ثنویهثَنَویّه، عنوانی برای برخی نحل و ملل در کلام و فرقهنگاری اسلامی میباشد.این عنوان به صورت اصحاب الاثنین و اهل التثنیه [۱]
علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۲]
علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۴۸۵، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۳]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۰، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
نیز آمده است.۱ - پیشینهاین اصطلاح در قرآن کریم و سنت نیست، اما با توجه به گزارش ابن ندیم از ردیههایی که بر ثنویه نوشته شده، اصطلاح ثنویه از اوایل سدۀ ۳ق/۹م رایج بوده است [۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۰۴.
به نظر میرسد این اصطلاح برساختۀ مسلمانان برای فرقههای غیر اسلامی و ادیانی است که به توحید قائل نبودند و در برخی مبانی با هم تشابه و اشتراک داشتند.در منابع، مانویه (پیروان مانی)، دیصانیه (پیروان ابن دیصان) و مرقیونیه (پیروان مرقیون) مهمترین فرقهها و ادیان ذیل ثنویه ذکر شدهاند. [۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۸۳.
[۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۹۱.
[۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۰۲.
[۸]
علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۳۳۶، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۹]
علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۱۰]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۱]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۲]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۷۱، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۳]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۴، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۱۴]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۷، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۱۵]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۹، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۱۶]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۶۱، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۱۷]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۸۴، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۱۸]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۸۶، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۱۹]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۸۹، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۲۰]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۵۳-۵۴، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۲۱]
فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین،ص۸۸-۸۹، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۸م.
[۲۲]
فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، ص۹۰، به کوشش سمیح دغیم، بیروت، ۱۹۹۲م.
[۲۳]
مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۴، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
[۲۴]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۴۹، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۲۵]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۵۵، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۲۶]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۵۷، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۲۷]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۹۹، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
[۲۸]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۰، قم، ۱۴۱۲ق.
این ۳ گروه، با توجه به اختلافهایی که در مبانی اعتقادات خود دارند، در منابع اسلامی همیشه با هم و ذیل یک گروه ذکر شدهاند. چنین دستهبندی ریشهای تاریخی دارد و به ردیههای مسیحیان پیش از اسلام باز میگردد. با توجه به منابع موجود، نخستین بار افرائیم ۲ (یا افرم، ۳۰۶-۳۷۳م) اهل ادسا، و ماروتا۳ (پیش از ۴۲۰م) اهل میافارقین کسانی بودند که این ۳ گروه را در یک ردیف قرار داده، و به رد آراء آنها پرداختهاند. به احتمال زیاد گزارشهای مسلمانان از این ۳ گروه، به منابع سریانی و دو فرد یاد شده باز میگردد. مانویه در فرهنگ اسلامی و در میان اعراب قدمت بیشتری داشت و شناختهتر بود؛ و هرچند منابع اسلامی در بررسی این گروهها آنها را از هم جدا میکنند، مانویه در میان آنها مرکزیت دارد. در صدر اسلام نیز اعرابِ مانوی سخت با پیامبر (ص) مخالف بودند و با وی مناظره میکردند. [۲۹]
عباس زریاب، سیرة رسولالله (ص)، ج۱، ص۱۳۵-۱۴۰، تهران، ۱۳۷۰ش.
مانویان را زنادقه نیز میگفتند و در منابع گاهی زنادقه را مترادف ثنویه، یا فرقهای از ثنویه برشمردهاند [۳۰]
محمد رازی، مختار الصحاح، ص۱۱۶، به کوشش محمود خاطر، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
از دیگر فرق ثنویه به ماهانیه (شاخهای از مرقیونیه )، مقلاصیه (شاخهای از مانویه) و گاهی مزدکیه و صیامیه اشاره شده است. [۳۳]
عبدالله ناشئ اکبر، «الاوسط فی المقالات»، ج۱، ص۷۳-۷۴، همراه مسائل الامامة جعفر بن حرب، به کوشش فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م.
[۳۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۰۲.
[۳۵]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۹، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۳۶]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۱۶، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۳۷]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۱۸، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۳۸]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۸۹، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۳۹]
فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ج۱، ص۸۸-۸۹، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۸م.
[۴۰]
مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۴، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
[۴۱]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲ ص۵۴، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۴۲]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲ ص۵۸، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
مجوس ( زردشتیان یا مزداییان ) نیز در برخی منابع از ثنویه به شمار آمدهاند، [۴۳]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۱۸، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۴۴]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۵، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۴۵]
مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۴، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
[۴۶]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۳، قم، ۱۴۱۲ق.
[۴۷]
احمد ابن تیمیه، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج۱، ص۳۵۱، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، ریاض، ۱۴۱۴ق.
اما بیشتر منابع آنها را جدا از ثنویه طبقهبندی کردهاند و ذیل ثنویه به آنها نپرداختهاند [۴۸]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۷۰، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۴۹]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۷۱، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۵۰]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۳۲۶، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۵۱]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۵۲]
محمود ابن ملاحمی، الفائق، ج۱، ص۱۰۰، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
[۵۳]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۶۱، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۵۴]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۳۸، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۵۵]
فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ج۱، ص۸۶، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۸م.
شاید این امر نخست به این دلیل باشد که برخلاف فرقههای یاد شده، زردشتی دین رسمی امپراتوری ساسانی بود و در سرزمین وسیعی رسمیت داشت، و دیگر آنکه، از دیدگاه کلامی، گزارشهای متعددی از آنها در دورۀ اسلامی موجود بود که توحید کیهان شناختی را تأیید میکرد.۲ - وجه تسمیهدربارۀ علت نامیدن این گروهها به ثنویه و بررسی عقاید آنها از دیدگاه متکلمان، میبایست این اصطلاح را در تقابل با توحید ــ که کلام و الٰهیات اسلامی بر آن استوار بود ــ در نظر گرفت. متکلمان و عالمان مسلمان در برخورد با عقاید این گروهها، بهویژه مانویت ــ که بر نظام اسطـورهای بنا بـود ــ معمـولاً آن را عجیب و جنون آمیز مییافتند که نه شامل فلسفه بود ونه مسائل کلامی، و همچنین چندان ربط و نسبتی هم با اسلام نداشت. [۵۶]
عمرو جاحظ، الحیوان، ج۱، ص۵۷، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
اما آنچه در این میان، نظر آنها را در مقام موحد جلب میکرد، ثنویت و دوگانه انگاری آنها بود. از این رو، در بیشتر منابع کلامی آنچه دربارۀ این گروهها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، ثنویت آنها بوده است؛ چندان که در طبقه بندی و بازشناسی آنها نسبت به گروههای دیگر ذیل ثنویه آنها را چنین تعریف کردهاند: کسانی که به دو اصل ازلی و متباین نور و ظلمت قائلاند و معتقدند که از امتزاج و اختلاط آنها عالم پدید آمده است، و اینکه خیری که در عالم است از نور است و شری که در عالم است از ظلمت. [۵۷]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۰، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۵۸]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۵۹]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۹۹، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
[۶۰]
علی آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
[۶۱]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۳۰، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۶۲]
علی ماوردی، اعلام النبوة، ج۱، ص۳۵، به کوشش محمدمعتصم باللٰه، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۶۳]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۴۹، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۶۴]
عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۵۷، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۶۵]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۰، قم، ۱۴۱۲ق.
۳ - از دیدگاه مسلماناندر واقع، در میان مسلمانان ، ثنویه کسانی بودند که هم قائل به ثنویت کیهان شناختی بودند و هم به ثنویت وجود شناختی. به لحاظ کیهان شناختـی معتقـد بودند که دو جوهر قدیم و ازلی، پیش از عالم بوده و آن دو منشأ عالماند. در اینکه نور و ظلمت دو جوهر هستند یا دو خدا و دو صانع، در منابع اسلامی هر دو دیدگاه یافت میشود. متکلمان مسلمان حتی آنجا که به دو جوهر بودن آنها تصریح کردهاند، به نقد فاعلیت و خالقیت آنها نیز پرداخته، و آن را در تقدیر گرفتهاند. [۶۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۹۲.
[۶۷]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۳۴-۳۶، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۶۸]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۰-۶۲، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۶۹]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۷۰]
عبدالقاهر بغدادی، ج۱، ص۸۳ و ۸۶اصولالدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۷۱]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۹۹، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
[۷۲]
محمود ابن ملاحمی، الفائق، ج۱، ص۱۰۰، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
[۷۳]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۵۴، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۷۴]
عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۵۷، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
چنین برداشتی از نور و ظلمت در مقام دو خدا، پیش از اسلام شکل گرفته بود و نخستین کسی که مدعی شد مانویه، دیصانیه و مرقیونیه، نور و ظلمت را دو خدای خالق میدانند، ماروتا اهل میافارقین بود. ۴ - نسبت با مجوس و قدریهدر ثنویت وجود شناختی، ثنویه معتقد بودند که هم خیر در عالم وجود دارد و هم شر ، و هردو امری وجودی هستند. هم خیر مبدأ یا خالق دارد و هم شر؛ و خالق یا مبدأ خیر غیر از خالق یا مبدأ شر است. [۷۵]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۳۴، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۷۶]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۰، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۷۷]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۷-۶۹، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۷۸]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۱۰، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۷۹]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۸۳، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۸۰]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۸۱]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۸۲]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۹۹، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
از اینرو، و با توجه به این مبانی، عالم را به دو دسته واقعیات متضاد ــ خوب و بد ــ تقسیم میکردند. با چنین تعریفی از ثنویه، میتوان یکی از دلایلی که در منابع اسلامی مجوس را جدای از ثنویه بررسی کردهاند، روشن نمود. در منابع اسلامی آمده است که مجوس اصیل گروهی بودند که به یک خدای قدیم قائل بودند، هرچند در میان آنها فِرَقی یافت میشد که معتقد به دو قدیم بودند [۸۳]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۳۸، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۸۴]
محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۴۹، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۸۵]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۷۱، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
اما در اعتقاد به جدایی فاعل شر از فاعل خیر، با ثنویه همعقیده بودند. [۸۶]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۷۳، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۸۷]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۸۸]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۸۳، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۸۹]
فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش سمیح دغیم، بیروت، ۱۹۹۲م.
از این رو، در برخی منابع، مجوس از ثنویه انگاشته شدهاند. دربارۀ قدریه نیز چنین نظری هست؛ چندان که در برخی منابع، ثنویه را از فِرق قدریه دانستهاند که قائلاند خیر از خدا ست، و شر از شیطان . [۹۰]
عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۹-۳۰، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۹۱]
محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۶۱، به کوشش احمد عبد العلیم بردونی، قاهره، ۱۳۷۲ق.
در تفسیر حدیث «القدریه مجوس هذه الامه» هم گفتهاند: قدریه همچون مجوس، خیر را به خداوند و شر را به غیر خداوند اضافه میکنند. [۹۲]
احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۰۷، به کوشش محمد عبد القادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م.
[۹۳]
یحیی نووی، شرح صحیح مسلم، ج۱، ص۱۵۴، بیروت، ۱۳۹۲ق.
۵ - فرق و افراد منسوبدر فرهنگ اسلامی نیز به برخی از فرق و اشخاص نسبت ثنوی دادهاند؛ از آن جملهاند: ابن طالوت ، ابوشاکر دیصانی ، ابن اخی ابی شاکر ، ابن مقفع ، ابن ابی العوجا ، صالح بن عبدالقدوس ، بشار بن برد ، هشام بن حکم ، ابو عیسی وراق ، جعد بن درهم ، خاندان برمکیان ، [۹۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۰۱.
[۹۵]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۱۹-۲۱، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۹۶]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۹۳، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۹۷]
محمد ملطی، التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، ج۱، ص۲۴، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۹۷۷م.
[۹۸]
مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۸، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
نظام معتزلی ، عبیدالله مهدی و باطنیه و اسماعیلیه . [۹۹]
عبدالرحیم خیاط، الانتصار، ج۱، ص۳۸، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م.
[۱۰۰]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۴۸، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۱۰۱]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۳۲۳، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۱۰۲]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۱، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۰۳]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۰۴]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۰۵]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۰۷]
عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۱۱۷، بیروت، ۱۳۵۸ق.
[۱۰۸]
عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۲۵۵، بیروت، ۱۳۵۸ق.
این فهرست بسیار نامتجانس است و به درستی نمیتوان علت ثنوی دانستن این افراد و فرقهها را درک کرد. در واقع، هرچند ثنویه در جامعۀ اسلامی فعال بودند و به بحث و مناظره با مسلمانان میپرداختند و آراء آنها در جامعۀ اسلامی بیتأثیر نبوده است، [۱۰۹]
نیبرگ، مقدمه بر الانتصار (نک : هم، ج۱، ص۵۴، خیاط).
بهنظر میرسد نسبت دادن برخی به ثنویه ناشی از تشابه بعضی از آراء آنها با ثنویون، و بیشتر ناشی از عناد و دلیل تراشی به منظور تکفیر آنها بوده است. [۱۱۰]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۴۸، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۱۱۱]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۳۲۳، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۱۱۲]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۱، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۱۳]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۱۴]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۱۵]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۱۶]
عبدالرحیم خیاط، الانتصار، ج۱، ص۳۰، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م.
۶ - ردیههامسلمانان کوشیدهاند تا در قالب مناظره و ردیه، آراء ثنویه را رد کنند. ابوالهذیل علاف ، نظام، هشام بن حکم ، ابوعیسی وراق و کندی از کسانی هستند که علیه ثنویه ردیه نوشتهاند. [۱۱۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۰۴.
[۱۱۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۰۶.
[۱۱۹]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۱۶.
[۱۲۰]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۲۴.
[۱۲۱]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۱۸.
[۱۲۲]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۹۳-۵۹۵، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
پس از آنها نیز در بسیاری از کتابهای کلامی، فصلی به آراء ثنویه و رد آنها اختصاص یافته است. علمای مسلمان اغلب در رد عقاید ثنویه به همان دو اعتقاد و مسائل مربوط به آن پرداختهاند. مفسرانْ برخی آیات را ناظر بر رد ثنویه دانستهاند که میتوان از آن میان به آیۀ نخست سورۀ انعام (۶) : «... جَعَلَ الظُّلمٰتِ وَ النّورَ...» [۱۲۴]
عبدالله نسفی، تفسیر القرآن الجلیل، ج۱، ص۳۱۲، قاهره، ۱۳۲۳ق.
[۱۲۵]
عمر بیضاوی، تفسیر، ج۲ ص۳۸۷،۳۸۸، به کوشش عبد القادر حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
و آیۀ «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ اِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتا...» اشاره کرد؛ [۱۲۷]
علی ابن حزم، الاحکام، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۴۰۴ق.
[۱۲۸]
احمد جصاص، الفصول فی الاصول، ج۳، ص۳۷۶، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
[۱۳۰]
محمد عمادی، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ج۵، ص۲۰۱، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
[۱۳۱]
محمد عمادی، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ج۶، ص۲۰۱، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
در احادیث نیز ردیههایی در قالب مناظرۀ معصومین با ثنویه موجود است. ۷ - تعارض با توحیددربارۀ تعارض اعتقاد ثنویه با توحید ، برخی معتقدند که آنها مخالف توحید ربوبی نیستند، زیرا برای خداوند شریکی قائل نیستند که در همۀ صفات با او شباهت داشته باشد؛ و با اینکه به دو اصل ازلی معتقدند، آن دو را در برخی صفات، متغایر با هم میدانند و نور را ممدوح، و ظلمت را مذموم به شمار میآورند. [۱۳۳]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۱۸-۱۱۹، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۳۴]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۱۳۵]
احمد بن ابراهیم، توضیح المقاصد، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۷، به کوشش زهیر شاویش، بیروت، ۱۴۰۴ق.
اما شیخ طوسی معتقد است کسانی که قائلاند خداوند در قدم شریک دارد، در واقع قائلاند به اینکه در جمیع صفات با خداوند شریک است، زیرا قدم صفت ذاتی خداوند است که با همۀ موجودات در آن تباین دارد و دیگر صفات چون قدرت ، علم ، حی و اراده با دیگران مشترک است. اشتراک در صفت ذات نیز موجب تماثل و همانندی میشود و دو قدیم در صفات دیگر نیز با هم شریک میشوند. ۸ - براهین بر رد ثنویهمتکلمان در رد اعتقاد اول ثنویه، دلایل مختلفی آوردهاند. یکی از مهمترین استدلالهای آنها برهان تمانع در تمانع دو قدیم است. [۱۳۷]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۹۰، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۳۸]
محمد طوسی، الاقتصاد، ج۱، ص۷۸-۷۹، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۱۳۹]
علی آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۲۱۲-۲۱۳، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
[۱۴۰]
عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۵۸-۵۹، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
برخی در رد قدم نور و ظلمت، معمولاً آنها را جزو اجسام میآورند و با اثبات حدوث اجسام، حدوث آنها را ثابت میکنند. [۱۴۱]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۲۲، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۱۴۲]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۱۴۳]
عبدالملک جوینی، الشامل فی اصول الدین، ج۱، ص۲۴۳، به کوشش علی سامـی نشار، اسکندریه، ۱۹۶۹م.
[۱۴۴]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
[۱۴۵]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۰، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۴۶]
حسن علامۀ حلی، انوار الملکوت، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
باقلانی نور و ظلمت را، همچون حرکت و سکون، از اعراض به شمار میآورد و در نتیجه آنها را حادث میداند. [۱۴۷]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۱، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۱۴۸]
حسن علامۀ حلی، انوار الملکوت، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۱۴۹]
محمود ابن ملاحمی، المعتمد، ج۱، ص۵۹۱، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
۸.۱ - قول ماوردیماوردی میگوید: اعتقاد آنها به دو وجه فاسد است: ۱. نور و ظلمت، یا جسم است یا جوهر یا عرض که همه محدث هستند. ۲. ظلمت هم ذاتی نیست، بلکه فقدان نور است. ۸.۲ - قول ابو المعین میمون نسفیابو المعین میمون نسفی با بررسی معنای امتزاج و تباین ، و اثبات حدوث آن دو، نتیجه میگیرد، با توجه به اعتقاد ثنویه، نور و ظلمت حادث است. [۱۵۰]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
متکلمان امتزاج نور و ظلمت را نیز بنا بر اعتقاد ثنویه محال دانسته، و آن را رد کردهاند. [۱۵۱]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۳۵، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۵۲]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۵۳]
میمون نسفی، تبصرة الادلة، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
[۱۵۴]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲، قم، ۱۴۱۲ق.
۹ - نقد اعتقاد ثنویه به خیر و شرمتکلمانْ اعتقاد ثنویه به خیر و شر را نیز مورد نقد و رد قرار دادهاند. آنان در این باره، متعرض دو مطلب شدهاند: یکی جدا بودن فاعلِ خیر از فاعلِ شر، و اینکه فاعل خیر نمیتواند فاعل شر باشد، و دیگری که از نتایج اعتقاد پیشین است، قبح آلام و درد و رنجها ست. متکلمان معتقدند تضاد خیر و شر، و لذت و الم مسلم نیست و این دو از یک جنس هستند. گاهی ممکن است فعلی در جایی شر باشد، مثلاً تنبیه فردی از روی ظلم ، و در جایی دیگر خیر باشد، همچون تنبیه فرد برای تأدیب یا به واسطۀ جرم ی که مرتکب شده است. همچنین معتقدند در صورت اثبات تضاد خیر از شر، دلیلی ندارد که فاعل آنها هم جدا باشد، بلکه یک فاعل میتواند هر دو را در زمانهای مختلف انجام دهد. [۱۵۵]
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۳۱-۳۴، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۱۵۶]
احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، ج۱، ص۲۸۹، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۱۵۷]
عبدالملک جوینی، الارشاد، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش اسعد تمیم، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۵۸]
محمود ابن ملاحمی، الفائق، ج۱، ص۲۶۱، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
[۱۵۹]
محمد طوسی، الاقتصاد، ج۱، ص۷۸-۷۹، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۱۶۱]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۲، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۶۲]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۸، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۶۳]
فخرالدین رازی، المطالب العالیة، ج۲، ص۱۴۷-۱۴۸، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۱۶۴]
محمود ابن ملاحمی، الفائق، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
۹.۱ - قول متکلماندر این باره متکلمان از قیاسی استفاده میکنند که گویا نخستین بار جعفر بن حرب آن را مطرح کرده است. [۱۶۵]
محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
[۱۶۶]
مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۱، ص۹۱، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
از ثنویه میپرسند: اگر از مردی که کسی را کشته باشد، بپرسیم تو او را کشتی؟ و بگوید بله، او از نور است یا ظلمت ؟ اگر بگویند از نور، میگوییم پس شما دروغ میگویید چون نور، شر را انجام نمیدهد. اگر بگویند از ظلمت، او تصدیق کرده که ظلمت است و نمیتواند خیر را انجام دهد. [۱۶۷]
محمد باقلانی، التمهید، ج۱، ص۶۷-۶۸، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
[۱۶۸]
عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، ج۱، ص۸۶، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
[۱۶۹]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
[۱۷۰]
محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۴۳، قم، ۱۴۱۲ق.
[۱۷۱]
حسن علامۀ حلی، انوار الملکوت، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
۱۰ - حکمثنویه در نزد مسلمانان ، کافر و مشرک به شمار میرفتند. [۱۷۲]
محمد غزالی، فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
[۱۷۳]
، محمود ابن ملاحمی، الفائق،ص۵۱۰، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
اما دربارۀ حکم فقهی آنها و نسبت آنها در دیه و جزیه، شیعیان بنا بر حدیثی از علی بن ابی طالب (ع) آنها را از اهل کتاب به شمار آوردهاند. در میان اهل سنت ، بنا به گزارش بغدادی، [۱۷۶]
محمد مفید، المقنعة، ج۱، ص۳۵۶، قم، ۱۴۱۰ق.
فقها اختلاف دارند و تنها برخی از آنها معتقدند که حکم ثنویه مانند مجوس است و مباح است از آنها جزیه گرفته شود و ذبح آنها و ازدواج با آنان حرام است.خود بغدادی معتقد است که حکم آنها در ازدواج، ذبح و جزیه همچون حکم بت پرستان است. [۱۷۷]
محمد مفید، المقنعة، ج۱، ص۳۵۶، قم، ۱۴۱۰ق.
۱۱ - فهرست منابع(۱) قرآن کریم. (۲) علی آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م. (۳) محمد ابن بابویه، التوحید، به کوشش هاشم حسینی تهرانی، قم، ۱۳۵۷ش. (۴) احمد ابن تیمیه، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، ریاض، ۱۴۱۴ق. (۵) عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۶) عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، بیروت، ۱۳۵۸ق. (۷) علی ابن حزم، الاحکام، قاهره، ۱۴۰۴ق. (۸) محمود ابن ملاحمی، الفائق، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش. (۹) محمود ابن ملاحمی، المعتمد، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م. (۱۰) ابن منظور، لسان. (۱۱) ابن ندیم، الفهرست. (۱۲) احمد بن ابراهیم، توضیح المقاصد، به کوشش زهیر شاویش، بیروت، ۱۴۰۴ق. (۱۳) علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م. (۱۴) محمد باقلانی، التمهید، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م. (۱۵) عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م. (۱۶) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح. (۱۷) عمر بیضاوی، تفسیر، به کوشش عبد القادر حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م. (۱۸) احمد بیهقی، السنن الکبری، به کوشش محمد عبد القادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م. (۱۹) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م. (۲۰) احمد جصاص، الفصول فی الاصول، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م. (۲۱) عبدالملک جوینی، الارشاد، به کوشش اسعد تمیم، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۲۲) عبدالملک جوینی، الشامل فی اصول الدین، به کوشش علی سامـی نشار، اسکندریه، ۱۹۶۹م. (۲۳) محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، قم، ۱۴۱۲ق. (۲۴) عبدالرحیم خیاط، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م. (۲۵) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۱۳ق. (۲۶) محمد رازی، مختار الصحاح، به کوشش محمود خاطر، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م. (۲۷) عباس زریاب، سیرة رسولالله (ص)، تهران، ۱۳۷۰ش. (۲۸) محمد شهرستانی، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م. (۲۹) شیث بن ابراهیم، حز الغلاصم فی افحام المخاصم عند جریان النظر فی احکام القدر، به کوشش عبد الله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۵ق. (۳۰) محمد طوسی، الاقتصاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م. (۳۱) حسن علامۀ حلی، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۱۳۳۸ش. (۳۲) حسن علامۀ حلی، مختلف الشیعه، قم، ۱۴۱۳ق. (۳۳) محمد عمادی، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، بیروت، داراحیاء التراث العربی. (۳۴) محمد غزالی، فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م. (۳۵) فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۸م. (۳۶) فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش سمیح دغیم، بیروت، ۱۹۹۲م. (۳۷) فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۳۸) قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م. (۳۹) محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبد العلیم بردونی، قاهره، ۱۳۷۲ق. (۴۰) محمد ماتریدی، التوحید، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م. (۴۱) احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م. (۴۲) علی ماوردی، اعلام النبوة، به کوشش محمدمعتصم باللٰه، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۴۳) محمد مفید، المقنعة، قم، ۱۴۱۰ق. (۴۴) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه. (۴۵) محمد ملطی، التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۹۷۷م. (۴۶) عبدالله ناشئ اکبر، «الاوسط فی المقالات»، همراه مسائل الامامة جعفر بن حرب، به کوشش فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م. (۴۷) عبدالله نسفی، تفسیر القرآن الجلیل، قاهره، ۱۳۲۳ق. (۴۸) میمون نسفی، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م. (۴۹) یحیی نووی، شرح صحیح مسلم، بیروت، ۱۳۹۲ق. (۵۰) نیبرگ، مقدمه بر الانتصار (نک : هم، خیاط). ۱۲ - پانویس
۱۳ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ثنویه»، ج۱۷، ص۶۳۱۹. |