تپهبه کوه پست و پشته بلند [۱]
لغت نامه، ج۵، ص۶۴۱۹، «تپه»،دهخدا (م ۱۳۳۴ش) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
از خاک یا شن [۲]
فرهنگ فارسی عمید، ج۱، ص۶۴۳،«تپه»، حسن عمید، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ش.
در فارسی «تپه» گویند.۱ - تعریفدر زبان دری «تبره»، «تبرک» و «گر» نیز گزارش شده است. [۳]
لغت نامه، ج۵، ص۶۴۱۹،«تپه»، دهخدا (م ۱۳۳۴ش) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
برابر برخی تعریفها، گردی و برآمدگی از زمین ، دو شاخصه آن، به شمار میآیند. [۴]
لغت نامه، ج۵، ص۶۴۱۹،«تپه»، دهخدا (م ۱۳۳۴ش) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
معادل این واژه در عربی، کلمه «تَلّ»، مفردِ «تِلال» به معنای تودهای از شن یا قطعهای از زمین است که بر اطرافش مشرف باشد. [۵]
تاج العروس، ج۱۴، ص۷۸،«تلل»، الزبیدی (م ۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
۲ - واژههای مرادف در قرآن کریم۲.۱ - "تل"در قرآنکریم کلمه همریشه با «تَلّ» تنها در یک آیه در ارتباط با تصمیم ابراهیم (علیهالسلام) مبنی بر قربانی کردن اسماعیل (علیهالسلام) به چشم میخورد: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبین». برخی بر این باورند که کلمه «تَلّهُ» در قالب فعل نیز در این آیه ناظر به معنای تپه، و مفاد آیه آن است که ابراهیم (علیهالسلام) اسماعیل را به پیشانی بر «تَلّ» انداخت [۷]
مفردات، ج۱، ص۱۶۷، «تل»، الراغب (م ۴۲۵ق)، به کوشش صفوان داوودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ق.
ولی بسیاری از مفسران، این واژه را به معنای به خاک انداختن دانستهاند. [۸]
جامع البیان، الطبری (م ۳۱۰ق)، ج۲۳، ص۹۴ـ۹۵، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
[۹]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۸، ص۷۰۷، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
[۱۰]
التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ق.)، ج۸، ص۵۱۷،به كوشش احمد حبيبالعاملى،بيروت، دار احياء التراث العربى.
۲.۲ - "حدب"به جز «تلّ» در قرآن واژههای دیگری نیز هست که در تفسیر آنها از تپه نام برده شده است؛ مانند: «حَدَب»، «رِیع»، «اَحْقَاف»، «اَعراف» و «رَبْوَه». ۱. قرآنکریم یکی از اشراط و علایم حیرتانگیز قیامت را سرازیر شدن دو طایفه به نامهای یأجوج و مأجوج از برآمدگیها و تپههای زمین میداند که پس از شکسته شدن سدّ یا باز شدن راه بسته آنان، با عبور از تپهها و ارتفاعات به سرعت به سوی مردم رو میآورند [۱۱]
روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م ۵۵۴ق)، ج۱۳، ص۲۸۰، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
[۱۲]
التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م ۶۰۶ق)، ج۲۲، ص۲۲۲، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
: «و هُم مِن کُلِّ حَدَب یَنسِلون». واژه «حَدَب» در این آیه به معنای تپه و برآمدگی زمین است. [۱۵]
لسان العرب، ابن منظور (م ۷۱۱ق)، ج۳، ص۷۳، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
[۱۶]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۱، ص۴۶۷، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
[۱۷]
الغریبین، ج۲، ص۴۱۲،«حدب»، احمد بن محمد الهروی (م ۴۰۱ق)، به کوشش احمد فرید، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۹ق.
برخی از این آیه چنین استفاده کردهاند که محل زندگی یأجوج و مأجوج، کوهستانهاست. [۱۸]
تفسیر شریف لاهیجی، بهاء الدین شریف لاهیجی (م ۱۰۸۸ق)، ج۳، ص۱۴۸، به کوشش حسینی و آیتی، انتشارات علمی، ۱۳۶۳ش.
برخی دیگر آیه را به شتافتن آنان از هر پستی و بلندی معنا کرده و این تعبیر را کنایه ازپراکنده شدن آنان در سراسر زمین دانستهاند، به گونهای که هیچ جای زمین از هجوم آنان خالی نماند. [۱۹]
تفسیر منهج الصادقین، فتح الله کاشانی (م ۹۸۸ق)، ج۶، ص۱۱۸، به کوشش مرتضوی، غفاری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۵ق.
[۲۰]
الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ق.)، ج۱۱،ص۲۲۶،بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۷ق
۲.۳ - "ریع"هود (علیهالسلام) با موضع انتقادی در برابر عمل نابخردانه قوم عاد که از سر غرور و تفاخر، بناها یا نشانههایی را بیآنکه به آن نیازمند باشند بر فراز تپهها و بلندیها برپا میداشتند که احیاناً مشرف بر راهها و مسیر عابران نیز بوده، گفت: «اَتَبنونَ بِکُلِّ ریع ءایَةً تَعبَثون». واژه «رِیع» مفردِ اریاع به معنای تپه و برآمدگی زمیناست. [۲۲]
الغریبین، احمد بن محمد الهروی (م ۴۰۱ق)، ج۳، ص۸۰۶، به کوشش احمد فرید، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۹ق.
[۲۳]
معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۴۶۷، «ریع»،ابن فارس (م ۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
این معنا از مجاهد نیز نقل شده است، [۲۴]
روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م ۵۵۴ق)، ج۱۴، ص۳۴۰، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
در عین حال بسیاری از مفسران ذیل آیه به معنای عام و مطلق بلندیهای زمین اشاره کرده و گفتهاند: قوم عاد بر سر کوهها [۲۵]
تفسیر من وحی القرآن، سید محمد حسین فضل الله، ج۱۷، ص۱۴۰، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق.
و جاهای بلند [۲۶]
التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م ۶۰۶ق)، ج۲۴، ص۱۵۸، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
بناهاو نشانههای بیهوده به عنوان نمادی از تفاخر برپا میداشتند که این عمل آنان با انکار و نکوهش هودنبی (علیهالسلام) روبه رو شد. [۲۷]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۷، ص۳۱۰، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
[۲۸]
فتح القدیر، الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)،ج۴،ص۱۰۹، بیروت، دارالمعرفة
[۲۹]
التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م ۶۰۶ق)، ج۲۴، ص۱۵۷، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
۲.۴ - "حقف"در آیه دیگری آمده است که هود (علیهالسلام) قوم عاد را در سرزمین احقاف انذار کرد: «واذکُر اَخا عاد اِذ اَنذَرَ قَومَهُ بِالاَحقاف...». واژه «حِقْف» گرچه در اصل به معنای انحنا و اعوجاج است و به همین جهت به (توده) شنهای منحنی «حِقْف» میگویند که احقاف جمع آن است [۳۱]
معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۹۰، «حقف»،ابن فارس (م ۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
ولی واژه احقاف در این آیه، مخاطب را به این مطلب نیز رهنمون میگرداند که محل سکونت قوم عاد سرزمین کویری با تپههای شنی منحنی شکل بوده است. [۳۲]
الجدید فی تفسیر القرآن المجید،ج۶،ص۴۳۸، محمد سبزواری (م ۱۴۰۹ق)، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۲ق
گرچه مفسران در تعیین محل دقیق آن اختلاف دارند [۳۴]
بیان السعاده، الجنابذی (م ۱۳۲۷ق)، ج۴، ص۷۹، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۸ق.
ولی این ویژگی را در تعیین محل سکونت آنان از نظر دور نداشتهاند.۲.۵ - "اعراف"در آیهای، به وجود جایگاهی میان بهشت و جهنم به نام «اعراف» اشاره شده است: «و عَلَی الاَعرافِ رِجال...». بنابر قولی اعراف، تپهای میان بهشت و جهنم است. [۳۶]
جامع البیان، الطبری (م ۳۱۰ق)، ج۸، ص۲۴۸، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
[۳۷]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۴، ص۶۵۲، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
۲.۶ - "ربوه"در دو آیه دیگر در قالب مثلی از تپههای نسبتاً وسیع و حاصلخیز با تعبیر «رَبْوَه» یاد شده است: «کَمَثَلِ جَنَّة بِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ...» «وءاوَینـهُما اِلی رَبوَة ذاتِ قَرار و مَعین». واژه ربوه به معنای تپه و زمین بلند دانسته شده است. [۴۱]
ترتيب العين، خليل (م. ۱۷۵ق.)، به كوشش محمد حسن بكايى،ص۲۹۹،«ربو»، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۴ق
[۴۲]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۲، ص۶۵۲، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
برخی ذیل آیه دوم «ربوه» را محل بلندی دانستهاند که وسیع و همسطح باشد. [۴۳]
مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، ج۷، ص۱۷۲، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
۳ - فهرست منابع(۱) قرآن کریم. (۲) لغت نامه، دهخدا (م ۱۳۳۴ش) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش. (۳) فرهنگ فارسی عمید، حسن عمید، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ش. (۴) تاج العروس، الزبیدی (م ۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق. (۵) مفردات، الراغب (م ۴۲۵ق)، به کوشش صفوان داوودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ق. (۶) جامع البیان، الطبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق. (۷) مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ق)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق. (۸) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م ۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش. (۹) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م ۶۰۶ق)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق. (۱۰) المیزان، الطباطبایی (م ۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق. (۱۱) لسان العرب، ابن منظور (م ۷۱۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق. (۱۲) تفسیر شریف لاهیجی، بهاء الدین شریف لاهیجی (م ۱۰۸۸ق)، به کوشش حسینی و آیتی، انتشارات علمی، ۱۳۶۳ش. (۱۳) تفسیر منهج الصادقین، فتح الله کاشانی (م ۹۸۸ق)، به کوشش مرتضوی، غفاری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۵ق. (۱۴) الغریبین، احمد بن محمد الهروی (م ۴۰۱ق)، به کوشش احمد فرید، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۹ق؛ (۱۵)فتح القدیر، الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)، بیروت، دارالمعرفة. (۱۶) معجم مقاییس اللغه، ابن فارس (م ۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق. (۱۷) تفسیر من وحی القرآن، سید محمد حسین فضل الله، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق. (۱۸) الجدید فی تفسیر القرآن المجید، محمد سبزواری (م ۱۴۰۹ق)، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۲ق. (۱۹) بیان السعاده، الجنابذی (م ۱۳۲۷ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۸ق. (۲۰)ترتيب العين، خليل (م. ۱۷۵ق.)، به كوشش محمد حسن بكايى، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۴ق؛ (۲۱)التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى،بيروت، دار احياء التراث العربى؛ (۲۲)الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۷ق. ۴ - پانویس
۵ - منبعسایت دانشنامه موضوعی قرآن ردههای این صفحه : قرآن شناسی | واژگان قرآنی
|