شریح کندیشریح بن حارث بن قیس بن جهم بن معاویة بن عامر، که به شریح کندی شهرت دارد. ۱ - شرح حالدر انتساب او به قبیله کنده اختلاف است. وی اصالتا یمنی بود و در کوفه (عراق)، زندگی میکرد. او مردی کوسه بود و در صورت مو نداشت. [۳]
اعثم الکوفی، کتاب الفتوح، بیروت، ط الاولی، ص۶۴۱.
دنیاپرست و متمایل به عثمان و بنی امیه بود. از نظر منابع اهل سنت آگاهترین مردم به قضاوت و مردی باهوش و زرنگ، فقیه، دانا و در داوری قوی و استوار، شاعری نیکو بیان و شوخ طبع بود.کنیه اش ابوامیه یا ابو عبدالرحمان و از هم پیمانان قبیله ی بنی رائش بود. در کوفه از خاندان رائش کسی جز خانواده شریح نبوده است و دیگران در سرزمین هجر و حضرموت سکونت داشتهاند. بنا به روایتی دیگر او اصالتا از فرزندان پارسیان یمن بود که بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مدینه و سپس به کوفه رفت. مادرش عبدة دختر علی بن یزید ابن رکانة بود. شعبی او را از روباه هم مکارتر و حیله بازتر دانسته و گفته است: هنگامی که مردم کوفه گرفتار طاعون شده بودند، او به نجف آمد. هنگام نماز، روباهی میآمد و مقابل او میایستاد و با حرکات خویش او را مشغول میکرد و چون تکرار شد، پیراهن خودش را بیرون آورد و بر چوبی پوشانید و آستینش را هم در دو طرف چوب قرار داد و کلاهش را هم بر چوب نهاد، به گونهای که روباه به اشتباه بیفتد و خیال کند که شریح است. روباه به عادت هر روز آمد و جلو آن ایستاد. شریح از پشت سرش آمد و او را گرفت. به این جهت او را از روباه، مکارتر دانستهاند. ۲ - روایت حدیثشریح از عالیترین قضات معاصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود؛ اما چون به محضر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بار نیافته بود، او را از تابعان شمردهاند. امرار معاش او از حقوق ماهیانه صد یا پانصد درهمی بود که از بیت المال دریافت میکرد. شریح از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، علی علیهالسّلام ، عمر، ابن مسعود و افرادی غیر از ایشان حدیث روایت کرده است. کسانی که از شریح روایت نقل کردهاند، عبارتند از: ابو وائل، قیس بن ابی حازم، شعبی، مجاهد، ابن سیرین و دیگران. ۳ - شریح در روزگار خلفاخلفا در صدر اسلام امور قضاوت را خود عهده دار میشدند و هیچ قسمت از امور آن را به دیگری واگذار نمیکردند. نخستین بار در زمان خلافت عمر، وی این وظیفه را به دیگران تفویض کرد، او ابوالدرداء را در مدینه به کمک خویش در امر قضا و شریح را در بصره به قضاوت گماشت. [۱۳]
ابن خلدون، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج۱، ص۲۷۵.
سپس عمر در سال هیجدهم هجری، شریح را به کار قضا در کوفه منصوب کرد. [۱۴]
الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۰۱.
در زمان عثمان، نیز همچنان بر این منصب بود. در محاصره خانه عثمان توسط معترضین، شریح از جمله تابعانی بود که بر انجمنهای کوفه میگذشت و مردم را به یاری عثمان فرا میخواند. [۱۶]
العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۴، ص۳۵۲.
۳.۱ - در زمان امام علی علیه السلامدر زمان حکومت علی علیهالسّلام برخی از فقهای کوفه از جمله شریح بن حارث با امیرالمؤمنین دشمنی کرده، آن حضرت را ترک کردند و از کوفه خارج شدند و این در حالی بود که اهل کوفه بیشتر شیعه بودند. [۱۷]
ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۵۵۸ - ۵۵۹.
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام ، در مقاطع گوناگون با سخنان و مواعظ خود، ناخشنودی خود را از رفتار وی آشکار کرده است. سرانجام نارضایتی امام از او که نمیتوانست قاضی مطلوبی برای حکومت علوی باشد؛ سبب شد امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام او را از منصب قضا برکنار کند. چنان که او مورد خشم امام علیهالسّلام قرار گرفت و حضرت، او را از کوفه طرد و به قضاوت قریهای اطراف کوفه به نام «انقیا» یا «مانیقیا» تبعید کرد که اکثر ساکنان آن یهودی نشین بودند. پس از چندی دوباره او را به کوفه بازگرداند. [۱۹]
ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۹۴۷.
در روزگار حکومت امام علیهالسّلام ، هنگامی که شریح از سوی امام قاضی کوفه بود، خانهای به هشتاد دینار خرید. علی علیهالسّلام برای او نامه نوشت و وی را احضار کرده به او فرمود: به من خبر رسیده که خانهای به قیمت هشتاد دینار خریده و آن را قباله کردهای و بر آن شهود و گواه گرفتهای. شریح تصدیق کرد. امام با نگاهی خشم آلود به او فرمود: ای شریح به زودی کسی به سراغت خواهد آمد که نه به نوشته ات مینگرد و نه از گواهت میپرسد، ترا از آن خارج میکند و تهی دست به گورت سپارد. ۴ - شریح در روزگار امویاندر روزگار معاویه شریح از فقهای برجسته محسوب میشد [۲۱]
الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۰.
و تا زمان حجاج بن یوسف به این کار مشغول بود.از گزارش منابع تاریخی درباره ی عمل کرد، شریح در مقاطع مختلف چنین برمی آید که شریح با وجود تبحر در قضاوت، از تقوای چندانی برخوردار نبوده و منافع دنیوی را بر دین خود مقدم میداشت. از جمله، زیاد در دوران حکومت بر کوفه و بصره، در یکی از سفرهای خود، عمرو بن حریث عدوی را به امارت کوفه گماشت، روز جمعه ایی عمرو بن حریث به منبر رفت که خطبه بخواند و (چون بر منابر لعن امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام مرسوم بود)، حجر بن عدی و یارانش به او ریگ زدند، عمرو از منبر فرود آمد و کار حجر و یارانش را به زیاد اطلاع داد. زیاد خود را به کوفه رساند و حجر را درخواست کرد. جریر بن عبدالله گفت، ای امیر من حجر را پیش تو میآورم به شرطی که متعرض او نشوی تا پیش معاویه برود و او درباره اش تصمیم بگیرد، زیاد گفت پذیرفتم و چنین میکنم. جریر، حجر را پیش زیاد آورد، زیاد دستور داد او را زندانی کنند و در جستجوی یاران او برآمد و همه را همراه صد سپاهی و نامهای حامل گواه شاهدانی چون، ابوبردة پسر ابو موسی اشعری، ابوهنیدة، شریح بن حارث و شریح بن هانی الحارثی نزد معاویه فرستاد [۲۳]
الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۵، ص۲۷۰.
و بر کفر و خروج یکی از پارساترین یاران امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام و کشتار مظلومانه او و فرزند و یارانش مهر تایید زدند.۴.۱ - در زمان یزیددر سال ۶۰ هجری، در زمان یزید بن معاویه، به فرمان عبیدالله بن زیاد ، هانی (یکی از بزرگان کوفه و میزبان مسلم بن عقیل) را دستگیر کردند و از او خواستند که مهمان خود را تحویل دهد و دست از یاری او بردارد؛ اما او نپذیرفت و مورد ضرب و شتم ابن زیاد واقع و در یکی از اتاقهای دارالاماره زندانی شد و شایعه قتل وی در شهر کوفه پیچید. عمرو بن حجاج، افراد قبیله مذحج را جمع و برای انتقام خون هانی، قصر ابن زیاد را محاصره کرد. از آن جا که هنوز ابن زیاد نیروی منسجمی فراهم نداشت و هواداران مسلم بن عقیل، نیز هنوز بیعت خود را نشکسته بودند، و قبیله مذحج در شجاعت ضرب المثل بودند، به وحشت افتاد و از شریح خواست که هانی را ملاقات کند و زنده بودن او را به اطلاع محاصره کنندگان کاخ برساند. ۵ - ملاقات با هانی بن عروهدر ملاقات شریح با هانی، هانی گفت: «عشیره من مردهاند! دینداران کجا رفتهاند؟ که مرا با دشمنشان و پسر دشمنشان وا گذاشتهاند» و خون بر ریشش روان بود. در این وقت غوغای قبیله مذحج از بیرون قصر شنیده میشد. هانی گفت: ای شریح پندارم این صداهای مسلمانانی است که به یاریم آمدهاند، اگر ده کس پیش من آیند نجات مییابم.» اما هنگامی که شریح پیش یاران هانی رسید، گفت: «هانی زنده است و خبر کشته شدن وی که به شما رسیده دروغ است». عمرو و یاران وی پس از اطمینان از زنده بودن هانی از در قصر پراکنده شدند. در سال ۶۱ هجری عامل کوفه و بصره عبیدالله بن زیاد و قضای کوفه با شریح بن حارث بود. از این رو شریح قاضی متهم است که در جریان قیام امام حسین علیهالسّلام از یزید بن معاویه طرفداری نموده و به امر عبیدالله فتوا داده است. [۲۷]
الکامل، ترجمه، ج۸، ص۴۱۰.
[۲۸]
الغارات، ترجمه، ص۴۴۲.
هر چند او دارای گرایشات عثمانی بوده و در شهادت ناروا علیه حجر و نیز هانی بن عروه نقش داشته، اما در جریان قتل امام حسین علیهالسّلام مدرکی دال بر اینکه او مفتی کشتن امام علیهالسّلام ، باشد وجود ندارد و در بیشتر کتب معتبر، این خبر نیامده و سندی از دخالت و یا فتوای او در دست نیست. در زمان عبدالله ابن زبیر ، بعد از واقعه عاشورا (کربلا)، ۳ سال از قضاوت کناره گرفت. ۶ - در زمان مختاربا مرگ یزید در سال ۶۴ هجری، مردم کوفه جانشین ابن زیاد (عمرو بن حریث) را بیرون کردند. شریح نیز در آن ایام آشوب و فتنه از قضاوت سرباز زد. تا این که شش ماه بعد از هلاکت یزید، مختار بن ابی عبید از سوی ابن زبیر به امارت کوفه رسید و شریح را به قضاوت کوفه تعیین نمود. ولی شیعیان بر او طعن زدند که شریح به زیان حجر بن عدی شهادت داد و نامه هانی بن عروه را به قومش نرسانید و چون عثمانی بود، علی او را از قضاوت عزل کرد. چون شریح این سخنان را شنید، وانمود کرد که بیمار است و قضاوت نتواند. پس مختار، عبدالله بن عتبة بن مسعود را به جای او گماشت. [۲۹]
ابن خلدون، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج۳، ص۳۱ - ۳۲.
به روایت دیگر مختار ثقفی ، او را از کوفه بیرون نموده به دهی که ساکنین آن یهودی بودند، فرستاد، و چون حجاج امیر کوفه گردید، او را به کوفه بازگردانید؛ [۳۰]
اعثم الکوفی، کتاب الفتوح، بیروت، ط الاولی، ص۶۴۱.
اما شریح به خاطر پیری، از قضاوت کناره گیری کرد و حجاج هم با استعفایش موافقت کرد. [۳۱]
الغارات، ترجمه، ص۴۴۲.
۷ - وفات شریحاقوال بسیاری درباره تاریخ وفات شریح نقل شده است. وفاتش را به سال هفتاد و هشت، هشتاد، هشتاد و هفت یا نود و هفت و عمرش را صد یا صد و بیست سال نوشتهاند. حدود صد و بیست سال عمر کرد و حدود هفتاد سال قاضی شهر کوفه بود. ۸ - پانویس۹ - منبعسایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام، برگرفته از مقاله «شریح کندی». ردههای این صفحه : درگذشتگان سال 78 (قمری)
|