پیراهن یوسف
پیراهن یوسف اصطلاح معروف فارسی که اشاره به لباس حضرت یوسف(ع) در سه واقعه مهم دارد: داستان پیراهن خونآلودی که برادران یوسف(ع) آوردند، پارهشدن پیراهن توسط زلیخا و بینا شدن حضرت یعقوب(ع) به واسطه پیراهن. در روایتی امام صادق(ع)، صاحب اصلی پیراهن را حضرت ابراهیم دانسته که این پیراهن در میان پیامبران و جانشینان آنان دستبهدست شده و در نهایت به دست امام زمان(عج) رسیده است و به هنگام ظهور، آن را بر تن خواهد کرد. برخی به واسطه شفایافتن حضرت یعقوب به واسطه این پیراهن، استدلال بر جایز بودنِ تبرک کردهاند. شاعران فارسی زبان، اشعاری در مورد هر سه داستان پیراهن حضرت یوسف(ع) سرودهاند.
سه پیراهن یوسف در قرآن
کلمه «قَمیص» به معنای پیراهن، شش مرتبه در قرآن آمده که تمام آنها درباره حضرت یوسف(ع) است. این آیات به سه داستان اشاره دارند:
- پیراهن خونآلود: که ماجرای خونآلود کردن پیراهن حضرت یوسف توسط برادرانش برای آوردن عذر برای حضرت یعقوب است.
- پارهشدن پیراهن توسط زلیخا: در این داستان، زلیخا در تعقیبِ حضرت یوسف برای دست یافتن به وی، پیراهن یوسف را میکِشد و پاره میکند. عزیز مصر به جهت پارگی پیراهن از پشت، به بیگناهی حضرت یوسف حکم میکند.
- بینایی حضرت یعقوب بهواسطه پیراهن: حضرت یوسف پس از آگاهی از نابینایی پدرش، حضرت یعقوب، از برادرانش میخواهد تا پیراهنش را به روی سرِ حضرت یعقوب بیندازند. پس از انجام این کار، حضرت یعقوب شفا میگیرد و بینا میشود.
پیراهن خونآلود
آیات ۱۶ تا ۱۸ سوره یوسف به داستان پیراهن خونین حضرت یوسف در دوران کودکی اشاره دارد. پس از حسادت برادرانِ حضرت یوسف به وی، برادران تصمیم میگیرند که حضرت یوسف را در چاهی بیندازند و برای عذر، پیراهن یوسف را از تنش خارج ساختند و آن را به خون گوسفندی آغشته کردند و نزد پدر آمدند. عذر آنها این بود که «ای پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد.»
پارهشدن پیراهن یوسف توسط زلیخا
در آیات ۲۳ تا ۳۰ سوره یوسف به داستان یوسف و زلیخا و پارهشدن پیراهن یوسف توسط زلیخا اشاره شده است. درباره این داستان آمده است که به جهت چهره زیبای یوسف(ع)، زلیخا عاشق وی شده بود. روزی زلیخا شرایط را برای گناه مهیا کرد و اتاقی را خلوت کرد. یوسف(ع) پس از متوجهشدن ماجرا، برای فرار به سمت در اتاق دوید و زلیخا به تعقیب وی پرداخت و در تعقیب وی پیراهن یوسف را از پشت کشید و پاره کرد. در این لحظه عزیز مصر (همسر زلیخا) وارد اتاق شد و پس از تحقیق و بررسی و توجه به پارهشدن پیراهن از پشت، به خطاکاری همسرش رأی داد و گفت این از حیله زنان است. عزیز مصر همچنین از حضرت یوسف خواست که از گناه زلیخا بگذرد.
پیراهن شفابخش
آیات ۹۳ تا ۹۶ سوره یوسف به داستان بیناشدن حضرت یعقوب به جهت پیراهن حضرت یوسف(ع) اشاره دارد. در این آیات آمده است که پس از آگاهی از نابیناشدن حضرت یعقوب به واسطه دوری از یوسف، حضرت یوسف از برادرانش خواست که «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید [تا] بینا شود، و همه کسان خود را نزد من آورید.» وقتی پیراهن را بر چهره حضرت یعقوب انداختند، وی بینا شد و پس از مدتی با خانواده خویش رهسپار دیار مصر برای دیدار با حضرت یوسف شد.
تبرک به پیراهن یوسف
از جمله استدلالهای قرآنی بر جایز بودن تبرک، بیناشدن حضرت یعقوب به واسطه پیراهن حضرت یوسف است. در تفسیر البحر المحیط آمده است زمانی که یوسف(ع) به برادرانش گفت پیراهنش را بر چشمان پدرشان بیفکنند تا بینا گردد:(اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَیٰ وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا؛ سوره یوسف، آیه ۹۳) رحمت خداوند از پیراهن یوسف بر چشمان یعقوب نبی جاری شد و وی با برکت جستن از آن لباس بینایی چشمان خود را بازیافت.
میراث نزد امام زمان
بنابر روایتی از امام صادق(ع)، پیراهن حضرت یوسف جامهای بهشتی بوده است که جبرئیل از بهشت برای در امان ماندنِ حضرت ابراهیم از آتش آورد. پس از آن نسل به نسل گشت تا آنکه حضرت یعقوب پیراهن را به فرزندش یوسف بخشید. امام صادق(ع) در ادامه بیان داشته است که «هر پیامبری که علمی یا چیز دیگری را به ارث برد، همه به حضرت محمّد(ص) و یا خاندان محمّد(ع) رسید. چون قائم(ع) ظهور کند پیراهن یوسف در بر اوست و عصای موسی و خاتم سلیمان همراه اوست.»
در فرهنگ فارسی
در اشعار فارسی به هر سه داستان پیراهن حضرت یوسف اشاره شده است:
پیراهن خونآلود
رودکی:
نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت | سه پیراهن سلب بودهست یوسف را به عمر اندر | |
یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت | سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر | |
رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی | نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر؟ |
پارهشدن پیراهن توسط زلیخا
صائب تبریزی:
پرده پوشی دامن آلودگان را لازم است | چاک در پیراهن یوسف چه محتاج رفوست؟ |
پیراهن شفابخش
حافظ:
بوی پیراهن یوسف که کند روشن چشم | باد گویی که سوی پرغم کنعان آرد |
حافظ:
بوی گل چون نگهت پیراهن یوسف ز مصر | نور بینائی بچشم پیر کنعانی کند |
حافظ:
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم | ترسم برادران غیورش قبا کنند |
ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش | پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی |
مولوی:
چون آمد پیراهن خوش بوی تو یوسف | بس بارد و سرد است کنون لخلخه سودن |
پروین اعتصامی:
پیراهن یوسف چرا نیارند | یعقوب بکنعان در انتظار است |
بار ندهی لیک قسم عاشقان | همچو یوسف بوی پیراهن نهی |
عطار نیشابوری:
یا مگر باد به پیراهن یوسف بگذشت | بوی پیراهن او سوی پدر میآرد |
وحشی بافقی:
ای صبا پیراهن یوسف مگر همراه تست | از کدامین باغ این گل در گریبان کردهای |
اوحدی کرمانی:
ای صبا، باز آمدن دورست یوسف را ز مصر | باز گو تا: بوی،پیراهن به کنعان کی رسد؟ |
خواجوی کرمانی:
بوی پیراهن یوسف ز صبا میشنوم | یا ز بستان ارم نفحهٔ بوی سمنش |
پانویس
- ↑ قرشی بنایی، قاموس قرآن، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۳۹ و ۴۰
- ↑ جزائری، داستان پیامبران، ۱۳۸۰ش، ص۲۷۴ و ۲۷۵.
- ↑ اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج۲، ص۶۲۶.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۲۴۷ و ۲۸۴.
- ↑ رودکی، قصاید و قطعات،
- ↑ صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۱۰۸۷،
- ↑ ، پایگاه گنجور.
- ↑ ، پایگاه گنجور.
- ↑
- ↑
- ↑ ، پایگاه گنجور.
- ↑ ، پایگاه گنجور.
- ↑ ، پایگاه گنجور.
- ↑
- ↑ امام باقر(ع) در تفسیر آیه وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ میفرمایند: برادران یوسف برای فریب یعقوب بزغالهای را ذبح نموده و پیراهن یوسف را در خون آن آغشته کردند و تصمیم گرفتند که وانمود نمایند یوسف را گرگ دریده است. اما از آن میان لاوی که از ذکاوت بیشتری برخوردار بود گفت: برادران من فکر میکنید خداوند خبر واقعه را از پیامبرش یعقوب پوشیده نگاه میدارد؟! بهتر است همگی غسل نموده و نماز را به جماعت اقامه نماییم و از خداوند بخواهیم تا راز ما را پوشیده نگاه دارد. در آن زمان نماز جماعت حداقل با تعداد یازده نفر برپا میشد و چون آنها ده نفر بودند تصمیم گرفتند که خداوند را امام خویش دانسته و جملگی به عنوان ماموم به نماز ایستند. آنها شبانگاه به نزد یعقوب بازگشتند در حالیکه پیراهن خونین یوسف را به همراه داشتند. قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ آنها به پدر گفتند: ما برای دویدن با یکدیگر به مسابقه پرداختیم. وَ تَرَکنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکلَهُ الذِّئْبُ اما در غیاب ما گرگ یوسف را درید. یعقوب خطاب به فرزندانش گفت: چگونه گرگی بوده که پیراهن یوسف را ندریده اما او را خورده است؟! داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۳ و ۲۷۴
منابع
- ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، تصحیح و تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، نرمافزار جامع الاحادیث.
- جزائری، نعمت الله بن عبدالله، داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ترجمه یوسف عزیزی، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، نرمافزار جامع الاحادیث.
- قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۴۱۲ق، نرم افزار جامع الاحادیث.
پیوند به بیرون
- ، نوشته محدثه بهمدی، سایت پژوهه وابسته به پژوهشکده باقر العلوم(ع)
- ، پایگاه گنجور