احباط
معاد |
اِحْباطْ از میان رفتن ثواب عبادات و اعمال نیک بر اثر گناه است. متکلمان معتزله بر این باورند که هرگاه شخص مسلمان که طاعت خدا را به جا آورده، گناهانی انجام دهد که عقوبت آنها بیش از پاداش طاعات وی باشد این گناهان، آن طاعتها و پاداشها را تباه میکند، چنانکه گویی آن فرد هیچ طاعتی انجام نداده و سزاوار هیچ ثوابی نگردیده است. البته به گفته اینان اگر ثوابهای فرد گناه کار از گناهانش بیشتر باشد مسئله تکفیر پیش میآید یعنی این ثوابها آن گناهان را محو میکند و میپوشاند. مشهور متکلمان شیعی، این مسئله را نپذیرفتهاند.
در لغت
احباط در لغت مصدر باب افعال از ماده حبط و از معانی حبط، باطل گردیدن ثواب عمل است. از اینرو از احباط که مصدر متعدی است معنی باطل کردن مزد و ثواب عمل بر میآید.
در قرآن
اِفعال، مشتق از دو مصدر حبط و احباط در قرآن کریم ۱۶ بار و به شکلهای گوناگون آمده و همه به عمل منسوب شده است. و معنای آن با توجه به قرینههایی از آیههای قرآن بر حسب کاربرد لازم و متعدی، باطل گشتن و باطل کردن عمل میباشد در مورد این کسان بهکار رفته است:
- آنانی که به زندگی دنیا دل بسته و در بهرههای آن فرو رفتهاند؛
- مومنان بیمار دلی که در نهان با نامسلمانان دوستی میکنند؛
- نامومنانی که مومنان را از کارزار میترسانند و چون خطر جنگ برطرف گشت، غنیمت میخواهند؛
- کسانی که پیامبران را میکشند؛
- آنانی که به آیات خدا کفر ورزیده آنها را تکذیب میکنند؛
- مردمانی که از دین و ایمان رویگردان میشوند؛
- کسانی که کافر شده، راه خدا را میبندند؛
- انسانهایی که در پی به خشم آوردن خدا هستند؛
- آنانی که آنچه را خدا فرو فرستاده است خوش نمیدارند؛
- مشرکان و همچنین مومنانی که به خدا شرک میورزند؛
- مومنانی که در حضور پیامبر(ص) صدایشان بلندتر از صدای آن حضرت است.
از دیدگاه معتزله
متکلمان معتزله بر اساس اصل وعد و وعید به مسائل احباط پایبندند و برای اثبات آن استدلالهای گوناگونی کردهاند. هرچند که در جزئیات با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
دیدگاه قاضی عبدالجبار
قاضی عبدالجبار همدانی (درگذشت ۴۱۵ق / ۱۰۲۴م) نظریهپرداز بزرگ معتزله برای اثبات درستی مساله احباط و تکفیر، نخست این فرض را مطرح میکند که اندازه گناهان و طاعتهای هیچکس برابر و یکسان نیست. به عبارت دیگر؛ هیچگاه نمیشود ثواب و عقاب اخروی در حق کسی مساوی و به یک اندازه باشد زیر به اجماع امت برای اهل آخرت جز بهشت و دوزخ جایگاه سومی وجود ندارد. اینک اگر فرد یاد شده را به دوزخ ببرند به او ستم کردهاند و اگر به بهشتش برند از دو حال خارج نیست یا ثواب میبرد ـ که روا نیست چون ثواب دادن به کسی که استحقاقش را ندارد قبیح است ـ یا خداوند همچون کودکان و دیوانگان به او نیز تفضل میکند ـ و این نیز روا نیست زیرا حال او باید از آن دو گروه جدا باشد. از این رو در مورد مکلف این فرضها مطرح میشود. حالت مکلف اینگونه است که یکسره اهل طاعت بوده و در آخرت نیز سزاوار ثواب میگردد یا یکسره اهل گناه است و به کیفر میرسد. اما مشکل در مورد کسی است که طاعتها و گناهان را در آمیخته است. درباره چنین شخصی:
- فرض اول این است که او نه سزاوار ثواب و نه سزاوار عقاب است و در نتیجه نه ثواب میبیند نه کیفر.
- فرض دوم این است که هم مستحق ثواب و هم سزاوار عقاب است و در یک زمان و به یکباره در معرض ثواب و کیفر واقع میشود.
- فرض سوم همان مفاد اعتقاد به احباط و تکفیر است یعنی این اعتقاد که اندازه بیشتر بر اندازه کمتر تاثیر میگذارد و آن را محو میکند.
فرض اول درست نیست زیرا بر خلاف اجماع امت است. دومین فرض نیز محال است چون امکان ندارد که شخص مکلف یکباره و در یک زمان در معرض پاداش و کیفر قرار گیرد پس تنها صورت باقی مانده آن است که ثواب بیشتر، عقاب کمتر را تکفیر میکند یا عقاب بیشتر ثواب کمتر را احباط مینماید.
تفاوت معتزله با خوارج
از نظر اعتزالیان آن گناهی موجب احباط طاعت یا ثواب میشود که کبیره باشد زیرا اینان بر خلاف خوارج به گناه صغیره نیز باور داشتند. هرچند این شرط را نیز میافزودند که خداوند هیچگاه عین گناهان صغیره را به ما نشان نمیدهد چون چنین کاری در حد خود، مکلفان را به انجام صغیرهها تشویق میکند و تشویق به انجام دادن گناه قبیح است.
از دیدگاه اشاعره
ابوالحسن اشعری متکلم بزرگ و پایهگذار مکتب اشاعره معتقد است؛ بنده در مقابل خداوند هیچگونه استحقاقی ندارد ثواب چیزی است که خداوند به مومن تفضل میکند؛ یعنی چیزی را به او میبخشد که سزاوراش نبوده است، طاعت بنده تنها زمیهساز توفیق الهی است. در مورد عقاب نیز وضع به همین منوال است. به عبارت دیگر؛ سببی پیشینی مانند کفر یا گناه هیچگاه موجب عقاب نمیشود. بلکه چون خداوند بنده را دچار گمراهی و محرومیت کرده او کافر گردیده است. اشعری در این مورد تا بدانجا پیش میرود که میگوید اگر خداوند همه کافران را ببخشد و به بهشت ببرد، چنین چیزی شایسته رحمتش بوده است و هیچ خردهای بر او نمیتوان گرفت و با حکمتش نیز ناسازگاری ندارد. اشعری احباط را محال میداند زیرا خداوند از قدیم میدانسته که شخص اهل ثواب است پس ثوابش را به هیچ گناهی باطل نمیکند. و کسی که خداوند میدانسته که اهل عقاب است به هیچ طاعتی عقابش را زایل نمیسازد. گناهکار و نیکوکار به همان اندازه از کیفر و پاداش بهره میبرند که خدا از ازل برایشان تعیین کرده است.
از دیدگاه امامیه
از میان امامیه تنها نوبختیان، احباط اعتزالی را پذیرفتهاند و سایر متکلمان امامی آن را مردود شناختهاند.
شیخ طوسی
شیخ طوسی برای باطل کردن احباط اینگونه استدلال میکند که؛ میان طاعت و گناه و نیز میان ثواب و عقاب هیچ منافاتی نیست تا این دو بر یکدیگر اثری داشته باشند. زیرا تنافی تنها میان دو امر متضاد یا جیزی مانند آن مصداق دارد و میان طاعت و گناه تضادی وجود ندارد، زیرا هر دو از یک جنساند. به عبارت دیگر همان امری که به شکل طاعت پدیدار میشود ممکن است که به صورت گناه واقع گردد. مثلا نشستن انسان در خانه دیگری اگر از روی غصب باشد گناه است، در حالی که این نشستن با نشستن مباح هر دو از یک جنساند. همچنین میان استحقاقها هم تضادی نیست چون ثواب و عقاب نیز هم جنساند. اگر هم به فرض میان این دو تضادی میبود هیچگاه منافاتی میانشان رخ نمیداد چون هر دو معدومند و ضد حقیقی در حال عدم نمیتواند با ضدش منافاتی داشته باشد، مثلا سیاهی و سپیدی معدوم هیچ برخوردی با هم ندارند تا موجب نفی کردن هم شوند. از سوی دیگر از دیدگاه شیخ طوسی اعتقاد به اینکه «اگر کسی خوبیها و بدیهایی داشته باشد و این کردارها او را بهطور یکسان سزاوار ستایش و نکوهش کرده باشند باید او را به چشم کسی نگاه کنند که نه خوبی کرده و نه بدی» از روی خرد درست نیست. همچنین باور داشتن به اینکه؛ «اگر کسی بدیهایش بیشتر باشد باید او را به منزله کسی که هیچ خوبی انجام نداده بیانگارند یا بر عکس اگر خوبیهایش بیشتر باشد باید او را به منزله کسی که هرگز بدی نکرده بشمارند» به بداهت عقل ناپذیرفتنی است.
ابن میثم بحرانی
ابن میثم بحرانی (درگذشت ۶۹۹ق/ ۱۳۰۰م) دیگر متکلم امامی مذهب برای ابطال احباط از اصطلاحات فلسفی بهره برده است وی میگوید: بقای علت تامه مستلزم بقای معلول است ایمان پیش از گناه علت تامه استحقاق ثواب است. از آنجا که این ایمان پس از گناه نیز ماندگار است پس مستلزم بقای معلولش یعنی استحقاق ثواب میگردد.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ر.ک: جوهری، ذیل حبط، بیهقی، ج۱، ص۲۶۸
- ↑ ر.ک: عبدالباقی ذیل حبط، طباطبایی، ج۲، ص۱۶۷
- ↑ هود، آیه ۱۵ و ۱۶
- ↑ مائده آیات ۵۱ و ۵۳
- ↑ احزاب، آیات ۱۹ و ۱۸
- ↑ آل عمران، آیات ۲۱ و ۲۲
- ↑ اعراف، آیه ۱۴۷، کهف، آیه ۱۰۵
- ↑ مائده، آیه ۵، بقره، آیه ۲۱۷
- ↑ محمد، آیه ۳۲
- ↑ محمد، آیه ۲۸
- ↑ محمد، آیه ۹
- ↑ زمر، آیه ۶۵؛ توبه، آیه ۱۷؛ انعام، آیه ۸۸
- ↑ حجرات، آیه ۲
- ↑ قاضی عبدالجبار، ص۶۲۳ـ۶۲۴
- ↑ قاضی عبدالجبار، ص۶۲۴ و ۶۲۵
- ↑ قاضی عبدالجبار، ص۶۳۲ و ۶۳۵
- ↑ ابن فورک، ص۱۵۶-۱۵۷
- ↑ ابن فورک، ص۱۵۶-۱۵۷
- ↑ مفید، ص۹۹
- ↑ طوسی، الاقتصاد، ص۱۹۳-۱۹۶؛ تمهید الاصول، ص۲۶۳-۲۶۴ برای دلیلهای دیگر وی ر.ک: الاقتصاد، ص۱۹۶ـ۲۰۶
- ↑ بحرانی، ص۱۶۴-۱۶۵
منابع
- آقا بزرگ، الذریعة.
- ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل زمیاره، بیروت، ۱۹۸۶م.
- ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۲ق.
- بیهقی، احمد، تاج المصادر، به کوشش هادی عالمزاده، تهران، ۱۳۶۶ش.
- جوهری، اسماعیل، الصحاح، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین.
- جوینی، عبدالملک، الارضاد الی قواطع الادله، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، مکتبة الخانجی.
- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
- طوسی، محمد، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۷۳م
- طوسی، محمد، تمهید الاصول فی علم الکلام، به کوشش عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران، ۱۳۶۲ش.
- عبدالباقی، محمد فواد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، ۱۳۶۴ق/۱۹۸۲م.
- فخرالدین، رازی، البراهین در علم کلام، به کوشش سید محمد باقر سبزواری، تهران، ۱۳۴۲ش.
- فخرالدین، رازی، محصل افکار المتقدمین و المتاخرین، بیروت، ۱۹۸۴م.
- قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
- مفید، محمد، اوائل المقالات، به کوشش عباسقلی واعظ چرندایی، تبریز مکتبة سروش.
پیوند به بیرون