بحران وجودی
بحران وجودی یا بحران اگزیستانسیال لحظهای اتفاق میافتد که فرد اساس زندگی خود را مورد پرسش قرار میدهد: اینکه آیا زندگی هیچ معنی، هدف یا ارزشی دارد. چنین لحظهای معمولاً با افسردگی یا عدم وجود هدف در زندگی شخص مرتبط است، برای مثال «روزی فراموش خواهم شد… پس هدف از این همه کار چیست؟». مسئلهٔ هدف و معنای هستی تمرکز اصلی رشتهٔ هستیشناسی است.
تعریف
بحران وجودی میتواند نتیجه، از روی خطای تشخیص یا همایند با موارد زیر باشد:
- اختلال افسردگی اساسی
- محرومیت اساسی از خواب
- تنهایی طولانی مدت
- احساس نارضایتی از زندگی
- ضربه روانی اساسی
- احساس تنها بودن در جهان
- جلب توجه به مرگ برای مثال به خاطر ابتلا به بیماری مهلک
- باور به اینکه زندگی هیچ هدف یا معنی بیرونی ندارد
- جستجو به دنبال معنای زندگی
- در هم شکستن درک شخص از واقعیت یا نحوهٔ کار جهان
- تجربهای به شدت تلخ یا لذتبخش
- درک اینکه جهان بسیار بزرگتر، پیچیدهتر و فرای درک انسان است
کنترل
پیتر ویسل زپف ، فیلسوف نروژی و از طرفداران تولدستیزی و هیچانگاری در کتابش «آخرین مسیح» از چهار روشی صحبت میکند که به نظر او تمام موجودات خودآگاه از آنها استفاده میکنند تا بتوانند با ترس خود از لاقیدی و پوچی هستی کنار بیایند. این چهار روش عبارتند از: لنگر انداختن، جداسازی، حواسپرتی و والایش.
- لنگر انداختن ثابت نگاه داشتن نقاط درونی یا ساختن دیوارهایی پیرامون خودآگاهی است. مکانیزم لنگر انداختن برای افراد، ارزش یا ایدهآلی را فراهم میکند که توسط آن میتوانند تمرکز خود را ثابت نگاه دارند. آقای زپف همچنین مفهموم لنگر انداختن را به جامعه گسترش داد و گفت «خدا، کلیسا، دولت، اخلاقیات، سرنوشت، قوانین زندگی، مردم، آینده» همه نمونههایی از لنگرگاههای اجتماعیاند.
- جداسازی، کنارهگیری بیپروایانهای از خودآگاهی فرد نسبت به تفکرات و احساسات ویرانگر خود است. برای مثال «شخص نباید فکر کند. فکر کردن سردرگمکننده است.»
- حواسپرتی زمانی اتفاق میافتد که شخص توجه خود را توسط القای احساسات و تجربیات، مقید به محدودهٔ خاصی میکند. حواسپرتی تمام انرژی شخص را روی فعالیت یا ایدهای متمرکز میکند و مانع از این میشود که ذهن، علیه خودش فعالیت کند.
- والایش متمرکز کردن دوبارهٔ انرژی از روی خروجیهای منفی به سمت مثبت است. شخص از مکانی دورتر و از دیدی زیباییشناسانه به هستی خود نگاه میکند (برای مثال نویسندگان، شاعران، نقاشان). خود زپف به این نکته اشاره میکند که کتابش در نتیجهٔ همین والایش نوشته شدهاست.
آزمایشی کوتاهمدت و غیربالینی نشان داد که دوزی از استامینوفن میتواند جنبههایی از احساس فرد نسبت به بحران وجودی خود را کاهش دهد.
زمینههای فرهنگی
سورن کییرکگور در قرن نوزدهم عنوان کرد که انگست یا بحران وجودی زمانی پدیدار میشود که جهانبینی به عاریت گرفته شدهای نتواند تجربیات خاصی از زندگی شخص را توضیح دهد. فریدریش نیچه این مفهوم را گسترش داد و عنوان کرد مرگ خداوند، همان از دست دادن باور جمعی به اخلاقیات دینی و سنتی، باعث شایعتر شدن بحران وجودی برای اشخاص آگاه از نظر فلسفی شدهاست.
منابع
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Existential crisis». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۱ مرداد ۱۳۹۶.
- ↑ Zapffe, Peter Wessel, "The Last Messiah". Philosophy Now. Retrieved April 2, 2008.
- ↑ Randles, D.; Heine, S. J.; Santos, N. (2013). "The common pain of surrealism and death: acetaminophen reduces compensatory affirmation following meaning threats" (PDF). Psychological Science. 24 (6): 996–973. doi:10.1177/0956797612464786. PMID 23579320.
- ↑ S. Kierkegaard, The Sickness unto Death (1980) p. 41
- ↑ Albert Camus, The Rebel (Vintage 1950[?]) p. 66-77