بربخبَربَخ، ابزار نجومی برای تسهیل رؤیت هلال ماه ، و لوله ای در برخی از دستگاههای مکانیکی میباشد. ۱ - ریشه لغوی بربخاین واژه عربی است و در اصل از زبان مصر باستان گرفته شده است. [۱]
خلیل جر، فرهنگ عربی ـ فارسی، ذیل واژه، ترجمه حمید طبیبیان، تهران ۱۳۷۰ ش.
۲ - معنای اصطلاحی بربخبربخ به لوله ای سفالین میگفتند که در داخل دیوار یا زیر زمین کار میگذاشتند.از به هم پیوستن چند بربخ آبراهه ای ایجاد میشد که آب را از بام به زمین ، یا به زیر زمین هدایت میکرد.به این لوله های سفالین در فارسی تَنبوشه ، موری و گُنگ نیز میگفتند. ۳ - کاربرد بربخبربخ به صورت لوله های بزرگ و گشاد در کاریزها نیز کار برد داشت که در آن صورت آن را گنگ کاریز، تنبوشه بزرگ و کَوَل مینامیدند [۲]
محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد آنندراج، فرهنگ جامع فارسی، ذیل بربخ، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۳]
منتهی الارب فی لغة العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ۱۲۹۸، چاپ افست تهران ۱۳۷۷.
[۴]
علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه ها، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
بربخ ، مترادف اِردَبَّه و بالوعَه نیز به کار میرفت [۵]
ترتیب القاموس المحیط، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
[۶]
بطرس بستانی، محیط المحیط، ذیل واژه، لبنان ۱۹۸۷.
[۷]
سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ذیل «برابخ»، قم ۱۴۰۳.
که چاهی بود با دهانه تنگ که از خشت یا سفال ساخته میشد و برای چاه آبریز و محل تجمع و عبور فاضلاب و آب حمام و مطبخ و جز آن تعبیه میشد.۴ - استفاده بربخ در استهلال ماهابوریحان بیرونی [۸]
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، ج۲، ص۹۶۲ـ۹۶۴، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
ابزاری را برای رصد کردن ماه شرح داده و آن را به نام رکن اصلیش، بربخ نامیده است.این بربخ لوله ای بلند و گشاد بود که درازای آن کمتر از پنج ذراع (حدود ۵ر۲ متر ) و قطر آن کمتر از یک ذراع (حدود ۵ر۰ نیم متر) نمی شد و برای تاریکتر کردن درون آن، سطح داخلیش را سیاه میکردند.ابوریحان بیرونی [۹]
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، ج۲، ص۹۶۲ـ۹۶۴، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
پس از اشاره به اهمیت استهلال در اسلام و لزوم دانستن سمت و ارتفاع هلال به هنگام استهلال و نیز بیان شیوه محاسبه این دو کمیّت ، گفته است که بربخ، دیدنِ هلالِ قابل رؤیت را به سبب متفرق نشدن شعاعهای نور آسانتر میکند (یَجتَمعُ فیهِ الْبَصَرُ).و میافزاید گاهی برای یافتن هلال ماه ، لوله دیگری هم محور با لوله اصلی، نصب میکردند تا به تنظیم راستای دید کمک کند.۴.۱ - نحوه استفاده بربخ در استهلالبربخ با لولا (نَرماذَجه) به تیرکی عمودی نصب میشد.تیرک برگرد محور عمودی خود حرکت وضعی داشت، به طوری که میتوانستند بربخ را برای زاویه سمت دلخواه تنظیم کنند.بعلاوه بربخ میتوانست در صفحه عمودی، حول محور افقیِ لولا بگردد.برای تعیین سمت، تیرک را بر مرکز یک دایره هندی ( مدرَّج ) قرار میدادند. برای رصد کردن ماه، آنگاه تیرک را آنقدر میگرداندند تا شاقولی که از بربخ آویزان بود روی خط نظیر سمت هلال بر دایره هندی قرار گیرد؛ سپس بربخ را در صفحه عمودی حرکت میدادند تا با افق، زاویه ای برابر با زاویه ارتفاع ماه بسازد.برای این منظور یک ربع دایره مدرّج را که به نود درجه تقسیم شده بود در صفحه ای موازی با صفحه بربخ به تیرک نصب میکردند.این ربع دایره همراه تیرک حرکت دورانی داشت و همیشه به موازات صفحه بربخ باقی میماند.سپس از انتهای پایینی بربخ و از داخل آن به آسمان مینگریستند و به گفته ابوریحان بیرونی، [۱۰]
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، ج۲، ص۹۶۴ـ۹۶۵، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در این صورت اگر هلال ماه رؤیت پذیر بود از دید ناظر پوشیده نمیماند.همچنین بر لبه بالایی بربخ، دو زایده ( اَلقَرْنَین ) تعبیه میکردند که نسبت به یکدیگر متقاطر بودند و امکان چرخش برگرد محور بربخ را داشتند.هنگام استهلال، دو زایده را چنان تنظیم میکردند که خط فرضیِ واصل میان دو زایده، با خط واصل میان مرکز خورشید و ماه هم راستا باشد.به این ترتیب، جای هلال معلوم میشد و راصد در جای درست به جستجوی هلال میپرداخت.هر چه خط واصل میان دو زایده به حالت افقی نزدیکتر میشد، به همان اندازه هلال ماه ایستاده تر، و هرچه که این خط به حالت عمودی نزدیکتر میشد، هلال ماه به وضعیت افقی نزدیکتر بود (وَاسْتِلْقاءُ الْهِلالِ بِقَدْرِ انْتِصابِ الخَطِّ).دلیل این امر روشن است و به چگونگی موضع ماه نسبت به خورشید، در لحظه غروب خورشید، برمی گردد.۵ - مخترع بربخ برای استهلالمخترع این ابزار شناخته شده نیست، [۱۱]
جلال الدین طهرانی، گاهنامه ۱۳۱۱، ج۱، ص۱۲۰، تهران ۱۳۱۱ ش.
ولی همایی. [۱۲]
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، مقدمه همایی، ص ۱۲۹ـ۱۳۰، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
اختراع آن را به ابوریحان بیرونی نسبت داده است.۶ - استفاده بربخ در مکانیکبربخ (به معنای لغوی آن) در دستگاههای مکانیکی نیز کار برد فراوان داشته است.بنو موسی بن شاکر [۱۳]
کتاب الحیل، چاپ احمد یوسف حسن، حلب ۱۹۸۱.
در توضیح اجزای نوعی آبگرمکن ( مِلیار ) ـ که آب سرد را از بالا در آن میریختند و آب گرم از شیر پایین آن خارج میشد ـ به نوعی بربخ اشاره دارد که کار آتشدان را انجام میداده است.این بربخ که به شکل مخروط ناقص در وسط آبگرمکن و کنار مخزن آب تعبیه میشد، از بالا تا پایین امتداد داشت و قاعده آن در پایینِ ظرف قرار میگرفت.آتش را در آن میریختند، و در پایین آن، برای رساندن هوای کافی به سوخت، روزنههایی ایجاد میکردند و دود از دهانه بالایی بیرون میرفت.جزری [۱۴]
ابی العزبن اسماعیل جزری، الجامع بین العلم و العمل النافع فی صناعة الحیل، ج۱، ص۴۵۸ـ۴۶۳، چاپ احمد یوسف حسن، حلب ۱۹۷۹.
نیز در شرح تعدادی از دستگاههای خود، واژه بربخ را برای لوله گشاد و نسبتاً بلند، در برابر اُنبوب برای لوله نازک، به کار برده است؛ از جمله در دستگاه بالا آوردن آب از رودخانه ، که از یک بربخ، یک اُنبوب و چند قطعه دیگر ساخته شده بود .بربخ در این دستگاه مانند سیلندر و مخزن موقت آب عمل میکرد و یک پیستون در آن بهطور افقی (رفت و برگشت) حرکت میکرد.پیستون را در انتهای بربخ قرار میدادند و با توجه به اینکه لبه پایینی اُنبوب («ب») در آب قرار داشت، هنگامی که پیستون را به عقب میکشیدند دریچه «ج» گشوده میشد و آب به درون سیلندر میرفت (وَالهواءُ یَجذبُ الم'اءَ مِنْ اُنبوب «ب»).حال اگر پیستون را به جلو میراندند، دریچه «ج» بسته و دریچه «د» گشوده میشد و آبِ درون بربخ با فشار به بیرون میریخت.با این ابزار میتوانستند آب را تا بیست ذراع (۱۰ متر ) بالا ببرند.۷ - استفاده واژه بربخ در پزشکیواژه بربخ در متون پزشکی قدیم به مجرایی گفته میشد که بول را از کلیهها به مثانه میآورد [۱۵]
اسماعیل بن حسن جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، ج۱، ص۲۳۹، ج ۱، چاپ محمد حسین اعتمادی، محمد شهراد، و جلال مصطفوی، تهران ۱۳۴۴ ش.
[۱۶]
علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، ذیل واژه، تهران ۱۳۵۵ ش.
[۱۷]
علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل «موری»، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
۸ - فهرست منابع(۱) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۲) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب القانون المسعودی، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶. (۳) بطرس بستانی، محیط المحیط، لبنان ۱۹۸۷. (۴) بنو موسی بن شاکر، کتاب الحیل، چاپ احمد یوسف حسن، حلب ۱۹۸۱. (۵) خلیل جر، فرهنگ عربی ـ فارسی، ترجمه حمید طبیبیان، تهران ۱۳۷۰ ش. (۶) اسماعیل بن حسن جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، ج ۱، چاپ محمد حسین اعتمادی، محمد شهراد، و جلال مصطفوی، تهران ۱۳۴۴ ش. (۷) ابی العزبن اسماعیل جزری، الجامع بین العلم و العمل النافع فی صناعة الحیل، چاپ احمد یوسف حسن، حلب ۱۹۷۹. (۸) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش. (۹) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش. (۱۰) سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، قم ۱۴۰۳. (۱۱) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری، منتهی الارب فی لغة العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ۱۲۹۸، چاپ افست تهران ۱۳۷۷. (۱۲) جلال الدین طهرانی، گاهنامه ۱۳۱۱، تهران ۱۳۱۱ ش. (۱۳) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. (۱۴) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش. ۹ - پانویس
۱۰ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بربخ»، شماره۸۸۹. ردههای این صفحه : نجوم | واژه شناسی
|