مناظره پیرمرد شیعه با معاویهمناظره پیرمرد شیعه با معاویه، مناظرهای در مورد حقانیت و فضایل امام علی (علیهالسّلام) و تمرد عایشه از فرمان خدا رخ داده که با شکست معاویه پایان یافته است. فهرست مندرجات۲ - سوال و جواب معاویه و پیرمرد ۳ - امام علی امام عادل ۴ - صراط مستقیم ۵ - وصف معاویه از زبان پیامبر ۶ - عصبانیت معاویه ۷ - سوال و جواب در مورد عثمان ۸ - سوال و جواب در مورد صفین ۹ - سوال و جواب در مورد عایشه ۱۰ - تمرد عایشه از فرمان خدا ۱۱ - روزگار تاریک امت ۱۲ - تهدید به مرگ پیرمرد ۱۳ - پانویس ۱۴ - منبع ۱ - نقل قول جابرجابر بن عبدالله انصاری گوید: روزی به شام، سفر کرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن عاص ملاقات کردم. ناگاه مردی سالخورده که از طرف عراق میآمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود که کمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود. ۲ - سوال و جواب معاویه و پیرمردمعاویه گفت: خوب است که این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندکی تفریح کنیم. معاویه: ای شیخ! از کجا میآیی و به کجا میروی؟ پیرمرد: پاسخی نداد. عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟ پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت، تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است. معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا کردم. السلام علیک یا شیخ! شیخ: علیکم السلام. معاویه: از کجا میآیی و به کجا میروی؟ شیخ: از عراق میآیم و به بیت المقدس میروم. معاویه: چه خبر از عراق؟ شیخ: به خیر و برکت. معاویه: گفتی که از کوفه و از ارض غری میآیی؟ شیخ: «غری» کدام است؟! معاویه: جایگاه ابوتراب. شیخ: ابوتراب کیست؟! معاویه: علی بن ابیطالب است. ۳ - امام علی امام عادلشیخ: ای معاویه! خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشکند و پدر و مادرت را لعنت کند چرا نمیگویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و کشنده مشرکین و شمشیرِ کشیده خدا و پسر عمّ رسول الله (صلّیاللهعلیهوآله) و شوهر بتول و تاج فقهاء و کنز فقراء و پنجمین از اصحاب کساء و شیر غالب و پدر حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)؟ «قال له الشیخ: اَرغَمُ اللهُ اَنفَکُ وُ فَض الله فاکُ وُ لعن اللهُ امکُ و اَباکُ لِمُ لا تَقول الامامْ العادِلِ وُ الغیث الهاطل، یعسوبْ الدین و قاتِلُ المشرکینُ وُ القاسطینُ و المارِقینُ، سُیفْ اللهِ المُسلولِ، ابنُ عم الرسولِ و زوجُ البتولِ. تاجْ الفقهاء و کَنزُ الفقراء و خامِسْ اهل الغباءِ و اللیثُ الغالِبِ، ابو الحسنینِ علی بنِ ابیطالب (علیهالسلام)». ۴ - صراط مستقیممعاویه: ای شیخ! چنان میبینم که خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و کاری نتوانی کنی. شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نکند و حزن مرا بعد از او بزرگ دارد و لکن دانسته باش که خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یکی را برپا نکند و حجت جهانیان نفرماید. معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشتهای. شیخ: راه راست را نشان دادهام از برای کسی که خواهد. ۵ - وصف معاویه از زبان پیامبرعمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمیشناسد که اینگونه سخن میگوید و جسارت روا میدارد. معاویه: ای شیخ! مرا میشناسی؟ شیخ: نه. معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زکیّه و شاخههای علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم. شیخ: ای معاویه! بلکه تو همان کسی هستی که در زبان خدا و رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی که ظلم کردی بر نفس خود و خدایت را کفران ورزیدی. توئی آن کسی که رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در مورد تو فرمود: «خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان» و تویی گناهکار و پسر گناهکار و پسر هند جگرخوار و آن گردنکش طاغی که ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت. ۶ - عصبانیت معاویهمعاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و آهنگ او کرد ولی خشم خود را کنترل کرد و گفت: اگر نه این بود که عفو خوب و ستوده بود سرت را بر میگرفتم. هان ای شیخ! چه میبینی اگر سر از بدنت بردارم؟ شیخ با کمال آرامش جواب داد: آن وقت به کمال سعادت میرسم و تو غایت شقاوت را درک خواهی کرد. ۷ - سوال و جواب در مورد عثمانمعاویه نگریست که در قتل پیر فرتوت که امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائدهای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی که علی عثمان را کشت کجا بودی؟ شیخ: به خدا قسم، علی (علیهالسّلام) عثمان را نکشت. اگر علی قصد کشتن او را داشت هرگز به مکر و حیله متوسل نمیشد بلکه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه میساخت ولی علی (علیهالسّلام) در آن هنگام به حکم وصیت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) خاموش بود. ۸ - سوال و جواب در مورد صفینمعاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خونریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار کودکان را از سپاه تو یتیم کردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناکی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میکردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها کردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دو تیر بر بازوی تو که اگر جامه باز کنی نشان آن دیده میشود. ۹ - سوال و جواب در مورد عایشهمعاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی که علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) جنگ میکرد؟ راستی در جمل حق با که بود؟ شیخ: حق با علی بود. معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: «اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم». زنان پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) مادرهای این امتاند و پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) عایشه را ام المؤمنین میفرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ کرد؟ شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) نفرمود: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّةِ الاُولَی». ای زنان پیامبر! در خانههایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتکب نشوید. ۱۰ - تمرد عایشه از فرمان خداولی از بین زنان پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) فقط عایشه بود که فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها کرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) خروج کرد. مگر پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) نفرموده بود: «انتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِکَ» یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری که آنان را از طرف من (وکالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا کرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت. لعنت خدا بر ستمکاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد. ۱۱ - روزگار تاریک امتمعاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا میخواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی که عسل و روغن و گندم اعلی بار شده باشند؟ شیخ: نمیپذیرم. معاویه: چرا؟ شیخ: برای اینکه رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمود: یک درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است. معاویه: ای شیخ چه وقت تاریک شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟ شیخ: وقتی که تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت. ۱۲ - تهدید به مرگ پیرمردمعاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا میکنم. شیخ: هرگز در جائی که تو باشی من در آنجا اقامت نمیکنم چرا که خداوند فرموده است: «وَ لا تَرْکَنُوا اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ اَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.» به ستمکاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمیشوید. پیرمرد با ایمان که دلش از مهر علی (علیهالسّلام) مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت. ۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مناظره پیرمرد شیعه با معاویه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۸/۲۳. ردههای این صفحه : امامت | بنی امیه | تاریخ خلفا | جنگ صفین | عایشه | کلام اسلامی | معاویه | مقالات اندیشه قم | مناظرات
|