم قول در پردۀ محیّر حسینی و ایقاع خفیف که توسط قطب‌الدین شیرازی (د ۷۱۰ق) در پایان بخش موسیقی کتاب درة التاج درج شده است
[۸] درة التاج، به کوشش محمد مشکان طبسی، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۹، تهران، ۱۳۲۴ش..
[۹] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۴، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
. این هجاها از سدۀ ۹ق/۱۵م در منابع فارسی با عنوان «الفاظ ارکان نقرات»، یا «الفاظ نقرات» و بعدها «نقرات» (نقارات) موسوم بوده‌اند. لفظ نقره از نظریۀ ایقاعات در موسیقی عرب گرفته شده که خود به معنی مضراب زدن بر ساز عود است.
[۱۰] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
به عنوان مثال عبدالقادر مراغی در بیان ساختار تصنیفِ عمل عنوان می‌کند که بخشی از آن بر روی الفاظ نقرات اجرا می‌شده است. همچنین تصنیفِ پیشرو به گفتۀ همو مطلقاً بر روی الفاظ نقرات خوانده می‌شده، و از ابیات و اشعار خالی بوده است.
[۱۱] مراغی، عبدالقادر، مقاصد الالحان، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۴۴ش..

در نیمۀ اول دورۀ صفویه الفاظ نقرات با عنوان نقرات یا نقارات شناخته می‌شدند؛ چنان که میرصدرالدین محمد قزوینی (د ۱۰۰۸ق) در شرح تصانیف زمان خود از قول، کار، عمل، صوت و نقش به عنوان تصانیفی که بخشی از آن‌ها شامل الفاظ نقرات بوده است، یاد می‌کند.
[۱۲] «رسالۀ علم موسیقی»، به کوشش آریو رستمی، ج۱، ص۹۳-۹۴، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم‌ ۱۸..
او همچنین عنوان می‌کند که یکی از مشخصه‌های متمایز کنندۀ نقش از صوت، آن است که در نقش نقرات «یلا یللا» بوده، اما در صوت «تن در تن».
[۱۳] «رسالۀ علم موسیقی»، به کوشش آریو رستمی، ج۱، ص۹۴، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم‌ ۱۸..


۶ - ورود ترنم به ادبیات موسیقیایی ایران



اما در نیمۀ دوم دورۀ صفویه یعنی سدۀ ۱۱ق/۱۷م ظاهراً تحت تأثیر موسیقی دربار عثمانی، واژۀ ترنم به معنای جدید آن وارد ادبیات موسیقایی ایران نیز می‌شود. در اواخر این سده امیرخان گرجی، مطرب دربار شاه سلطان حسین صفوی (سل‌ ۱۱۰۵- ۱۱۳۵ق) از واژۀ ترنم به همان معنی الفاظ نقرات نام می‌برد. او نقرات را مشتمل بر الفاظی چون «دِر دِر دِر» معرفی می‌کند و ترنم را حاوی «تَرَدیم دیم‌تَر».
[۱۴] رسالۀ موسیقی، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ج۱، ص۹۸، شم‌ ۲۲۱۱..

اینکه واژۀ ترنم در حوزۀ موسیقایی اواخر دورۀ صفوی کاملاً رایج بوده است و یا امیرخان تحت تأثیر منابع عثمانی از آن نام می‌برد، به درستی مشخص نیست؛ اما آنچه مسلم است، اینکه در هیـچ منبع دیگـری در ایران پیش و پس از امیـرخان این واژه بـه معنی الفاظ نقرات به کار نرفته است.
واژۀ ترنم در موسیقی عثمانی سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م به اصطلاح رایجی تبدیل می‌شود؛ چنان که موسیقی‌دان مشهور این دوره، عبدالباقی ناصر دده (د ۱۲۳۶ق) در تشریح قسمت‌هایی از موسیقی مذهبی نیز از آن یاد می‌کند.
[۱۵] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۶، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.

مفهوم و اصطلاح ترنم به معنی الفاظ نقرات در ایران پس از صفوی به دست فراموشی سپرده شده است، اما در میان موسیقی‌دانان ترکیه تا به امروز نیز متداول است.
[۱۶] نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳_۳۶، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.


۷ - فهرست منابع



(۱) گرجی، امیرخان، رسالۀ موسیقی، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم‌ ۲۲۱۱.
(۲) قطب‌الدین شیرازی، محمود، درة التاج، به کوشش محمد مشکان طبسی، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۳) مراغی، عبدالقادر، جامع الالحان، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۴) مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۵) مراغی، عبدالقادر، مقاصد الالحان، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۶) قزوینی، میرصدرالدین محمد، «رسالۀ علم موسیقی»، به کوشش آریو رستمی، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم‌ ۱۸.
(۷) نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.

۸ - پانویس


 
۱. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۲۷- ۲۹، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۲. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۲۷- ۲۹، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۳. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۱، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۴. مراغی، عبدالقادر، شرح ادوار، ج۱، ص۲۴۵، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۷۰ش..
۵. مراغی، عبدالقادر، جامع الالحان، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۶۶ش..
۶. مراغی، عبدالقادر، مقاصد الالحان، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۴۴ش..
۷. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳-۳۴، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۸. درة التاج، به کوشش محمد مشکان طبسی، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۹، تهران، ۱۳۲۴ش..
۹. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۴، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۱۰. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۱۱. مراغی، عبدالقادر، مقاصد الالحان، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶، به کوشش تقی بینش، تهران، ۱۳۴۴ش..
۱۲. «رسالۀ علم موسیقی»، به کوشش آریو رستمی، ج۱، ص۹۳-۹۴، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم‌ ۱۸..
۱۳. «رسالۀ علم موسیقی»، به کوشش آریو رستمی، ج۱، ص۹۴، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۱ش، س ۵، شم‌ ۱۸..
۱۴. رسالۀ موسیقی، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ج۱، ص۹۸، شم‌ ۲۲۱۱..
۱۵. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۶، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.
۱۶. نویباور، ایکهارد، «ترنم و ترنوم در شعر و موسیقی»، ج۱، ص۳۳_۳۶، ترجمۀ سیاوش بیضایی، همان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم‌ ۲۸.


۹ - منبع



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ترنم»، شماره۵۹۱۰.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.