زمان تقریبی مطالعه: 24 دقیقه
 

تعداد اصحاب کهف (قرآن)





درباره تعداد اصحاب کهف عده کمی از مردم آگاهی دارند و این امر در دوران بعثت سبب اختلاف شده بود. تعداد اصحاب کهف از هفت نفر کم‌تر نیست. هفت نفر بودن اصحاب کهف، امری پذیرفتنی است.

فهرست مندرجات

۱ - آگاهی عده‌ای از شمار اصحاب کهف
       ۱.۱ - تفسیر آیه
              ۱.۱.۱ - دیدگاه اول
              ۱.۱.۲ - دیدگاه دوم
              ۱.۱.۳ - دیدگاه سوم
              ۱.۱.۴ - دیدگاه صحیح‌تر
۲ - اختلاف نظر در دوران بعثت
       ۲.۱ - نکته
۳ - سه یا پنج یا هفت نفر بودن تعداد کهفیان
       ۳.۱ - تفسیر آیه
              ۳.۱.۱ - اختلاف در عدد اصحاب کهف
              ۳.۱.۲ - مراد از رجم
              ۳.۱.۳ - دلیل بی‌واو آمدن جملات مذکور
              ۳.۱.۴ - فایده واو مذکور
              ۳.۱.۵ - مراد از قُل رَّبی أَعْلَمُ
              ۳.۱.۶ - نتیجه درباره عدد اصحاب کهف
              ۳.۱.۷ - مراد از مریة
              ۳.۱.۸ - ممارات خواندن جدال
              ۳.۱.۹ - مراد از ظاهر بودن مراء
۴ - هفت نفر بودن کهفیان، امری پذیرفتنی
       ۴.۱ - نکته
۵ - کمتر نبودن شماره کهفیان از هفت نفر
       ۵.۱ - بررسی تفسیری آیه
              ۵.۱.۱ - پاک‌ترین طعام
              ۵.۱.۲ - تقیه سازنده
              ۵.۱.۳ - قرآن کانون لطف
       ۵.۲ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۵.۲.۱ - مراد از یتسائلوا
              ۵.۲.۲ - مراد از ورق
              ۵.۲.۳ - مراد از کذلک
              ۵.۲.۴ - هدف بیدار شدن اصحاف کهف
              ۵.۲.۵ - مراد از قال قائل منهم
              ۵.۲.۶ - معنای لبثنا یوما او بعض
              ۵.۲.۷ - مراد از ربکم اعلم بما
              ۵.۲.۸ - تعداد اصحاب کهف
              ۵.۲.۹ - گفت‌وگوی اصحاب کهف پس از بیداری
              ۵.۲.۱۰ - مراد از ازکی
              ۵.۲.۱۱ - مراد از منه
۶ - ضروری نبودن آگاهی بر تعداد کهفیان
۷ - پانویس
       ۷.۱ - منبع

۱ - آگاهی عده‌ای از شمار اصحاب کهف



افراد معدودی از تعداد اصحاب کهف آگاه هستند:
•• «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»؛ «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» - همه اين‌ها سخنانى بى‌دليل است - و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ‌کس درباره آنها سؤال مکن!».

۱.۱ - تفسیر آیه


این آیه به پاره‌ای از اختلافات اشاره می‌کند که در میان مردم در زمینه اصحاب کهف وجود دارد؛ از جمله درباره تعداد آنها می‌گوید:

۱.۱.۱ - دیدگاه اول


گروهی از مردم خواهند گفت آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگشان بود (سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم).

۱.۱.۲ - دیدگاه دوم


و گروهی می‌گویند پنج نفر بودند که ششمین آنها سگ آنها بود (و یقولون خمسة سادسهم کلبهم).
همه این‌ها سخنانی بدون دلیل و تیر در تاریکی است. (رجما بالغیب).

۱.۱.۳ - دیدگاه سوم


و گروهی می‌گویند آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگ آنها بود (و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم).
بگو پروردگار من از تعداد آنها آگاه‌تر است (قل ربی اعلم بعدتهم).
تنها گروه کمی تعداد آنها را می‌دانند (ما یعلمهم الا قلیل).

۱.۱.۴ - دیدگاه صحیح‌تر


گرچه در جمله‌های فوق قرآن با صراحت تعداد آنها را بیان نکرده است، ولی از اشاراتی که در آیه وجود دارد، می‌توان فهمید که قول سوم همان قول صحیح و مطابق واقع است؛ چراکه به دنبال قول اول و دوم کلمه رجما بالغیب (تیر در تاریکی ) که اشاره به بی‌اساس بودن آنهاست آمده؛ ولی در مورد قول سوم نه تنها چنین تعبیری نیست، بلکه تعبیر بگو پروردگارم از تعداد آنها آگاهتر است و هم‌چنین تعداد آنها را تنها گروه کمی می‌دانند، ذکر شده است که این خود دلیلی است بر تأیید این قول و در هر حال در پایان آیه اضافه می‌کند در مورد آنها بحث مکن جز بحث مستدل و توأم با دلیل و منطق (فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا).

۲ - اختلاف نظر در دوران بعثت



درباره تعداد اصحاب کهف در عصر بعثت اختلاف نظر وجود دارد:
•• «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»؛ «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» - همه اين‌ها سخنانى بى‌دليل است - و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ‌کس درباره آنها سؤال مکن!».

۲.۱ - نکته


از «فلا تمار فیهم» استفاده می‌شود که در مورد تعداد اصحاب کهف، اقوال مختلفی در زمان حیات رسول‌ اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وجود داشته است.

۳ - سه یا پنج یا هفت نفر بودن تعداد کهفیان



به تصور مردم عصر بعثت، تعداد اصحاب کهف سه یا پنج یا هفت نفر بوده است:
•• «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»؛ «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» - همه اين‌ها سخنانى بى‌دليل است - و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ‌کس درباره آنها سؤال مکن!».

۱.۱ - تفسیر آیه



۳.۱.۱ - اختلاف در عدد اصحاب کهف


خدای تعالی در این آیه اختلاف مردم را در عدد اصحاب کهف و اقوال ایشان را ذکر فرموده، و بنا به آنچه که خداوند در قرآن نقل کرده - و قوله الحق - مردم سه قول داشته‌اند که هر یک مترتب بر دیگری است، یکی اینکه اصحاب کهف سه نفر بوده‌اند که چهارمی سگ ایشان بوده. دوم اینکه پنج نفر بوده‌اند و ششمی سگشان بوده که قرآن کریم بعد از نقل این قول فرموده: (رجم به غیب می‌کردند) یعنی بدون علم و اطلاع سخن می‌گفتند.
و این توصیفی است بر هر دو قول؛ زیرا اگر مختص به قول دوم به‌تنهایی بود، حق کلام این می‌بود که قول دومی را اول نقل کند و آن‌گاه این رد خود را هم دنبالش بیاورد بعدا قول اول و بعد سوم را نقل کند.
قول سوم اینکه هفت نفر بوده‌اند که هشتمی سگ ایشان بوده، خدای تعالی بعد از نقل این قول چیزی که اشاره به ناپسندی آن کند نیاورده، و این خود خالی از اشعار بر صحت آن نیست. قبلا هم که در پیرامون محاوره اصحاب کهف در ذیل آیه (قال قائل منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوما اوبعض یوم قالوا ربکم اعلم بما لبثتم) بحث می‌کردیم گفتیم که این صیغه‌های جمع و آن یک صیغه مفرد نه‌تنها اشعار، بلکه دلالت دارد بر اینکه حداقل عدد ایشان هفت نفر بوده و کمتر از آن نبوده است.
و از جمله لطایفی که در ترتیب شمردن اقوال مذکور به کار رفته این است که از عدد سه تا هشت را پشت سر هم آورده با اینکه سه عدد را شمرده شش رقم را نام برده، فرموده (سه نفر، چهارمی سگشان، پنج نفر، ششمی سگشان، هفت نفر هشتمی سگشان).

۳.۱.۲ - مراد از رجم


و اما کلمه (رجما) تمیزی است که به وصف دو قول اول به عبارت قول بدون علم می‌پردازد و (رجم) همان سنگسار کردن است و گویا مراد از (غیب) غایب باشد؛ یعنی قولی که معنایش از علم بشر غایب است و قائلش نمی‌داند راست است یا دروغ، آن‌گاه گوینده کلامی را که چنین شأنی و چنین وضعی دارد، به کسی تشبیه فرموده که می‌خواهد با سنگ کسی را بزند، خم می‌شود چیزی را برمی‌دارد که نمی‌داند سنگ است یا چیز دیگر و نمی‌داند که به هدف می‌خورد یا خیر؟ و شاید در مثل معروف هم که می‌گویند: (فلانی رجم به غیب کرد) همین باشد؛ یعنی به جای علم با مظنه رجم کرد؛ چون مظنون هم هرچه باشد تا حدی از نظر صاحبش غائب است. بعضی در معنای (رجم به غیب) گفته‌اند (ظن به غیب) ولی قول بعیدی است.

۳.۱.۳ - دلیل بی‌واو آمدن جملات مذکور


خدای تعالی در این سه جمله مورد بحث، در وسط دو جمله اول آن واو نیاورد، ولی در سومی آورده فرموده: (ثلاثة رابعهم کلبهم)، (خمسة سادسهم کلبهم)، (سبعة وثامنهم کلبهم) در کشاف گفته در این سه جمله (ثلاثة) و (خمسة) و (سبعة) هر سه خبرهایی هستند برای مبتدای حذف شده، و تقدیر کلام چنین است: (هم ثلاثه) (هم خمسة) (هم سبعة) هم‌چنان که هر سه جمله (رابعهم کلبهم) و (سادسهم کلبهم) و (ثامنهم کلبهم) مبتدا و خبرهایی هستند که صفت خبر قبلی قرار گرفته‌اند.
خواهی پرسید این‌که دلیل بی‌واو آمدن آن دو جمله و با واو آمدن این جمله نشد؟ در جواب می‌گوییم واو مزبور واوی است که همیشه بر سر جمله‌ای در‌می‌آید که آن جمله صفت نکره‌ای باشد؛ هم‌چنان که بر سر جملاتی هم درمی‌آید که حال از معرفه باشد؛ مانند صفت نکره در جمله (جائنی رجل ومعه آخر - نزد من مردی آمد که با او دیگری هم بود) و صفت معرفه مانند (مررت بزید وبیده سیف - زید را در راه دیدم؛ در حالی که در دستش شمشیری بود) واو در جمله (وما اهلکنا من قریة الاولها کتاب معلوم) نیز از همین باب است.

۳.۱.۴ - فایده واو مذکور


فایده این واو هم در نکره و هم در معرفه تأکید و یا به عبارتی بهتر چسبیدن صفت به موصوف و دلالت بر این است که اتصاف موصوف به این صفت امری است ثابت و مستقر.
همین واو است که در جمله سوم به ما می‌فهماند که این حرف صحیح است؛ زیرا می‌رساند گویندگان این سخن از روی علم و ثبات و اطمینان نفس سخن گفته‌اند، نه چون آن دو طائفه که رجم به غیب کرده بودند. دلیل بر این استفاده این است که خدای تعالی بعد از دو جمله اول فرمود: (رجما بالغیب) و بعد از جمله سوم فرمود: (ما یعلمهم الاقلیل) ابن عباس هم گفته در دو جمله اول واو نیامد؛ چون هنوز جای شمردن بود؛ زیرا یک قول دیگر باقی مانده بود؛ ولی در جمله سوم واو آورد تا بفهماند قول دیگری در دنبال نیست، همین روایت هم خود دلیل قاطع و ثابت است بر اینکه عدد اصحاب کهف هفت نفر بوده، و هشتمی آنان سگشان بوده است.

۳.۱.۵ - مراد از قُل رَّبی أَعْلَمُ


قُل رَّبی أَعْلَمُ بِعِدَّتهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ...
در این جمله به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمان می‌دهد که درباره عدد اصحاب کهف صحیح‌ترین نظریه را اعلام بدارد و آن این است که خدا به عدد آنان داناتر است. در کلام سابقش نیز به این نظریه اشاره کرده، نظیر اینکه در جمله‌ای که از محاوره آنان حکایت کرده بود، و آن را کلامی صحیح هم دانسته بود، یکی گفته بود: چه‌قدر خوابیدند؟ گفتند: (لبثنا یوما اوبعض یوم) و در آخر حکایت کرده که گفتند، پروردگارتان بهتر می‌داند که چه‌قدر خوابیدید؟ با این حال در کلام دلالتی است بر اینکه بعضی از کسانی که با رسول خدا (‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) مخاطب به این خطاب یعنی خطاب (ربّی اعلم بعدتهم) بودند اطلاعی از عدد آنان داشته‌اند؛ چون در این کلام فرموده: (ما یعلمهم الاقلیل - نمی‌داند آن را مگر عده‌ای اندک) و نفرموده: (لایعلمهم الا قلیل) چون میان (ما) و (لا) فرق است اولی نفی حال را افاده می‌کند و در نتیجه استثناء (الا قلیل) بعد از آن اثبات در حال را می‌رساند.
و از این کلام چنین به نظر می‌آید که آن عده کمی که قضیه را می‌دانستند، از اهل کتاب بوده‌اند.

۳.۱.۶ - نتیجه درباره عدد اصحاب کهف


کوتاه سخن، مفاد کلام این است: سه قولی که درباره عدد اصحاب کهف ارائه شد، در عهد رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) معروف بوده؛ بنابراین اینکه در جمله (سیقولون ثلاثه... - به زودی می‌گویند سه نفر بوده‌اند) که می‌فهماند در آینده این نظریه ارائه می‌شود، هم‌چنین دو نظریه دیگر در صورتی که عطف به مدخول (سین) (در: سیقولون) باشند، آینده نزدیک به زمان نزول این آیات و یا نزدیک به زمان وقوع حادثه را می‌رساند - دقت فرمایید.

۳.۱.۷ - مراد از مریة


(فلا تمار فیهم الامراء ظاهرا) - راغب گفته: کلمه (مریة) به معنای تردد در چیزی است، و معنای آن از معنای کلمه (شک) اخص است، و شک از مریه عمومی‌تر است. آن‌گاه گفته: (امتراء) و (ممارات) به معنای محاجه در آن امری است که مورد تردد باشد. سپس گفته: اصل کلمه (مریة) از اصطلاح (مریت الناقة) گرفته شده که معنایش (به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدم) است.

۳.۱.۸ - ممارات خواندن جدال


پس اگر (جدال) را (ممارات) خوانده‌اند، برای این است که شخص مجادله‌کننده با کلام خود می‌خواهد همه حرف‌های طرف خود را از او بد و شد و رد کند.

۳.۱.۹ - مراد از ظاهر بودن مراء


و مقصود از (ظاهر بودن مراء) این است که در آن تعمق و دقت ننموده به همان مقداری که قرآن از قصه اصحاب کهف آورده اکتفا کند؛ ولی بعضی آن را طوری دیگر معنا کرده‌اند که از آن توهین و رد شنونده فهمیده می‌شود. و بعضی دیگر گفته‌اند مقصود از ظاهر بودن مراء این است که مراء حجت طرف مقابل را از بین ببرد، و ظهور در اینجا به معنای رفتن است؛ هم‌چنان که در شعر شاعر که گفته: (وتلک شکاة ظاهر عنک عارها - و این شکوه‌ای است که عارش از تو خواهد رفت) به این معناست.
و معنای آیه این است: وقتی پروردگار تو داناتر به عدد ایشان است، واو است که داستان ایشان را برای تو بیان کرده، پس دیگر با اهل کتاب درباره این جوانان محاجه مکن؛ مگر محاجه‌ای که در آن اصرار نباشد، و یا محاجه‌ای که حجت آنان را از بین ببرد، و از هیچ‌یک از آنان درباره عدد این جوانان نظریه مخواه، پروردگارت تو را کفایت کند.

۴ - هفت نفر بودن کهفیان، امری پذیرفتنی



هفت نفر بودن اصحاب کهف، امری پذیرفتنی است:
•• «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»؛ «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» - همه اين‌ها سخنانى بى‌دليل است - و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ‌کس درباره آنها سؤال مکن!».

۲.۱ - نکته


تأیید نظریه سوم در آیه را از دو راه می‌توان استفاده کرد: أ. «رجماً بالغیب» تنها به دو نظریه قبل اختصاص داشته باشد؛ ب. جمله «ثامنهم کلبهم» صفت برای «سبعة» باشد و واو زایده این وصف را تثبیت نماید.

۵ - کمتر نبودن شماره کهفیان از هفت نفر



تعداد اصحاب کهف از هفت نفر کم‌تر نیست:
•• «وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا»؛ «اين‌گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يک‌ديگر سؤال کنند؛ يکى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشى از يک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاه‌تر است! اکنون يک نفر از خودتان را با اين سکه‌اى که داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد کدام‌يک از آنها غذاى پاکيزه‌ترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت کند، و هيچ‌کس را از وضع شما آگاه نسازد...».

۵.۱ - بررسی تفسیری آیه



۵.۱.۱ - پاک‌ترین طعام


جالب اینکه در این داستان مى‌خوانیم که اصحاب کهف بعد از بیدارى با اینکه قاعدتا بسیار گرسنه بودند و ذخیره بدن آنها در این مدت طولانى مصرف شده بود، ولى باز به کسى که مأمور خرید غذا مى‌شود، توصیه مى‌کنند هر غذایى را نخرد؛ بلکه بنگرد در میان فروشندگان کدامین نفر غذایش از همه پاک‌تر است، آن را انتخاب کند.
ولى ظاهرا این جمله مفهوم وسیعى دارد که هرگونه پاکى ظاهرى و باطنى را شامل مى‌شود، و این توصیه‌اى است به همه رهروان راه حق که نه‌تنها به غذاى روحانى بیندیشند، بلکه مراقب پاکى غذاى جسمانیشان نیز باشند، پاک از هرگونه آلودگى، حتى در بحرانی‌ترین لحظات زندگى نیز این اصل را فراموش نکنند.
در روایات اسلامی تأکید فراوانى روى غذاى حلال و تأثیر آن در استجابت دعا و صفاى قلب شده است.

۵.۱.۲ - تقیه سازنده


از تعبیرات آیات فوق به‌خوبی استفاده می‌شود که اصحاب کهف اصرار داشتند در آن محیط کسی از جایگاه آنها آگاه نشود، مبادا آنها را مجبور به قبول آیین بت‌پرستی کنند، و یا به بدترین وضعی آنها را به [[|قتل]] برسانند؛ یعنی سنگسارشان کنند، آنها می‌خواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروی خود را برای مبارزات آینده، و یا لااقل برای حفظ ایمان خویش نگه دارند.
این خود یکی از اقسام تقیه سازنده است؛ زیرا حقیقت تقیه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیری کند و با پوشاندن خویش یا عقیده خویش موجودیت خود را حفظ کند، تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود ادامه دهد.
بدیهی است آنجا که اخفای عقیده باعث شکست هدف و برنامه‌هاست، در اینجا تقیه ممنوع است، باید همه چیز را آشکار کرد و لو بلغ ما بلغ (هر آنچه بادا باد!).

۵.۱.۳ - قرآن کانون لطف


جمله ولیتلطف که طبق مشهور درست نقطه وسط قرآن مجید از نظر شماره کلمات است، خود داراى لطف خاص و معنى بسیار لطیفى است؛ زیرا از ماده لطف و لطافت گرفته شده که در اینجا به معنى دقت و ظرافت به خرج دادن است؛ یعنى مأمور تهیه غذا آن‌چنان برود و باز گردد که هیچ‌کس از ماجراى آنها آگاه نشود.
بعضى مفسران گفته‌اند منظور لطافت در خریدن غذاست؛ به‌گونه‌اى که در معامله سخت‌گیرى نکند، و نزاع و جنجالى به راه نیندازد، و جنس بهترین را انتخاب کند.
و این خود لطفى است که جمله وسط قرآن را لطف و تلطف تشکیل مى‌دهد.

۵.۲ - دیدگاه تفسیر المیزان



۵.۲.۱ - مراد از یتسائلوا


کلمه (یتسائلوا) از مصدر تسائل است که به معنی پرسش عده‌ای از یکدیگر است،

۵.۲.۲ - مراد از ورق


و کلمه (ورق) - به فتحه حرف اول و کسره حرف دوم - به معنای پول است، بعضی گفته‌اند به معنای پول نقره است، چه سکه‌دار باشد و چه بی‌سکه. و معنای جمله (ان یظهروا علیکم)، (اگر اطلاع یافتند بر شما) و یا: (اگر ظفر یافتند بر شما) می‌باشد.

۵.۲.۳ - مراد از کذلک


و اشاره به (کذلک) اشاره به خواباندن اصحاب کهف به صورتی است که آیات سابق بیان نمود؛ یعنی همان‌طور که نام بردگان را روزگاری طولانی به آن صورت عجیب و مدهش که خود یکی از آیات ما به شمار می‌رود خواباندیم، همان‌طور ایشان را مبعوث می‌کنیم، و بیدار می‌سازیم تا از یک‌دیگر پرسش کنند.

۵.۲.۴ - هدف بیدار شدن اصحاف کهف


این تشبیه و هم‌چنین اینکه پرسش از یک‌دیگر را هدف بیدار کردن قرار داده با در نظر گرفتن دعایی که در هنگام ورودشان به غار کردند، و بلافاصله به خواب رفتند، خود دلیل بر این است که اصحاب کهف برای این از خواب بیدار شدند، تا پس از پرسش از یک‌دیگر حقیقت امر بر ایشان مکشوف گردد، و اصلا به خواب رفتنشان در این مدت طولانی برای همین بوده. آری، اصحاب کهف مردمی بودند که کفر بر جامعه‌شان استیلا یافته بود، و باطل در میان آنان غلبه کرده بود، و زورگویی اقویاء از هر سو مردم را احاطه کرده، سپاه یأس و نومیدی از ظهور کلمه حق و آزاد شدن اهل دین بر دل‌های آنان یورش برده بود.

۵.۲.۵ - مراد از قال قائل منهم


(قال قائل منهم کم لبثتم) - این جمله دلیل بر این است که یک نفر از ایشان بوده که از دیگران از مدت مکث در غار پرسیده که چه‌قدر خوابیده‌ایم. و از آن برمی‌آید که گویا سائل خودش احساس طولانی بودن مدت مکث را کرده؛ چون آن کسالتی را که معمولا بعد از خواب‌های طولانی به آدمی دست می‌دهد در خود دیده؛ لذا حداقل به شک افتاده و پرسیده: (کم لبثتم)

۵.۲.۶ - معنای لبثنا یوما او بعض


(قالوا لبثنا یوما اوبعض یوم) - در جواب وی مردد شده گفتند: یا یک روز یا بعضی از یک روز، و گویا این تردیدی که در جواب از خود نشان دادند، بدین جهت بوده که دیده‌اند جای آفتاب تغییر کرده، مثلا اگر صبح به خواب رفته بودند، وقتی بیدار شدند دیده‌اند آفتاب در اواسط آسمان و یا اواخر آن است؛ آن‌گاه شک کردند در اینکه در این بین شبی را هم در خواب گذرانده‌اند، تا در نتیجه خوابشان یک روز طول کشیده باشد، و یا چنین نبوده، و در نتیجه پاره‌ای از روز را در خواب بوده‌اند، بدین جهت جواب خود را با تردید دادند که یا یک روز در خواب بوده‌ایم و یا پاره‌ای از یک روز، وبه هر حال جوابی که دادند یک جواب است.

۵.۲.۷ - مراد از ربکم اعلم بما


(قالوا ربکم اعلم بما لبثتم) - یعنی بعضی دیگر ایشان در رد آنهایی که گفتند یک روز و یا پاره‌ای از یک روز خوابیدیم گفتند: (پروردگار شما بهتر می‌داند که چه‌قدر خوابیده‌اید) چون اگر منظورشان رد آن کلام نبوده باشد، جا داشت بگویند: (پروردگار ما بهتر می‌داند).
جمله (ربکم اعلم بما لبثتم) انحصار علم حقیقی به معنای احاطه بر عین موجودات و حوادث، به خدای تعالی را افاده می‌کند.
این را بدان جهت گفتیم تا روشن گردد که عبارت مذکور صرفا برای رعایت ادب نسبت به خدای تعالی نبوده - آن‌طور که بعضی از مفسرین پنداشته‌اند - بلکه برای بیان حقیقتی از حقایق معارف توحید بوده است، و آن این است که اصولا علم - به معنای حقیقی کلمه - جز علم خدا نیست؛ زیرا انسان، گذشته از خودش، محجوب از هر چیز دیگری است؛ حتی نه‌تنها مالک نفس خود نیست؛ بلکه احاطه به خویش هم ندارد، مگر آنکه خدایش اجازه داده باشد، واگر به غیر خود احاطه‌ای پیدا کند و علمی به هم رساند به آن مقدار می‌تواند که امارت و نشانه‌های خارجی برایش کشف نموده، پرده‌برداری کند، و اما احاطه به عین موجودات و عین حوادث که علم حقیقی هم همان است علمی است مخصوص خدای تعالی که محیط به هر چیز و شاهد و ناظر بر هر چیز است، و آیات قرآنی هم که بر این معنا دلالت کند، بسیار زیاد است.
پس شخص موحد اگر عارف به مقام پروردگار خود باشد باید در هر امری تسلیم او گردد، و علم را از آن او بداند، وبه خودش نسبت علم ندهد، نه‌تنها علم بلکه هیچ کمالی چون علم و قدرت را به خود نسبت ندهد، مگر در جایی که ناچار شود که در آن صورت حقیقت علم و قدرت را به خدا نسبت می‌دهد و آن‌گاه آن مقداری را برای خود اثبات می‌کند که خدای تعالی تملیکش کرده، و اجازه‌اش داده؛ هم‌چنان که خودش فرموده: (علم الانسان ما لم یعلم) و نیز فرموده: (قالوا سبحانک لاعلم لنا الاما علمتنا) و نیز آیاتی دیگر.

۵.۲.۸ - تعداد اصحاب کهف


اصحاب کهف هفت نفر یا بیشتر بوده‌اند، نه کمتر؛ زیرا در حکایت گفت‌وگوی ایشان یک‌جا تعبیر به (قال) آمده، و دوجا: (قالوا) و چون کم‌ترین عدد جمع سه است؛ نتیجتا عددشان از هفت نفر کم‌تر نبوده و حداقل سه نفر سؤال کرده‌اند و حداقل سه نفر جواب داده‌اند، و یک نفر هم صاحب کلامی است که کلمه قال در آغازش آمده.

۵.۲.۹ - گفت‌وگوی اصحاب کهف پس از بیداری


(فابعثوا احدکم بورقکم هذه الی المدینه فلینظر ایها ازکی طعاما فلیاتکم برزق منه) - این جمله نیز تتمه محاوره و گفت‌وگوی ایشان است، که پیشنهاد می‌کند یک نفر را به شهر بفرستند تا طعامی برایشان بخرد، و غذایی تهیه کند. ضمیر در کلمه (ایها) به مدینه برمی‌گردد، و مقصود اهل مدینه است؛ یعنی کدام‌یک از اهل شهر طعام بهتری دارد، از او بخرد و بیاورد، و این قسم اضمار را استخدام گویند.

۵.۲.۱۰ - مراد از ازکی


کلمه (ازکی: پاکیزه‌تر) از ماده زکات است، و زکات طعام پاکیزه آن است. بعضی گفته‌اند: یعنی حلال‌تر آن. بعضی دیگر گفته‌اند یعنی پاک‌تر آن، ولیکن این‌که کلمه را به صیغه افعل تفصیل (ازکی) آورده، خالی از این اشعار و اشاره نیست که مقصود از کلمه مذکور همان معنای اول باشد.

۵.۲.۱۱ - مراد از منه


ضمیر در (منه) به طعامی برمی‌گردد، که از جمله (ازکی طعاما) استفاده می‌شود بعضی گفته‌اند به کلمه (ازکی طعاما) برمی‌گردد و کلمه (من) در (منه) برای ابتدا و یا تبعیض است که اگر تبعیض باشد، معنای جمله این می‌شود که (یکی را بفرستید در شهر بگردد و ببیند کدام‌یک از فروشگاه‌ها جنس پاکیزه‌تر می‌فروشد و مقداری از آن برایتان خریداری کند تا با آن ارتزاق کنید).
بعضی دیگر گفته‌اند ضمیر به کلمه (ورق) بر‌می‌گردد، آنگاه حرف (من) را بدلی گرفته و گفته‌اند: معنای آیه این است که (بیاورد رزقی بدل از پول)، ولی این احتمال بعید است؛ چون مستلزم تقدیر گرفتن ضمیر دیگری است که به جمله قبلی برگردد، علاوه بر اینکه ضمیر مورد گفت‌وگو ضمیر مذکر است، و اگر به ورق بر‌می‌گشت، باید مؤنث آورده می‌شد، به شهادت اینکه خود آیه قبلا ورق را مؤنث دانسته، درباره‌اش اشاره مؤنث به کار برده و فرموده (ورقکم هذه) (و لیتلطف ولایشعرن بکم احدا) - (تلطف) به معنای اعمال لطف و رفق و اظهار مدارات است، پس اینکه فرمود: (ولایشعرون بکم احدا) عطفی است تفسیری، که می‌خواهد همان جمله قبلی را معنا کند، و مقصود از این کلام به طوری که از سیاق برمی‌آید این است که باید این شخص که می‌فرستید در اعمال نازک کاری و لطف با اهل شهر در رفتن و برگشتن و معامله کردن خیلی سعی کند، تا مبادا خصومتی یا نزاعی واقع شود که نتیجه‌اش این شود که مردم از راز و حال ما سر درآورند.
بعضی دیگر این‌طور معنا کرده‌اند که در معامله بسیار نازک کاری به خرج دهد. ولی کلام مطلق است و قیدی برای خصوص معامله در آن نیست.
در آیه، دو گروه با یک‌دیگر گفت‌وگو می‌کنند و یک نفر نیز سؤال مطرح می‌نماید. اگر اقلّ جمع، سه نفر باشد، باید حداقل هفت نفر بوده باشند.

۶ - ضروری نبودن آگاهی بر تعداد کهفیان



آگاه شدن از تعداد اصحاب کهف امری ضروری نیست:
•• «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»؛ «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» - همه اين‌ها سخنانى بى‌دليل است - و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ‌کس درباره آنها سؤال مکن!».

۷ - پانویس


 
۱. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۸۳.    
۳. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۴. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۷۲.    
۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۷۳.    
۷. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی الفاظ القرآن، ج۱، ص۴۶۷.    
۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۷۴ ۳۷۵.    
۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۱۰. کهف/سوره۱۸، آیه۱۹.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۷۵.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۷۶.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۷۷.    
۱۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۵۶ ۳۵۸.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۵۶ ۳۵۹.    
۱۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۵۶ ۳۵۹.    
۱۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۶۲.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۳۵۶ ۳۵۹.    
۱۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    


۷.۱ - منبع


مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۵۰، برگرفته از مقاله «تعداد اصحاب کهف».    


رده‌های این صفحه : اصحاب کهف | موضوعات قرآنی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.