شیخشیخ، عنوانی برای بزرگان و رؤسای اقوام، قبایل و گروههای حرفهای در جهان اسلام است. فهرست مندرجات۱.۱ - سن شیخ ۱.۲ - جمع کلمه ۲ - معنای اصطلاحی ۲.۱ - دیگر اصطلاحات ۲.۲ - اصطلاح کنونی ۲.۳ - در صدر اسلام ۲.۴ - در دوره معاصر ۳ - کاربرد در فقه ۳.۱ - وقف ۳.۲ - وصیّت ۳.۳ - حدود ۴ - دیگر کاربردها ۴.۱ - عناوین درباری ۴.۲ - شیخ البلد ۴.۳ - عناوین صوفیه ۴.۴ - در عالمان دین ۴.۵ - در علم الحدیث ۴.۶ - مشیخه ۴.۷ - رئیس صنف ۴.۸ - روسای عشایر ۴.۸.۱ - اختیارات ۴.۸.۲ - مالکیت ۴.۸.۳ - حکمفرمایی ۵ - فهرست منابع ۶ - پانویس ۷ - منبع ۱ - معنا در لغتشیخ در لغت به معنای کسی است که سالهای زیادی از عمرش سپری شده و علائم پیری، مانند سفیدی موها، در او ظاهر گردیده یا کسی است که جوانی را پشت سر گذاشته و جسمش فرسوده شده و قوایش رو به ضعف نهاده و به تعبیری سن او به پنجاه سال رسیده باشد. ۱.۱ - سن شيخدر اينکه عنوان شيخ، در چه مرحلهاى از سن بر انسان اطلاق مىگردد، اختلاف است. برخى گفتهاند: آن که سنش از چهل گذشته باشد. [۴]
غاية المراد ج۴، ص۱۹۸.
برخى ديگر گفتهاند: مرجع، لغت و عرف است. ليکن کلمات لغویان در معناى شيخ مختلف است؛ کسى که سنش از ۴۶ سال تجاوز کرده باشد، از پنجاه سالگى تا پايان عمر، از ۵۱ سالگى تا آخر عمر، از پنجاه تا هشتاد سالگى. البته نزد عرف عرب به پیرمرد «شيخ» و به پير زن «شيخه» اطلاق مىشود.۱.۲ - جمع کلمهجمع آن به گونههای مختلف ضبط شده که معروفترین آنها شیوخ و مشیخه، و جمعالجمع پرکاربرد آن مشایخ است. [۸]
خلیلبن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۷۴، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم ۱۴۰۵.
۲ - معنای اصطلاحیدر اصطلاح، به استاد ، دانشمند ، شخص خبره در هر فن و حرفهای و بهطور کلی به بزرگان و کسانی که از نظر فضیلت و مقام و امثال این امور در نظر مردم بزرگ جلوه میکردند، شیخ میگفتند. ۲.۱ - دیگر اصطلاحاتدر نظام قبیلهای سرزمینهای عربی، بهخصوص در میان بادیهنشینان، فردی را که در رأس قبیله – که خود واحد سیاسی مستقل به شمار میرفت – قرار داشت و امور قبیله را اداره میکرد، رئیس ، رب ، امیر و سید نیز میخواندند. [۱۰]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، ج۴، ص۵۶۱ـ۵۶۲، بیروت ۱۹۷۷.
[۱۱]
صالح احمد علی، تاریخالعرب القدیم و البعثه النبویه، ج۱، ص۱۹۱، بیروت۲۰۰۰.
این عناوین با یکدیگر تفاوت معنایی داشتهاند: رب برای مالکیت و حاکمیت به کار میرفته مانند ربّالشام (مالک سرزمین شام)، امیر معمولاً برای فرمانده سپاه استفاده میشده، و رئیس اغلب به معنای رهبر (قائد) بوده است، اما منظور از شیخ فردی کهنسال با صفاتی خاص بوده است، خواه ریاست داشته خواه نداشته. بنابر همین نظر، بدویان بیش از همه عنوان سید را برای بزرگان قوم به کار میبردند. [۱۲]
صالح احمد علی، تاریخالعرب القدیم و البعثه النبویه، ج۱، ص۱۹۱، بیروت۲۰۰۰.
۲.۲ - اصطلاح کنونیدو اصطلاح رئیس و سیدالقبیله بیش از اصطلاحات دیگر برای اطلاق بر بزرگ قوم در ادوار قدیم به کار میرفته است، ولی امروزه، بیشتر، از واژۀ شیخ به این منظور استفاده میشود. [۱۳]
لامنس یسوعی، «نفیسۀ البدو قبل الاسلام»، ج۱، ص۱۱۰ـ۱۱۱، المشرق، س ۳۰، کانونثانی ۱۹۳۲.
۲.۳ - در صدر اسلامدر میان عرب پیش از اسلام ودر قرون اولیۀ اسلامی نیز واژۀ رئیس شایع بوده و شیخ در این ادوار، از جمله در قرآن کریم ، به معنای پیرمرد و و فرد کهنسال بوده است. ۲.۴ - در دوره معاصردر دوران معاصر، شیخ به عنوان یکی از اصطلاحات خطاب، با دلالت بر شأن والا و احترام برای رؤسای خاندانها و عشایر و رهبران سیاسی و نیز اعیان دین و مدرّسان و علما، حتی بدون در نظر گرفتن سن، بسامد بالایی یافته است. ۳ - کاربرد در فقهدر بعض ابواب فقهی عنوان شیخ موضوع حکم واقع شده است. ۳.۱ - وقفبه تصريح برخى، چنانچه کسى مالى را براى شيوخ وقف کند، براى مشخص شدن معناى آن به عرف رجوع مى گردد. [۱۹]
کشف الغطاء ج۴، ص۲۴۵.
۳.۲ - وصيّتکسى که براى شيوخ به مالى وصیت کرده، در اينکه آن مال به افراد بالاى چهل سال داده مى شود يا به عرف و لغت رجوع مى گردد، اختلاف است. [۲۱]
تذکرة الفقهاء (ق) ج۲، ص۴۷۸.
برخى گفته اند: در صورت مشخص نشدن معناى لغوى و عرفى شيخ و معلوم نبودن مراد وصيّت کننده از لفظ، وصيت باطل است. ۳.۳ - حدودحدّ زناى مرد و زن آزاد محصن تازیانه و سپس سنگسار است؛ ليکن برخى، جمع بين آن دو را به شيخ و شيخه اختصاص داده و در جوان تنها قائل به سنگسار شده اند. آيا مراد از شيخ و شيخه مفهوم عرفى آن؛ يعنى پیر مرد و پیر زن است يا مفهوم لغوى آن؟ ظاهر کلمات فقها معناى نخست است؛ زيرا کسى متعرض معناى اين دو واژه نشده است و در رسالههاى فارسى آن دو را به پیر مرد و پیرزن ترجمه کرده اند؛ [۲۳]
جامع عباسى، ص۴۲۰.
[۲۴]
حدود و قصاص و ديات(مجلسى)، ص۱۶.
[۲۵]
صراط النجاة (شيخ انصارى)، ص۳۱۳- ۳۱۴.
[۲۶]
توضيح المسائل مراجع ج۲، ص۸۱۶.
[۲۷]
جامع المسائل (بهجت) ج۵، ص۱۶۷.
ليکن شهيد ثانى، شيخ و شيخه را به مرد و زنى که سنشان از چهل گذشته تعريف کرده است. [۲۸]
حاشية المختصر النافع، ص۲۰۱.
[۲۹]
غاية المراد ج۴، ص۱۹۸.
۴ - دیگر کاربردهااستفادۀ رسمی از عنوان شیخ در تشکیلات و نظام دیوانی اسلامی، از قرون میانه (به ویژه در مصر ) رواج یافت. از این دوران، شیخ با کاربردی گسترده، بر برخی حکام، وزیران، نظامیان، کاتبان، محتسبان، فقها، محدّثان، عرفا و رؤسای اصناف و نیز بر برخی کارگزاران و تاجران غیرمسلمان اطلاق گردید. [۳۰]
حسن باشا، الالقاب الاسلامیه فی التاریخ و الوثائق و الآثار، ج۱، ص۳۶۴، قاهره۱۹۷۸.
۴.۱ - عناوین درباریشیخالملوک یا شیخالملوک و السلاطین برای حکمرانان سالخورده به کار میرفت، [۳۱]
قلقشندی، صبح، ج۶، ص۵۷.
چنان که برخی سلاطین و حکام سرزمینهای عربی و افریقایی، برخی امرای خانات ایرانی و نیز بعضی امرای قبچاق را شیخ میخواندند [۳۲]
قلقشندی، صبح، ج۱، ص۲۲.
[۳۳]
ابنبطوطه، رحلۀ ابنبطوطه، ج۱، ص۲۶۲، چاپ محمد عبدالمنعم عریان و مصطفی قصاص، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
[۳۴]
ابنبطوطه، رحلۀ ابنبطوطه، ج۱، ص۶۲۲، چاپ محمد عبدالمنعم عریان و مصطفی قصاص، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
[۳۵]
انستاسماری کرملی، النقود العربیه و علمالنمیات، ج۱، ص۱۳۵، چاپ بیروت، (۱۹۳۹).
[۳۶]
حسن باشا، الالقاب الاسلامیه فی التاریخ و الوثائق و الآثار، ج۱، ص۳۶۵، قاهره۱۹۷۸.
عنوان شیخالملوک در ایران برای برخی شاهزادههای قاجار ، کاربرد داشته است. [۳۷]
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ج۲، ص۱۵۴ـ۱۵۵، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
[۳۸]
کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ج۱، ص۹۲، تهران ۱۳۷۹ش.
عنوان شیخ برای برخی فرماندهان نظامی فاطمیان از دورۀ دعوت در میان قبایل کتامه در قرن سوم به کار میرفت. [۳۹]
قاضی نعمانبن حیون مغربی، افتتاح الدعوه، ج۱، ص۸۳، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
[۴۰]
قاضی نعمانبن حیون مغربی، افتتاح الدعوه، ج۱، ص۱۷۵، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
نایب سلطان موحدون مغرب را، که در مراسم در کنار سلطان مینشست، شیخالموحدین میخواندند [۴۱]
قلقشندی، صبح، ج۵، ص۱۳۹.
[۴۲]
قلقشندی، صبح، ج۵، ص۱۴۴.
[۴۳]
ابنخلدون، مقدمه، ج۱، ص۸۱۲.
و ظاهراً در مکاتبات او را الشیخالمعظم خطاب میکردند.در مصر از این عنوان گاه برای وزیران، محتسبان و نیز صیرفیان ذمی و تاجران فرنگی نیز استفاده شده است. [۴۵]
قلقشندی، صبح، ج۵، ص۴۹۰ـ۴۹۱.
[۴۶]
حسن باشا، الالقاب الاسلامیه فی التاریخ و الوثائق و الآثار، ج۱، ص۳۶۵ـ۳۶۶، قاهره۱۹۷۸.
در ایران ناصری کسی را که مسئول آموختن نماز و احکام و قرآن به زنان حرم شاه بود شیخالحرم میخواندند. [۴۷]
عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، ج۱، ص۳۷۸، تهران ۱۳۷۷ش.
[۴۸]
کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، تهران ۱۳۷۹ش.
۴.۲ - شیخ البلداصطلاح شیخالبلد (به معنای رئیس شهر) در مصر تحت تسلط عثمانی ، از قرن دوازدهم به قدرتمندترین بی/ بیک قاهره اطلاق میشد. با این حال، حکومت عثمانی این عنوان را تأیید نمیکرد، زیرا عملاً تسلط پاشاهای عثمانی را در قاهره تحت شعاع قرار میداد و قدرت غیر رسمی بیها را استوار میداشت. ۴.۳ - عناوین صوفیهاستفادۀ رسمی از این عنوان برای بزرگان صوفیه بیشتر در عصر ایوبیان و ممالیک رایج شد. در این دورهها زاهدان بزرگ صوفی را در مکاتبات دولتی با عناوینی چون الشیخالصالح الورع الزاهد، شیخ شیوخ العارفین، شیخالصوفیه، مجلسالشیخ و به اختصار شیخ خطاب میکردند. [۴۹]
قلقشندی، صبح، ج۵، ص۴۹۷.
[۵۰]
قلقشندی، صبح، ج۵، ص۵۰۴.
[۵۱]
قلقشندی، صبح، ج۶، ص۵۷.
[۵۲]
قلقشندی، صبح، ج۶، ص۱۱۲.
[۵۳]
قلقشندی، صبح، ج۶، ص۱۶۵.
[۵۴]
قلقشندی، صبح، ج۸، ص۱۷۲.
[۵۵]
قلقشندی، صبح، ج۸، ص۱۷۵.
[۵۶]
قلقشندی، صبح، ج۸، ص۱۸۹.
در این دوران به ویژه خانقاهها را شیخالشیوخ میخواندند و گویا این عنوان در ابتدا بهطور رسمی برای اسماعیلبن ابیسعد، شیخ خانقاه صلاحیه در مصر، در نیمۀ قرن ششم به کاررفتهاست [۵۷]
مقریزی، خطط، ج۴، ص۲۷۳، قاهره ۱۳۲۵.
[۵۸]
ابوشامه، الروضتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۹۱، بیروت ۱۲۸۸.
[۵۹]
قلقشندی، صبح، ج۱۱، ص۹۰.
[۶۰]
قلقشندی، صبح، ج۱۱، ص ۹۸.
[۶۱]
قلقشندی، صبح، ج۱۱، ص۳۷۰.
در این دوره برای یکی از اعقاب شیخعبدالقادر گیلانی ، لقب شیخالجبال بکار می رفته است. [۶۲]
قلقشندی، صبح، ج۷، ص۳۲۱ـ۳۲۲.
۴.۴ - در عالمان دینازعنوان شیخ، البته با رسمیت کمتر، برای رجال دینی و عالمان نیز استفاده میشد. مثلاً شیخالقراء برای امام محمدبن جزری، شیخالمترجمین برای حنینبن اسحاق، شیخالمشایخ برای جنیدبن محمدبن جنید بغدادی، شیخ اکبر برای محییالدین ابنعربی، شیخالمؤمنین برای ابویزید مَخْلَدبن کیداد خارجی، وشیخالرئیس برای ابناسینا به کار میرفت [۶۳]
قلقشندی، صبح، ج۶، ص۵۷.
[۶۴]
قلقشندی، صبح، ج۷، ص۳۲۳.
[۶۵]
فراء صالح سید، معجم الالقاب و الاسماء المستعاره فی التاریخ العربی و الاسلامی، ج۱، ص۱۸۶ـ۱۸۹، بیروت ۱۹۹۰.
[۶۶]
حسن باشا، الالقاب الاسلامیه فی التاریخ و الوثائق و الآثار، ج۱، ص۳۶۴، قاهره۱۹۷۸.
عناوینی چون شیخالعلما، شیخالشریعه، شیخالرئیس، شیخالعراقین و شیخالاطبا در دورۀ قاجار استفاده میشده است. [۶۷]
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ج۲، ص۲۴۳ـ۲۴۴، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
[۶۸]
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ج۳، ص۳۲۹ـ۳۳۰، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
[۶۹]
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ج۶، ص۱۷۵، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
[۷۰]
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ج۶، ص۲۵۴، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
[۷۱]
کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، تهران ۱۳۷۹ش.
۴.۵ - در علم الحدیثدر این میان استفاده ازکلمۀ شیخ در علم مصطلح الحدیث بسامد بالایی داشته است. در نزد محدّثان، شیخ کسی بود که از او حدیث روایت میکردند و بزرگان محدّثان را شیوخالحدیث میخواندند و اجازۀ نقل حدیث را شاگرد باید از شیخ خود میگرفت. [۷۲]
خطیب بغدادی، «الاجازه للمعدوم و المجهول»، ج۱، ص۸۳، مجموعه رسائل فی علوم الحدیث، چاپ صبحی بدری سامرایی، مدینه ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
[۷۳]
ابنصلاح شهرزوری، علوم الحدیث، ج۱، ص۴۰۰، چاپ نورالدین عتر، دمشق ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
[۷۴]
محمداعلیبن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۷۳۶، بیروت.
[۷۵]
محمد ابولیث خیرآبادی، معجم اصطلاحات الحدیثیه، ج۱، ص۴۹، بیروت ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
شیخان نزد محدّثان سنّی بر بخاری و مسلم و شیخ نزد محدّثان شیعه بر شیخ طوسی اطلاق میشده است. [۷۶]
کاظم مدیرشانهچی، علمالحدیث، ج۱، ص۲۱۷، مشهد ۱۳۵۴ش.
[۷۷]
محمد ابولیث خیرآبادی، معجم اصطلاحات الحدیثیه، ج۱، ص۴۹، بیروت ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
زنان محدّثه را شیخه (جمع آن: شیخات) میخواندند. اسامی شماری از آنان در منابع آمده است. [۷۸]
فاطمه محجوب، الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، ج۴۷، ص۱۰۰ـ۱۰۸، قاهره ۱۹۹۳.
۴.۶ - مشیخهشیخات (جمع مشیخه) نزد محدّثان نام عمومی کتابهایی است که محدّثان در آنها از شیوخ خود و برخی احادیثی که ازایشان شنیدهاند سخن گفتهاند. [۷۹]
محمد ابولیث خیرآبادی، معجم اصطلاحات الحدیثیه، ج۱، ص۹۴، بیروت ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
۴.۷ - رئیس صنفدر تشکیلات اصناف و صاحبان حرف نیز رؤسای صنف را از جمله با عنوان شیخ میخواندند. شیخ یکی از اعضای هر صنف بود که از حیث تجربه و مهارت و دیگر فضائل، از همکاران خود ممتاز بود و معمولاً با انتخاب اعضای صنف یا از طرف مقامات دولتی، به ویژه قاضی یا محتسب ، به ریاست صنف گمارده میشد. شیخ، نمایندۀ اعضای صنف و مسئول آنان در برابر حکومت بود و معمولاً بر تهیه و توزیع مواد اولیه، تعیین نرخها، فروش محصولات و مناسبات مالی و مالیاتی صنف با مراجع دولتی نظارت داشت و به اختلافات اعضای صنف رسیدگی میکرد [۸۰]
صباح ابراهیم سعید شیخلی، الاصناف فی العصرالعباسی، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰، نشأتها و تطورها، بحث فی التنظیمات الحرفیه فی المجتمع العربی الاسلامی، بغداد ۱۹۸۶.
۴.۸ - روسای عشایردر میان عشایر عرب، عنوان شیخ به رؤسای عشیرهها و خاندانها اطلاق میشده است. شیخ در واقع ریشسفید قبیله بود و بسته به تقسیمبندیهای قبیلهای، شیوخ حایز جایگاههای متفاوتی بودند. در میان عشایر عراق ، شیخالمشایخ، رئیس کل مجموعهای از عشایر بزرگ بود و در رأس هر عشیره یک شیخالعشیره قرار داشت، اما شیخالسَلَف/ رئیسالسلف مجموعهای از خانوارها را سرپرستی میکرد. [۸۱]
باسم عبدالحمید حمودی، سحرالحقیقه، ج۱، ص۶۱ـ۶۴، شخصیات، کتب و دراسات فی التراث الشعبی، بغداد ۲۰۰۰.
در میان عشایر عرب ایران نیز همین سلسله مراتب با عناوین شیخالشیوخ، شیخ و اَجید/ عجید/ عقید (در رأس چند خانواده) با تفاوتهایی جزئی برقرار بوده است. [۸۲]
محمدسعید جانباللهی، «نظام خویشاوندی عشایر عرب و نقش آن در مدیریت سنتی، ج۱، ص۶۹ـ۷۰، س۸، ش ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۸ش، ش پیاپی ۴۳¬ـ۴۴.
۴.۸.۱ - اختیاراتشیوخ عشایر عرب غالباً اختیارات وسیع و متنوعی داشتهاند. تصمیمگیری دربارۀ امور مهم قبیله و داوری در مشاجرات و اختلافات درون قبیله، تعیین مناسبات قبیله با قبایل دیگر و نیز با حکام محلی با شیخ بود که معمولاً با مشورت با ریشسفیدان و افراد متنفذ قبیله صورت میگرفت. شیوخ با تکیه بر مرجعیت و امتیاز خود و گاه با مشورت با ملای قبیله از لحاظ مسائل فقهی، به شکایات افراد رسیدگی و حکم صادر میکردند. [۸۳]
محمدسعید جانباللهی، «نظام خویشاوندی عشایر عرب و نقش آن در مدیریت سنتی، ج۱، ص۶۹ـ۷۷، س۸، ش ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۸ش، ش پیاپی ۴۳¬ـ۴۴.
[۸۴]
محمدسعید جانباللهی، «نظام خویشاوندی عشایر عرب و نقش آن در مدیریت سنتی، ج۱، ص۸۱ ـ۸۴، س۸، ش ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۸ش، ش پیاپی ۴۳¬ـ۴۴.
[۸۵]
کاظم پورکاظم، جامعه شناسی قبایل عرب خوزستان (تحقیقی در آداب و رسوم و فرهنگ عامیانه)، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲، تهران ۱۳۷۵ش.
۴.۸.۲ - مالکیتشیوخ، مالک عمدۀ داراییهای قبیله بودند و نوعی مناسبت ارباب ـ رعیتی با اتباع خود داشتند. شیخ، زمین و آب در اختیار کشاورزان قرار میداد و آنان عملاً برای او کار میکردند. دامداری و صیادی نیز زیرنظر او انجام میشد و بهطور کلی نبض اقتصاد قبیله در دستان شیخ بود. ۴.۸.۳ - حکمفرماییشیخ معمولاً حکومت محلی خود را با استفاده از تشکیلاتی محدود اداره میکرد که بیشتر کارگزاران آن از اعضای خانواده و بستگان خود وی بودند. مقام شیخ نیز در بسیاری از قبیلهها از طریق توارث یا روابط خویشاوندی انتقال مییافت و ازاینرو در طول قرنها شیوخ قدرت سیاسی، اجتماعی و بهویژه اقتصادی فراوانی در سرزمینهای عربی کسب کردند، چنان که حتی امروزه نیز با وجود استقرار نظامهای جدید حکومتی دولت ـ ملت، بسیاری از شیوخ همچنان امتیازات اقتصادی و اجتماعی خود را حفظ کردهاند و در ساختارهای جدید حکومتی نیز مساهمت دارند. همین شیوخ به عضویت مجالس شورای ملی، کابینههای دولتها و مناصب عالی نظامی درآمدهاند و ثروتهای ملی، به ویژه نفت ، را در کشورهای عربی حوزۀخلیجفارس در اختیار دارند. [۸۶]
محمدسعید جانباللهی، «نظام خویشاوندی عشایر عرب و نقش آن در مدیریت سنتی، ج۱، ص۷۰ـ۷۱، س۸، ش ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۸ش، ش پیاپی ۴۳¬ـ۴۴.
[۸۷]
باسم عبدالحمید حمودی، سحرالحقیقه، ج۱، ص۶۱ـ۷۶، شخصیات، کتب و دراسات فی التراث الشعبی، بغداد ۲۰۰۰.
۵ - فهرست منابع(۱) قرآن. (۲) ابوشامه، الروضتین فی اخبار الدولتین، بیروت ۱۲۸۸. (۳) ابنبطوطه، رحلۀ ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان و مصطفی قصاص، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. (۴) ابنخلدون، مقدمه. (۵) ابنمنظور، لسان العرب. (۶) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش. (۷) کاظم پورکاظم، جامعه شناسی قبایل عرب خوزستان (تحقیقی در آداب و رسوم و فرهنگ عامیانه)، تهران ۱۳۷۵ش. (۸) محمداعلیبن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت. (۹)محمدسعید جانباللهی، «نظام خویشاوندی عشایر عرب و نقش آن در مدیریت سنتی (نمونه: عشایر عرب زبان ساکن شوش)، ذخائرانقلاب، س۸، ش ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۸ش، ش پیاپی ۴۳¬ـ۴۴؛ (۱۰) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، بیروت ۱۹۷۷. (۱۱) حسن باشا، الالقاب الاسلامیه فی التاریخ و الوثائق و الآثار، قاهره۱۹۷۸. (۱۲) باسم عبدالحمید حمودی، سحرالحقیقه، شخصیات، کتب و دراسات فی التراث الشعبی، بغداد ۲۰۰۰. (۱۳) خطیب بغدادی، «الاجازه للمعدوم و المجهول»، مجموعه رسائل فی علوم الحدیث، چاپ صبحی بدری سامرایی، مدینه ۱۳۸۹/۱۹۶۹. (۱۴) محمد ابولیث خیرآبادی، معجم اصطلاحات الحدیثیه، بیروت ۱۴۲۶/۲۰۰۵. (۱۵) کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۹ش. (۱۶) فراء صالح سید، معجم الالقاب و الاسماء المستعاره فی التاریخ العربی و الاسلامی، بیروت ۱۹۹۰. (۱۷) ابنصلاح شهرزوری، علوم الحدیث، چاپ نورالدین عتر، دمشق ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴. (۱۸) صباح ابراهیم سعید شیخلی، الاصناف فی العصرالعباسی، نشأتها و تطورها، بحث فی التنظیمات الحرفیه فی المجتمع العربی الاسلامی، بغداد ۱۹۸۶. (۱۹) صالح احمد علی، تاریخالعرب القدیم و البعثه النبویه، بیروت۲۰۰۰. (۲۰) خلیلبن احمد فراهیدی، العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم ۱۴۰۵. (۲۱) قاضی نعمانبن حیون مغربی، افتتاح الدعوه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶. (۲۲) قلقشندی، صبح. (۲۳) انستاسماری کرملی، النقود العربیه و علمالنمیات، چاپ بیروت، (۱۹۳۹). (۲۴) لامنس یسوعی، «نفیسۀ البدو قبل الاسلام»، المشرق، س ۳۰، کانونثانی ۱۹۳۲. (۲۵) فاطمه محجوب، الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، قاهره ۱۹۹۳. (۲۶) کاظم مدیرشانهچی، علمالحدیث، مشهد ۱۳۵۴ش. (۲۷) عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش. (۲۸) مقریزی، خطط، قاهره ۱۳۲۵. ۶ - پانویس
۷ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شیخ»، شماره۶۴۴۰. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۷۷۰. |