تقدیستقدیس یعنی منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود است. ۱ - معنای لغوی و اصطلاحیتقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی [۱]
المصطفوی، التحقیق، ج۹، ص۲۱۰، «قدس».
و مبارک بودن است [۲]
المصطفوی، التحقیق، ج۹، ص۲۱۰، «قدس».
[۳]
لویس معلوف (م ۱۹۴۶م)، المنجد فی اللغه، ص۶۱۲.
و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است [۵]
المصطفوی، التحقیق، ج۹، ص۲۱۰، «قدس».
و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود [۶]
سید جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص۲۵۳.
[۷]
شرح المصطلحات الکلامیه، به کوشش مجمع البحوث الاسلامیة، ص۷۸.
[۸]
علی بن محمد الجرجانی (م ۸۱۶ق)، التعریفات، ص۸۹.
، از این رو به رغم آنکه برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کردهاند. [۹]
تصدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۱۴.
[۱۱]
الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)، فتح القدیر، ج۱، ص۶۴.
۲ - تفاوت تقدیس با تسبیحاهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانستهاند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است. [۱۲]
روزبهان، شرح شطحیات، ص۲۱۳.
[۱۳]
مصطلحات جامع العلوم، ص۲۷۹.
[۱۴]
قیصری (م ۷۵۱ ق)، شرح فصوص الحکم، ص۳۶۸.
[۱۵]
قیصری (م ۷۵۱ ق)، شرح فصوص الحکم، ص۵۴۱.
برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل [۱۶]
شرح المصطلحات الکلامیه، به کوشش مجمع البحوث الاسلامیة، ص۷۸.
و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات [۱۷]
محی الدین بن عربی (م ۶۳۸ق)، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۲۶.
یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانستهاند. [۱۸]
الجنابذی (م ۱۳۲۷ق)، بیان السعاده، ج۱، ص۷۴.
برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه، و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کردهاند. [۱۹]
قیصری (م ۷۵۱ ق)، شرح فصوص الحکم، ص۳۶۸.
[۲۰]
قیصری (م ۷۵۱ ق)، شرح فصوص الحکم، ص۵۴۱.
تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند اینکه تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست [۲۱]
شرح المصطلحات الکلامیه، به کوشش مجمع البحوث الاسلامیة، ص۷۸.
یا اینکه تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیر انسانها مانند زمین، وادی و غیره نیز به کار میرود؛ ولی تسبیح ویژه خداست. ۳ - تقدیس در قرآنتقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» به کار رفته است:«و اِذ قالَ رَبُّک لِلمَلئِکةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسفِک الدِّماءَ ونَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک ونُقَدِّسُ لَک قالَ اِنِّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون» و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:«هُوَ اللّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ المَلِک القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکبِّرُ سُبحنَ اللّهِ عَمّا یُشرِکون» ولی با توجه به معنای تقدیس میتوان به مجموع آیاتی که در آنها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه میدانند، مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِوالاَرضِ» یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر میداند، مانند «سُبحنَهُ وتَعلی عَمّا یَصِفون» و «رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون» و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی میکنند:«لَیسَ کمِثلِهِ شَیءٌ» یا به اثبات توحید حق میپردازند:«قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکون» تمسک جست، از این رو برخی در سوره توحید، آیات «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد اَللّهُ الصَّمَد» را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی شریک و شبیه از او دانستهاند. [۴۶]
حسین بن حسن الحلیمی (م ۴۰۳ ق)، المنهاج فی شعب الایمان، ج۱، ص۱۹۷.
[۴۷]
البیهقی (م ۴۵۸ ق)، الاسماء والصفات، ج۱، ص۷۷.
مفسرانی که تقدیس و تسبیح را در آیه ۳۰ بقره به یک معنا میگیرند جمله «نُقَدِسُ لَک» را تأکید «نُسَبّحُ» می دانند [۵۰]
تصدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۱۴.
و در مقابل، آنها که تقدیس را جز تسبیح میدانند با توجه به تفاوت های پیش گفته برای جمله مذکور معنایی افزون بر معنای تسبیح ذکر کردهاند. [۵۲]
کشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۴.
[۵۳]
الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)، فتح القدیر، ج۱، ص۶۳.
[۵۴]
محمد بن مصطفی القوجوی (م ۹۵۱ ق)، حاشیة محی الدین شیخ زاده، ج۱، ص۵۰۳.
[۵۵]
محمد بن مصطفی القوجوی (م ۹۵۱ ق)، حاشیة محی الدین شیخ زاده، ج۱، ص۵۰۴.
این دو قول در صورتی است که لام را در جمله «نُقَدِّسُ لَک» زاید و معنای آن را «نُقَدِّسُک» بدانیم [۵۶]
الطبرسی (م ۵۴۸ ق)، مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۸.
[۵۷]
محمد بن مصطفی القوجوی (م ۹۵۱ ق)، حاشیة محی الدین شیخ زاده، ج۱، ص۵۰۴.
[۵۸]
تصدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۱۴.
؛ اما برخی با زاید ندانستن حرف لام معنای «نُقَدِّسُ لَک» را در آیه یاد شده به پاکسازی روی زمین از فاسدان و مفسدان یا پاکسازی خویشتن از هرگونه صفات زشت و مذموم و تطهیر جسم و جان برای خدا معنا کردهاند ؛ ولی میتوان گفت چون جمله مذکور از فرشتگان نقل شده است و فرشتگان به تصریح آیه شریفه «لا یَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمَرون» گناه نمیکنند صحیح نیست که به خدا بگویند ما خود را از گناه پاک میکنیم.۴ - تقدیس در مقام ثبوتآنچه درباره تقدیس گفته شد مربوط به مقام اثبات یعنی منزّه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات محدود و نسبی بود؛ ولی از آنجا که خدای متعالی در مقام ثبوت و واقع نیز چنین است نام مبارک «قدّوس» که مبالغه در قدس (تنزّه و پاکی) است [۶۲]
الطباطبایی (م ۱۴۰۲ق)، المیزان، ج۱۹، ص۲۲۲.
از اسمای حسنای او شمرده شده است:«یُسَبِّحُ لِلّهِ... المَلِک القُدّوسِ». برخی در ترتیب ذکری بین «سبّوح» و «قدوس» در قول فرشتگان بر این عقیدهاند که تسبیح برتر از تقدیس است و مناسب آن بود که قدوس مقدم ذکر شود تا ترقی از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر صورت گیرد؛ ولی از آنجا که تسبیح برخلاف تقدیس مختص خداست شاید تقدیم سبوح بر قدوس از آن روست که از همان ابتدا اعلام کنند مرادشان تنها وصف کردن خداست نه غیر او. ۵ - فهرست منابع(۱) البیهقی (م ۴۵۸ ق)، الاسماء والصفات، بیروت، دار احیاء التراث العربی. (۲) الجنابذی (م ۱۳۲۷ق)، بیان السعاده، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۸ق. (۳) المصطفوی، التحقیق، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش. (۴) علی بن محمد الجرجانی (م ۸۱۶ق)، التعریفات، به کوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ق. (۵) صدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش خواجوی، قم، بیدار، ۱۳۶۶ش. (۶) مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش. (۷) محمد بن مصطفی القوجوی (م ۹۵۱ ق)، حاشیة محی الدین شیخ زاده، به کوشش محمد شاهین، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۸، صفحه ۳۹۵، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۹ق. (۸) روزبهان، شرح شطحیات، هانری کربن، امیر، ۱۳۷۴ش. (۹) قیصری (م ۷۵۱ ق)، شرح فصوص الحکم، به کوشش آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش. (۱۰) شرح المصطلحات الکلامیه، به کوشش مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، آستانه رضویه، ۱۴۱۵ق. (۱۱) الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)، فتح القدیر، بیروت، دارالمعرفة. (۱۲) سید جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، زبان و فرهنگ ایران، ۱۳۷۸ ش. (۱۳) الزمخشری (م ۵۳۸ق)، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق. (۱۴) ابن منظور (م ۷۱۱ق)، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق. (۱۵) الطبرسی (م ۵۴۸ ق)، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق. (۱۶) ابوهلال العسکری (م ۳۹۵ق)، معجم الفروق اللغویه، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۲ق. (۱۷) محی الدین بن عربی (م ۶۳۸ق)، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، شرح: حسن زاده آملی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۸ش. (۱۸) لویس معلوف (م ۱۹۴۶م)، المنجد فی اللغه، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۶م. (۱۹) حسین بن حسن الحلیمی (م ۴۰۳ ق)، المنهاج فی شعب الایمان، دارالفکر، ۱۳۹۹ق. (۲۰) عبدالنبی احمد نگری، موسوعة مصطلحات جامع العلوم، به کوشش علی دهروج، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۷م. (۲۱) الطباطبایی (م ۱۴۰۲ق)، المیزان، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق. ۶ - پانویس
۷ - منبعدائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «تقدیس»، جلد ۸، صفحه ۳۹۳ |