زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه
 

تبری از شرک (قرآن)





تبری از شرک و مشرکان وظیفه مسلمانان است لذا نمونه‌های این بیزاری در جایجای قرآن آمده است.


۱ - تبری پیامبر از شرک



پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مامور اعلان یگانگی خدا و اظهار بیزاری از شرک مشرکان شد:
قل‌ای شیء اکبر شهـدة قل الله شهید بینی وبینکم واوحی الی هـذا القرءان لانذرکم به ومن بلغ ائنکم لتشهدون ان مع الله ءالهة اخری قل لا اشهد قل انما هو الـه وحد واننی بریء مما تشرکون.
بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی می‌دهید که معبودان دیگری با خداست؟! » بگو: «من هرگز چنین گواهی نمی‌دهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه برای او شریک قرار می‌دهید، بیزارم!»

۱.۱ - تفسیر آیه


قل‌ای شی ء اکبر شهادة: به این کفار بگو: چه چیز در نظر شما برای شهادت به رسالت من مهمتر است تا همان را بیاورم و گواه صدق گفتار خویش قرار دهم؟ ممکن است بگویند: خدا از همه چیز و همه کس مهمتر است. اگر اینطور گفتند، چه بهتر؟! و اگر نگفتند، تو بگو. قل الله شهید بینی و بینکم: بگو: خداوند میان من و شما گواه است و به رسالت و نبوت من گواهی می‌دهد. و بقولی: یعنی خدا شاهد است که من تبلیغ رسالت می‌کنم و شما تکذیبم می‌کنید. و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ: خدا این قرآن را بعنوان دلیل یا گواه راستگویی من، بر من نازل کرده است تا شما و هر کس که تا روز قیامت قرآن به او برسد، از عذاب خداوند بترسانم.
در تفسیر عیاشی است که امام باقر علیه‌السّلام و امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمودند:
معنای «من بلغ» این است که هر کس، امامی از آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ببیند که مردم را به وسیله قرآن می‌ترساند، مثل این است که خود پیغمبر را دیده است. بنابراین بیان «من بلغ» در محل رفع و عطف بر ضمیر مستتر در «انذر» است. از جمله «من بلغ» استفاده می‌شود که پیامبر، خاتم الانبیاء و مبعوث به همه جهانیان در همه اعصار است.
برای توبیخ آنها می‌فرماید اانکم لتشهدون ان مع الله آلهة اخری: این جمله، بصورت استفهام و پرسش است: اما معنای آن انکار و رد است. یعنی: شما چگونه شهادت می‌دهید که با خداوند، خدایان دیگری است، با اینکه بطلان این مطلب، مسلم است و دلایل روشنی در دست است که خدا یکی است؟ اکنون به پیامبر خود می‌فرماید: قل لا اشهد: بگو: من چنین شهادتی نمی‌دهم. اگر چه شما بدون هیچگونه دلیلی شهادت می‌دهید و به زعم خود برای خدا اثبات شریک می‌کنید. شاهد به کسی می‌گویند که برای اثبات دعوای مدعی گواهی می‌دهد.
قل انما هو اله واحد و اننی بری ء مما تشرکون: به کسانی که شهادت می‌دهند که خدایان دیگری با خدا هستند، بگو: خداوند، معبود یکتا و یگانه است. من از بت‌های شما و از بت پرستی‌های شما بیزارم. علما می‌گویند: مستحب است کسی که مسلمان می‌شود، شهادتین را بر زبان آورد و از هر دینی بجز اسلام تبری جوید.

۲ - تبری ابراهیم از شرک



ابراهیم علیه‌السلام، از شرک مشرکان تبری می‌جست:
فلما جن علیه الیل رءا کوکبا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لا احب الافلین• فلما رءا القمر بازغا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضآلین• فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی هـذا اکبر فلمآ افلت قال یـقوم انی بریء مما تشرکون.
هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره‌ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم!» و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می‌شکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامی که خورشید را دید که (سینه افق را) می‌شکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریک‌هایی که شما (برای خدا) می‌سازید، بیزارم!
واذ قال ابرهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون.
و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش (عمویش آزر) و قومش گفت: «من از آنچه شما می‌پرستید بیزارم.
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم ومما تعبدون من دون الله...
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم... .

۲.۱ - تفسیر آیات


در این آیات اشاره کوتاهی به سرگذشت ابراهیم و ماجرای او با قوم بت پرست بابل شده است، تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند، زیرا اولا ابراهیم علیه‌السلام بزرگترین نیای عرب بود که همه او را محترم می‌شمردند و به تاریخش افتخار می‌کردند، هنگامی که او پرده‌های تقلید را می‌درد اینها نیز اگر راست می‌گویند باید به او اقتدا کنند. اگر بنا هست تقلیدی از نیاکان شود چرا از بت پرستان تقلید کنند؟ از ابراهیم پیروی نمایند.
ثانیا: بت پرستانی که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال واهی (پیروی از پدران) تکیه می‌کردند، و ابراهیم هرگز آن را از آنها نپذیرفت، چنان که قرآن در سوره انبیاء آیه ۵۳ و ۵۴ می‌گوید: قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین قال لقد کنتم انتم و آباؤکم فی ضلال مبین: بت پرستان گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می‌کنند (ابراهیم) گفت مسلما شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید!
ثالثا: این یک نوع دلداری برای پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و مسلمانان نخستین است که بدانند اینگونه مخالفت‌ها و بهانه جوئی‌ها همیشه بوده است، نباید سست و مایوس شوند. لذا می‌فرماید: به خاطر بیاور هنگامی که ابراهیم به پدرش (عمویش آزر) و قوم بت پرستش گفت من از آنچه شما می‌پرستید بیزارم! (و اذ قال ابراهیم لابیه و قومه اننی براء مما تعبدون).

۳ - تبری هود از شرک



هود علیه‌السلام، از خدا و قومش بر تبری خویش از شرک گواهی گرفت:
ان نقول الا اعترلـک بعض ءالهتنا بسوء قال انی اشهد الله واشهدوا انی بریء مما تشرکون.
ما (درباره تو) فقط می‌گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده‌اند)!» (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می‌طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرار می‌دهید.

هود از مردمش دو چیز خواسته بود: یکی اینکه خدایان دروغین را ترک نموده و به عبادت خدای تعالی برگردند و یکتاپرست شوند،، و دوم اینکه به او ایمان بیاورند و اطاعتش کنند و خیرخواهی هایش را بپذیرند. مردم در پاسخ آن جناب هر دو پیشنهادش را رد کردند. آنان در جواب هود گفته‌اند: ما دعوت تو را مبنی بر اینکه شرکا و خدایان خود را به صرف دعوت تو رها کنیم نخواهیم پذیرفت، و دعوت دوم آن جناب را مبنی بر اینکه به وی ایمان آورند و اطاعتش کنند اینطور رد کردند که ما (اصلا) به تو ایمان نمی‌آوریم! و با این جمله آن جناب را از قبول هر دو خواسته‌اش نومید کردند. آنگاه برای اینکه آن جناب بطور کلی از اجابت آنان مایوس شود نظریه خود را برایش شرح داده و گفتند: ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوء، که کلمه اعتراء، به معنای برخورد و اصابه است یعنی گفتند: فکر ما درباره تو جز به این نرسیده که بعضی از خدایان ما تو را آسیب رسانده‌اند و به خاطر اینکه تو به آنها توهین و بدگویی کرده‌ای بلایی از قبیل نقصان عقل یا دیوانگی بر سرت آورده‌اند و در نتیجه عقلت را از دست داده‌ای، پس دیگر اعتنایی به سخنان دعوت گونه تو نیست.
قال انی اشهد الله و اشهدوا انی بری ء مما تشرکون من دونه فکیدونی جمیعا ثم لا تنظرون، این آیه پاسخ هود علیه‌السّلام را حکایت می‌کند که آن جناب در پاسخ، از شرکاء آنان بیزاری جسته پس تحدی می‌کند که اگر راست می‌گویید که شما صاحب نظر و من بی عقلم پس همه فکرهایتان را جمع کنید و مرا از بین ببرید و مهلتم ندهید. پس اینکه در آغاز پاسخ فرمود: انی بری ء مما تشرکون من دونه، انشاء بیزاری است، نه اینکه خواسته باشد از بیزاری خود خبر دهد چون در مقام بیزاری مناسب آن است که بیزاری را انشاء کند و این منافات ندارد که آن جناب از سابق یعنی از اول امر نیز بیزار باشد چون به رخ کشیدن بیزاری منافات ندارد که آن جناب در تمامی عمر گذشته‌اش نیز بیزار بوده باشد.

۴ - تبری یوسف از شرک



برائت یوسف علیه‌السّلام از شرک و ایمان به خدا و آخرت، عامل دستیابی وی به علم غیب و دانش تعبیر رؤیا شد:
قال لایاتیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله قبل ان یاتیکما ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت ملة قوم لایؤمنون بالله وهم بالاخرة هم کـفرون• واتبعت ملة ءابآءی ابرهیم واسحـق ویعقوب ما کان لنآ ان نشرک بالله من شیء...
(یوسف) گفت: «پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم)!من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم این از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی‌کنند!

وقتی آن دو زندانی با حسن ظن ناشی از دیدن سیمای نیکوکاران در چهره یوسف علیه‌السّلام به آن جناب روی آوردند، و درخواست کردند که وی خوابهایشان را تعبیر کند، یوسف علیه‌السّلام فرصت را برای اظهار و فاش ساختن اسرار توحید که در دل نهفته می‌داشت غنیمت شمرده، از موقعیتی که پیش آمده بود برای دعوت به توحید و به پروردگارش که علم تعبیر را به او افاضه فرموده، استفاده کرد و گفت: که اگر من در این باب مهارتی دارم، پروردگارم من تعلیمم داده، و سزاوار نیست که برای چنین پروردگاری شریک قائل شویم. و خلاصه به بهانه این پیشامد نخست مقداری درباره توحید و نفی شرکاء صحبت کرد، آن گاه به تعبیر خواب آن دو پرداخت.
ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت ملة قوم لا یؤمنون بالله و هم بالآخرة هم کافرون و اتبعت ملة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب، در این دو آیه این معنا را گوشزد فرموده که علم به تعبیر خواب و خبر دادن از تاویل احادیث از علوم عادی و اکتسابی نیست که هر کس بتواند فرا گیرد، بلکه این علمی است که پروردگارم به من موهبت فرموده، آن گاه علت این معنا را اینطور بیان کرده که: چون من ملت و کیش مشرکین را پیروی نکرده‌ام، بلکه ملت پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی نموده‌ام، و خلاصه بدان سبب است که من دین شرک را واگذاشته، دین توحید را پیروی نموده‌ام.
و این کلام که خداوند متعال از قول یوسف نقل کرده اولین باری است که یوسف در مصر خود را و نسب خود را معرفی نموده و اظهار کرده که اهل بیت ابراهیم و اسحاق و یعقوب است. ما کان لنا ان نشرک بالله من شی ء ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون، یعنی خدای سبحان برای ما اهل بیت راهی به شرک نگذاشته، و ما را از آن منع کرده و این منع، خود از فضل و نعمت خداست بر ما اهل بیت و بر همه مردم، اما بیشتر مردم شکر این نعمت را بجا نیاورده، بلکه بدان کفر می‌ورزند.

۵ - پانویس


 
۱. انعام/سوره۶، آیه۱۹.    
۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲.    
۳. انعام/سوره۶، آیه۷۶ - ۷۸.    
۴. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۶.    
۵. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۴.    
۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۳.    
۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۴.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۴۱-۴۲.    
۹. هود/سوره۱۱، آیه۵۴.    
۱۰. طباطبایی،محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۰، ص۴۴۶-۴۴۷.    
۱۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۷.    
۱۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۸.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۱، ص۲۳۴-۲۳۵.    


۶ - منبع



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۲۳، برگرفته از مقاله «تبری از شرک».    


رده‌های این صفحه : تبری | شرک | موضوعات قرآنی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.