اصل
اَصل، اصطلاحی در علم حدیث است. برخی از کسانی که مستقیم و بیواسطه از معصومین (ع) روایت شنیدهاند، متن شنیده شده را به صورت نوشتاری ثبت کردهاند. به هر یک از این نوشتهها اصل میگویند. چهارصد اصل روایی موسوم به اصول اربعمائه ، مهمترین زیربنای شکل گیری جوامع حدیثی بعدی است.
کاربرد این اصطلاح برای اصول فقهی متقدم امامیه که کتابهایی فقهی بودند از باب اشتراک لفظی است. همچنین این اصطلاح را نباید با اصطلاح «اصل عملی» یا «اصول عملیه» در علم اصول فقه اشتباه گرفت.
اصل و مُصَنّف
اَصْل، اصطلاحی در علم حدیث، به معنی هر یک از نسخهها و نوشتههای آغازین که مستقیماً از کتابت شنیدهها پدید آمده بودهاند. این اصطلاح با تفاوتهایی در مصادیق، هم در محافل اهل سنت و هم نزد امامیه کاربرد داشته است. اصطلاح «اصل» با اشاره به مفهوم «مصدر نقل»، از سابقهای کهن همپای حدیث گویی و علم حدیث برخوردار است. اصل حدیثی، در عرض «مَصَنَّف» قرار دارد، با این تفاوت که مصنفها به نحوی، تدوین یافتهاند و نویسنده در پدید آوردن آنها حضوری آشکار داشته است، در حالی که در نوشتن یک اصل، نویسنده بدون کوششی در جهت مدون سازی، احادیث مسموع خود را تنها با نوشتن حفظ میکرده است.
مقابلۀ احادیث با اصل
از اواخر سده ۲ که توجه اصحاب حدیث به گردآوری و دقت در ذکر سند و متن روایات بیشتر شد، عملاً ملاک درستی روایات موجود در «کتاب» یا «جزء حدیثی» مشایخ این علم، همخوانی روایات با مصدر یا «اصل» روایت شیخ بوده است.
در زمان تدوین علم حدیث، یکی از شرایط ضبط و کتابت احادیث منقول از شیوخ، مقابلۀ نسخۀ شاگرد با اصل شیخ بود؛ این بدان معناست که شیخ یا دارای نسخهای اصلی از روایات خویش بوده، یا آنچه رابه عنوان حدیث نقل میکرده، به طور دقیق در حافظه داشته، و هنگام مقابلۀ دو نسخۀ استاد و شاگرد، زواید و نادرستیهای احتمالی نسخۀ طالب تصحیح میشده است.
در روایت از اصل، راوی یا کاتب نه تنها جایز به روایت به معنا نبود، بلکه موظف به روایت یا کتابت عین عبارات، الفاظ و اسناد نیز بود، تا آنجا که به کارگیری و افزودن تعابیری چون صلوات به هنگام نام بردن از حضرت رسول (ص) نیز منوط به ذکر عدم آن در اصل، از سوی راوی یا کاتب بوده است.
مقابله حدیث، ضامن اصالت آن
اگرچه برخی، عرض نکردن بر استاد و عدم مقابلۀ نسخۀ شاگرد با اصل شیخ را نقصانی برای حدیث مروی میدانند ، ولی در علم حدیث شرایطی برای نقل این نوع مرویات قرار داده شده است تا راوی با ذکر عدم مقابله با اصل، قادر به روایت حدیث باشد.
گونهای از این عملِ مقابله از زمان حضرت رسول (ص) صورت میگرفته است و اصحاب، پس از کتابت حدیثی از آن حضرت، بنابر تصریح رسول اکرم (ص) آن را عرضه میکردند تا نسخۀ کتابت شده با اصل حدیث تطابق داشته باشد. این روش که در واقع کوششی برای دست یابی به مصدر و سرچشمۀ حدیث بود و مانعی برای ورود هرگونه حدیث بیریشه به میان احادیث صحیح به شمار میآمد، از چنان اهمیتی برخوردار بود که یحیی بن معین، روایت از غیراصل شیخ را مجاز نمیدانسته، و ابوعَروبه، اصل را همچون سلاحی برای محدث یاد کرده است.
کسانی چون احمد بن حنبل، در پاسخ به پرسشهایی دربارۀ روایت احادیثی مشکوک، نبودن آنها در اصلی حدیثی را گوشزد کردهاند. همچنین ابوزرعه رازی، در میان راویان از ابن لهیعه، تنها روایت ابن مبارک و ابن وهب را از آن رو که از اصول وی تبعیت کرده، و مصادر نقل او را مورد تدقیق قرار میدادهاند، صحیح الروایه دانسته است.
مقابله، گرچه سبب ارتقای درجۀ روایت میشد، ولی مناط اعتبار، تطابق روایت با اصول ثقات بوده است. بیشک تمامی اصول، از درجۀ یکسانی از ارزش برخوردار نبودند، بلکه اصول گوناگون مشایخ حدیثی، آنگاه مرتبت مییافت که با اصولی همچون اصل سفیان ثوری، ابن عیینه و حماد بن زید که از مرتبه والایی برخوردار بودند، مطابقت پیدا میکرد. بدین ترتیب، وجود حدیثی در یک اصل، به عنوان یکی از شناسههای احادیث صحیح مطرح گردید و پس از شکایت حاکم نیشابوری از کم اطلاعی محدثان از اصول حدیثی (ص ۱-۲)، بزرگان اصحاب حدیث آشکارا به علت نبودن اصلی برای برخی احادیث، آنها را حتی در شمار احادیث «موضوع» و «باطل» قرار دادهاند.
اصل در بین راویان شیعه
در محافل شیعه، ناقلان حدیث در سدههای نخستین، با برخوردی ویژه نسبت به اصل، به گردآوری مجموعههای حدیثی چهارصدگانهای مبادرت ورزیدند و عملاً مناط صحت حدیث نزد محدثان نسلهای بعد، وجود آن در یکی از این اصول بود. این مجموعهها که به «اصول اربعمائه» شهرت دارند و زمینههای مختلفی از جمله احکام، سنن، مواعظ، ادعیه و تفسیر احادیث را در برداشتند، از قدیم با همان مفهوم کلی و عام «اصل» رواج داشت، با این تفاوت که در میان امامیه، اعتبار اصل زمانی بود که از زبان معصوم (ع) صادر شده باشد و با سند متصل راویان به آن بزرگواران برسد.
در مقابل این اصول، در آثار امامی، «مُصَنَّفات» وجود دارند. برخلاف اصل که هرچه در آن است، احادیث منقول از معصوم (ع) است، مصنفات، افزون بر احادیث معصومان (ع)، آثار مصنِف نیز در آن جای دارد که بدین ترتیب، از اعتبار و اصالت آن نسبت به اصل میکاهد. ابن بابویه به عنوان یکی از قدیمترین نامبران از اصل، اصول و مصنفات را به طور مجزا به بیان آورده است و در زمان شیخ طوسی و پس از او، صاحبان اصل و نیز نویسندگان با تعابیر «اصحاب اصول» و «مُصنِّفین» از هم متمایز میشدند.
صاحبان اصول
برخی گفتهاند که تمامی اصحاب اصول از شاگردان امام صادق(ع) بودهاند اما شیخ مفید، گردآوری اصول اربعمائه را، از زمان حضرت علی(ع) تا زمان امام حسن عسکری(ع) میداند در میان صاحبان اصل که در فهرست طوسی و رجال نجاشی از آنان نام برده شده است، شاگردان دیگر امامان (ع) نیز دیده میشوند.
اصالت اصول
نمونۀ نوع برخورد طوسی و نجاشی با مثالهای گذشته و همچنین معرفی اصولی چون اصل ابوالفرج ابان بن محمد از سوی ابن طاووس و روایت او از اصل احمد بن حسین بن عمر، و اصل محمد بن داوود قمی و جای خالی آنها در فهارس متقدم، نشان دهندۀ آن است که یا این اصول و گردآورندگان آنها تماماً برای فهرست نویسان آشنا نبودهاند و چنانکه طوسی گوید: به علت پراکندگی شیعیان در بلاد مختلف دستیابی به آنها ناممکن بوده است ، یا اینکه در اصالت آنها بین کسان گوناگون اختلاف بوده است.
ویژگیهای اصل ها
آنچه از اصول حدیثی میشناسیم و آقا بزرگ هم به عنوان یکی از صفات مشترک به آن اشاره کرده ، بیترتیب بودن آنهاست ؛ ولی در برخی منابع دیده میشود که واژۀ «اصول» نه به مفهوم یاد شده، بلکه در معنای اثری فقهی به کار رفته که در این موارد، آثار یاد شده دارای موضوعاتی ویژهاند؛ این خود نشانۀ تدوین یافتگی آنهاست که با ماهیت اصول حدیثی در عدم قرارگیری در چارچوب تدوینی مشخص، مغایرت دارد. به عنوان نمونه، شیخ طوسی، پس از ذکر شرحی از حریز ابن عبدالله سجستانی و نام بردن کتبی از او همچون کتاب الصلاة، کتاب الزکاة و کتاب الصیام، این کتب را در عداد «اصول» قرار میدهد.
حفص بن عبدالله سجستانی و کتب نامبرده شدۀ او نیز نمونهای دیگر از همین دست است که به طور مجزا و جداگانه در موضوعاتی فقهی گرد آمدهاند و طوسی آنها را «اصول» به شمار آورده است. جز آنچه یاد شد، شیخ طوسی در برخی موارد همچون ذکر احمد بن محمد بن نوح سیرافی، بُندار بن محمد و حُمید بن زیاد، به ترتیب از چنین تعبیراتی استفاده کرده است : «له کتب فی الفقه علی ترتیب الاصول و ذکر الاختلاف فیها»، «له کتب منها کتاب الطهارة... علی نسق الاصول»، «له کتب کثیرة علی عدد کتب الاصول» که به روشنی ویژگی این «اصول» فقهی در کیفیت تنظیم را باز مینماید.
کاربردهای مختلف «اصل»
در جمع بندی کلی میتوان گفت که کاربرد اصطلاح اصل درباره اصول اربعمائه و اصول فقهی متقدم امامیه، از باب اشتراک لفظ است و اصل در گونه دوم، مفهوم کتابی مدون را داراست ؛ به طوری که در موارد یاد کرد از اصول فقهی،گاه ذکر «کتاب» پیش از نام اصل، وگاه ترکیب «کتب الاصول» به چشم میآید.
در بازگشت به سخن از اصول اربعمائه و در پی جویی از جایگاه این نوشتهها در دورههای پسین، باید گفت که با رواج یافتن تدوین در حدیث، این اصول به تدریج روی به بیرونقی نهادهاند، چنانکه با راه یافتن احادیث این اصول به مجامیع حدیث امامیه، همچون کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و استبصار، عملاً این ۴ اثر، به عنوان جایگزین و ملخص اصول اربعمائه شناخته شدهاند.
در پایان گفتنی است که آقابزرگ به وجود شمار اندکی از این اصول به صورت ناقص، یا برخی به صورت کامل اشاره کرده، و فهرستی از برخی اصول را در اختیار قرار داده است (همانجا). مجموعهای از بازماندههای اصول در یک مجلد با عنوان الاصول الستة عشر، مشتمل بر ۱۶ اصل بارها منتشر شده است. همچنین ابن ادریس حلی در النوادر اقتباسهایی از برخی منابع کهن حدیثی دارد که مواردی از آنها، همچون کتاب ابان بن تغلب و کتاب جمیل بن دراج را ممکن است بتوان با اصول این دو شخص مرتبط دانست.
پانویس
- ↑ ابن صلاح، ۳۱۸-۳۱۹؛ ابن دقیق العید، ۲۶۱؛ نووی، ۲/۷۲؛ سیوطی، ۲/۷۲؛ سخاوی، ۲/۲۳۷.
- ↑ خطیب، ۲۴۱-۲۴۳؛ ابن دقیق العید، ۲۹۰-۲۹۲؛ ابن کثیر، ۱۲۹.
- ↑ خطیب، ۲۳۹.
- ↑ سیوطی، ج۲ ص۷۲.
- ↑ حاکم، ۵۳؛ سیوطی، ۲/۷۳.
- ↑ ابن حجر، تهذیب...، ۱/۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ ذهبی، ۲/۶۵
- ↑ خطیب، ۲۴۰، ۲۴۱؛ حاکم، همانجا؛ ابن جوزی، ۲/۳۲، ۸۷؛ ابن کثیر، ۱۳۱؛ سخاوی، ۲/۲۳۸.
- ↑ ابن جوزی، ۲/۳۲، ۴۱، ۴۲، جم ؛ ذهبی، ۱/۲۳۹؛ ابن حجر، لسان...، ۱/۲۴۲، ۲۶۱، جم.
- ↑ شیخ بهایی، ۶ -۷.
- ↑ ۱/۵.
- ↑ طوسی، ۱، ۳.
- ↑ محقق حلی، ۴؛ شهید اول، ۶؛ عاملی، ۶۰؛ مجلسی، ۱/۹۸.
- ↑ ابن شهر آشوب، ۳.
- ↑ طوسی، ۳۵۵؛ نجاشی، ۱۵۶.
- ↑ کشف...، ۲۱۶.
- ↑ سید بن طاووس، اللهوف، ۲۷.
- ↑ نک: ص۸۴- ۸۵.
- ↑ ص۱۱۲.
- ↑ ص۴۸، ۷۰-۷۱.
- ↑ شهیدثانی، ۷۲؛ قس : عاملی، ۸۵، که از اصول پنجگانه یاد کرده است.
- ↑ نک: ابن ادریس، ۳۹، ۴۶.
منابع
- آقابزرگ، الذریعة.
- ابن ادریس، محمد، النوادر، قم، ۱۴۰۸ق.
- ابن بابویه، محمد، من لایحضره الفقیه، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، ۱۳۷۶ق /۱۹۵۷م.
- ابن جوزی، عبدالرحمان، الموضوعات، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت، ۱۳۸۶ق /۱۹۶۶م.
- ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ق.
- همو، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹ق.
- ابن دقیق العید، محمد، الاقتراح، به کوشش قحطان عبدالرحمان دوری، بغداد، ۱۴۰۲ق /۱۹۸۲م.
- ابن شهرآشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۱م.
- ابن صلاح، عثمان، مقدمة، به کوشش عائشه عبدالرحمان بنت شاطی، قاهره، ۱۹۷۶م.
- ابن طاووس، علی، کشف المحجة، به کوشش محمد حسون، قم، ۱۴۱۲ق.
- همو، اللهوف، نجف، ۱۳۸۵ق /۱۹۶۵م.
- ابن کثیر، اسماعیل، الباعث الحثیث، به کوشش احمد محمدشاکر، بیروت، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م.
- ابن ندیم، الفهرست.
- حاکم نیشابوری، محمد، معرفة علوم الحدیث، به کوشش معظم حسین، مدینه، ۱۳۹۷ق /۱۹۷۷م.
- خطیب بغدادی، احمد، الکفایة، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق.
- ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق /۱۹۶۳م.
- سخاوی، محمد، الفتح المغیث، بیروت، ۱۴۰۸ق.
- سیوطی، تدریب الراوی، به کوشش احمد عمر هاشم، بیروت، ۱۴۰۹ق /۱۹۸۹م.
- شهید اول، محمد، ذکری الشیعة، چ سنگی، تهران، ۱۲۷۲ق.
- شهید ثانی، زین الدین، الرعایة، به کوشش محمود مرعشی و عبدالحسین محمدعلی بتال، قم، ۱۴۰۸ق.
- شیخ بهایی، محمد «الوجیزة فی علم الدرایة»، همراه حبل المتین، تهران، ۱۳۱۹ق.
- طبرسی، فضل، اعلام الوری، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، ۱۳۹۹ق /۱۹۷۹م.
- طریحی، فخرالدین، جامع المقال، به کوشش محمدکاظم طریحی، تهران، ۱۳۷۴ق /۱۹۵۵م.
- طوسی، محمد، الفهرست، به کوشش اشپرنگر، مشهد، ۱۳۵۱ش.
- عاملی، حسین، وصول الاخیار، به کوشش عبداللطیف کوهکمری، قم، ۱۴۰۱ق.
- مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، قم، ۱۳۹۸ق.
- محقق حلی، جعفر، المعتبر، چ سنگی، ۱۳۱۸ق.
- مفید، محمد، الارشاد، نجف، ۱۳۸۲ق.
- نجاشی، احمد، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
- نعمانی، محمد، الغیبة، بیروت، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م.
- نووی، یحیی، «التقریب و التیسیر»، تدریب الراوی.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: