خرقهخرقه، لباس پیراهنمانند و جلوبستهای که سالکان به نشانه ورود به طریقت از دست پیر میپوشیدهاند و آداب و ادبیات خاص خود را داشته است. فهرست مندرجات۲ - تقدم کاربرد مرقع بر خرقه ۳ - مترادفهای خرقه ۴ - کیفیت خرقه صوفیان ۵ - پیشینه خرقهپوشی ۶ - خرقه نزد خواص ۷ - سند خرقهپوشی ۸ - خاستگاه خرقهپوشی ۹ - رواج خرقهپوشی در میان صوفیه ۱۰ - دیدگاه بزرگان در مورد خرقه ۱۱ - جنس خرقه ۱۲ - رنگ خرقه ۱۳ - رمز اجزای ظاهری خرقه ۱۴ - شروط خرقهپوشی ۱۵ - شرایط شیخ خرقهپوشاننده ۱۶ - معنای پوشیدن خرقه ۱۷ - خرقه از دیدگاه عبدالرزاق کاشی ۱۸ - اقسام خرقه ۱۹ - فواید خرقهپوشی ۲۰ - آداب خرقهپوشی ۲۰.۱ - خرقه کردن ۲۰.۲ - دلایل خرقه کردن ۲۰.۳ - تعبیرات دیگر خرقه کردن ۲۰.۴ - خرقه در اشعار ۲۱ - انتقاد درباره خرقه پوشی ۲۱.۱ - انتقاد شدید ابن جوزی ۲۱.۲ - انتقاد حافظ ۲۲ - فهرست منابع ۲۳ - پانویس ۲۴ - منبع ۱ - معنای خرقهخرقه، از ریشه خَرْق به معنای پاره کردن، [۱]
خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۱۴۹، ذیل «خرق»، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
در لغت به معنای تکهای از لباسِ پارهشده است [۲]
ابن منظور، لسان العرب، ذیل «خرق».
که از آن برای وصله زدن استفاده میکردند. همچنین به معنای لباس پر از وصله یا حتی لباسی است که کل آن از تکههای مختلف دوخته شده است.
۲ - تقدم کاربرد مرقع بر خرقهکاربرد اصطلاحاتی چون مرقّع یا مرقّعه (تقریبآ معادل لباس چهلتکه)، به عنوان مصادیقی از خرقه، بر خود اصطلاح خرقه تقدم داشته است. [۳]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۶۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۴]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۵۵، تهران ۱۳۶۹ش.
۳ - مترادفهای خرقهدر کنار این نامها، مترادفهایی چون دَلق، جُبّه، مُلمّع، و پشمینه نیز رایج بوده است. [۵]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۷۱، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
۴ - کیفیت خرقه صوفیانخرقه صوفیان غالبآ یا از تکهپارچههای دورریز دیگران دوخته شده بود یا از خرقههایی که در سماع پاره میشد. [۶]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۳۵۴، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
۵ - پیشینه خرقهپوشیدر برخی نوشتههای صوفیان سابقه خرقهپوشی را به جبرئیل و حضرت آدم یا حضرت خضر و دیگر پیامبران یا پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و از طریق ایشان به حضرت علی علیهالسلام و صوفیان طبقه اول میرسانند. [۷]
حسین بن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۶، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش.
[۸]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۶۵ـ۷۱، تهران ۱۳۶۹ش.
به گفته شهابالدین سهروردی [۹]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۹۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
رسم خرقهپوشی در زمان پیامبر و اصحاب وجود نداشته است. [۱۰]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۶۳، تهران ۱۳۶۹ش.
و برخی آغاز خرقه یا دلقپوشی را به شبلی نسبت دادهاند. [۱۱]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۶۴، تهران ۱۳۶۹ش.
[۱۲]
ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۲۷، چاپ خیرالدین علی، بیروت.
عطار [۱۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، ج۱، ص۲۱ـ۲۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
نیز در ذکر احوال اویس قرنی مینویسد که مرقّع پیامبر را به اویس دادند.
۶ - خرقه نزد خواصاما سیدحیدر آملی [۱۴]
حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۲۳۰، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
این اعتقاد را عامیانه و نامعقول دانسته که اولین بار خرقهای پشمین به اذن خدا و به دست جبرئیل بر حضرت آدم پوشیده شده و پس از او به فرزند او شیث و انبیای دیگر و امامان و فرزندانشان منتقل شده است. به نظر او، [۱۵]
حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبع الانوار، ج۱، ص۲۳۰، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
خرقه نزد خواص همان «سرّ ولایت» است که از آدم تا خاتم و سپس به علی علیهالسلام و معصومین و شاگردانشان منتقل شده و از آن پس نیز از برخی به برخی دیگر تا روز قیامت منتقل میشود.
۷ - سند خرقهپوشیصوفیان همچنین سند خرقه پوشاندن را از طریق حدیث امّ خالده به پیامبر نسبت دادهاند که طبق آن پیامبر لباسی را به تن کودکی پوشاند. [۱۶]
ابن قیسرانی، صفوهالتصوف، ج۱، ص۶۸، چاپ ابیعلی نظیف، بیروت ۱۴۲۷/ ۲۰۰۶.
[۱۷]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۹۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
۸ - خاستگاه خرقهپوشیابن جوزی [۱۸]
ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۱۴، چاپ خیرالدین علی، بیروت.
ضمن نقد دلالت این حدیث بر سنّت خرقهپوشی در زمان رسول اکرم، خاستگاه خرقهپوشی را در صدر اسلام دانسته که پیامبر و صحابه از سر زهد و فقر لباسهای وصلهدار میپوشیدند نه اینکه چنین رسم و سنّتی میان آنان باشد.
۹ - رواج خرقهپوشی در میان صوفیهبه هر حال اگرچه سرآغاز تاریخیِ اِلباس (پوشاندن و پوشیدن خرقه) مشخص نیست و گذشته از مباحث مربوط به سند خرقهپوشی، این مقدار معلوم است که در نیمه دوم قرن پنجم سنّت خرقهپوشی در میان صوفیه رایج بوده است. [۱۹]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۷۸، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
۱۰ - دیدگاه بزرگان در مورد خرقهالبته هُجویری [۲۰]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
از گروهی نیز یاد کرده که «در هست و نیست لباس تکلف نکردهاند» و خود را نیز از این دسته دانسته است. شفیعی کدکنی [۲۱]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۷۸ـ۷۹، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
نیز با استناد به صَفَدی [۲۲]
صفدی، ج۳، ص۲۸.
که گفته است اخذ تصوف از جنید تا پیامبر از طریق صحبت است نه خرقه، در مورد پیامبر و صحابه خرقه را فقط به معنای «صحبت» دانسته است. صوفیانِ اهل تدقیق نیز خرقهپوشی را از استحسانات صوفیه دانستهاند. [۲۳]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۰۶، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
در این صورت سلسله اِسناد خرقه، که گاه در کتب صوفیه تا پیامبر اکرم ذکر شده، [۲۴]
محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۳۲ـ۳۳، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
به لحاظ تاریخی صرفآ تا صوفیان نخستین میتواند درست باشد و به قبل از آن نمیرسد. [۲۵]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۷۵ـ۸۶، تهران ۱۳۶۹ش.
۱۱ - جنس خرقهجنس خرقه از پشم یا پنبه یا پلاس و پوست بوده است که از این میان پشم را اولی میدانستهاند. [۲۶]
حسین بن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص۱۷۱، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش.
۱۲ - رنگ خرقهرنگ خرقه نیز بیشتر سفید، سیاه، ملمع (رنگارنگ، بهسبب تکههای مختلف آن) یا ازرق (کبود) بوده که رنگ ازرق رواج بیشتری داشته بهنحوی که خرقه به این رنگ معروف بوده است، اما در قرون متأخر از رنگهای دیگری نیز نام بردهاند. [۲۷]
احمد بن عمر نجمالدین کبری، آداب الصوفیه، ج۱، ص۲۹، چاپ مسعود قاسمی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۲۸]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۷۶ـ۷۷، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
[۲۹]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۷۵، تهران ۱۳۶۹ش.
هجویری [۳۰]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
دو دلیل برای ترجیح رنگ کبود ذکر کرده، یکی اینکه رنگ کبود برخلاف رنگ سفید چرکتاب است و این مناسب حال صوفیان بوده که همواره در سفر بودهاند و شستن لباس سفید برایشان دشوار بوده است. دیگر آنکه صوفی دنیا را دار محنت و مصیبت میداند و رنگ مناسب این حال لباس کبود است که نشانه ماتم و عزاست.
۱۳ - رمز اجزای ظاهری خرقههجویری [۳۱]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۶، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
برای اجزای ظاهری خرقه نیز معانی رمزی بیان کرده است: قَبّْ یا قبّه (قسمت فوقانی یقه خرقه) رمزی است از صبر، دو آستین رمزی است از خوف و رجا، دو تیریز (سِجاف یا حاشیه پهنی که در دو طرف قبا یا پیراهن میدوزند) رمزی است از قبض و بسط، کمر رمزی از خلاف نفس، گریبان رمزی از صحت یقین، و فراویز (نوعی سردوزی بر لبه آستین و یقه از پارچه و رنگ متفاوت) رمزی از اخلاص است. [۳۲]
برای آگاهی از اقوال دیگر در این باره رجوع کنید به، علی بن عثمان هجویری، ج۱، ص۷۶، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
همچنین طبق رسم صوفیه در تقطیع رمزی حروف، برای حروف خرقه نیز معانیای بیان شده است: «خ» به خوف و خشیت، خیرخواهی و خرابی ظاهر، «ر» به رضا، راحت خلق طلبیدن، رفق و رأفت، «ق» به قهر نفس، قرب و قبول، و «ه» به هدایت، هوان و هَرَب (خوار کردن دنیا و گریختن از خود) دلالت میکند. [۳۳]
حسین بن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۶، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش.
[۳۴]
احمد بن عمر نجمالدین کبری، آداب الصوفیه، ص۲۹ که برای حروف واژه مرقَع معانی رمزی بیان کرده است، چاپ مسعود قاسمی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۴ - شروط خرقهپوشیبرای خرقه پوشیدن تحقیقی (نه تقلیدی) شروطی نیز ذکر کردهاند. برای مرید شرط آن است که یک سال خدمت به خلق و یک سال خدمت به حق کرده و یک سال به مراعات و مراقبت دل پرداخته باشد. [۳۵]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۴، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
توانایی صبر و استقامت در برابر رنج و سختی طریقت داشته باشد و از راه بازنگردد. [۳۶]
احمد بن عمر نجمالدین کبری، آداب الصوفیه، ج۱، ص۲۸، چاپ مسعود قاسمی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۵ - شرایط شیخ خرقهپوشانندهشرط شیخی که خرقه میپوشاند نیز آن است که عالم به اصول شریعت و عارف به آداب طریقت و واقف به اسرار حقیقت باشد تا بتواند مشکلات مرید را در این سه مرتبه رفع کند، خود از فراز و نشیب طریقت گذشته و ذوق احوال را چشیده باشد و بر حال مرید اشراف داشته باشد تا اگر او را مستعد یافت پرورش دهد و اگر دریافت که سالک روزی از طریق بازخواهد گشت، در همان ابتدا او را منع کند. [۳۷]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۴ـ۷۵، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۳۸]
احمد بن عمر نجمالدین کبری، آداب الصوفیه، ج۱، ص۲۷، چاپ مسعود قاسمی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۶ - معنای پوشیدن خرقهپوشیدن خرقه به معنای بیعت با شیخ است و تسلیم حکم او شدن؛ و مرید حق اعتراض به شیخ را ندارد. افزون بر این، پوشیدن خرقه رمزی از ارتباط معنوی مرید و مراد است. [۳۹]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۹۵، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
بر همین اساس، خرقه بهیک معنا نشاندهنده هویت طریقتی صوفی، هم به معنای عام (طریقت تصوف) هم به معنای خاص (سلسله طریقتی)، بوده و خرقه داشتن مانند داشتن پیر و مرشد بوده است، بهگونهای که صوفیان وقتی درویشی را نمیشناختند از او میپرسیدند: خرقه از دست چه کسی داری؟. [۴۰]
محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۴۶، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۴۱]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۸۰، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
همچنین صوفیان اگر از اصول تصوف تخطی میکردند ممکن بود خرقهشان را از ایشان بگیرند (خرقه برکشیدن [۴۲]
محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۸۲، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۴۳]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۸۰، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
).
۱۷ - خرقه از دیدگاه عبدالرزاق کاشیبه گفته عبدالرزاق کاشی، [۴۴]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، ج۱، ص۳۲۷، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، قاهره ۱۹۸۱.
خرقه لباسی است که سالک از دست شیخی که مرید او شده و به دست او توبه کرده است، میپوشد تا همانگونه که باطن سالک لباس صفات شیخ را پوشیده، ظاهرش نیز لباسی از دست شیخ بپوشد و به دست او متبرک شود، و به این ترتیب اتصال قلبی مرید و مراد را همواره به یاد او بیاورد. وی [۴۵]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، ج۱، ص۳۲۷، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، قاهره ۱۹۸۱.
خرقه را که لباس ظاهر است با تعبیر قرآنی «لباس التقوی»، که لباس باطن است، مقایسه کرده است. کاشفی [۴۷]
حسین بن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص۱۵۷، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش.
این ترتیب را برعکس کرده و گفته است آنگاه که ظاهرِ مرید لباس شیخ را بپوشد، باطنش نیز به لباس تقوا آراسته میشود.
۱۸ - اقسام خرقهخرقه را، به لحاظ معنوی نه ظاهری، به خرقه ارادت و خرقه تبرک تقسیم کردهاند [۴۸]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
[۴۹]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
و بعدها کسانی خرقه ولایت را نیز بر این دو افزودهاند. [۵۰]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
خرقه ارادت مختص مرید حقیقی و تعلیمدیده و خرقه تبرک مخصوص کسانی بوده است که به صوفیه تشبه میجستهاند. [۵۱]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، ج۱، ص۹۹، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
هرگاه شیخ آثار ولایت و علامت وصول به کمال را در مرید مشاهده میکرد و میخواست که او را به نیابت و خلافت خود بگمارد و به جایی بفرستد، خرقه ولایت را به او میپوشاند. [۵۲]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
[۵۳]
برای اطلاع بیشتر درباره انواع دیگر خرقه رجوع کنید به، علیمحمد سجادی، ج۱، ص۱۰۷ـ۱۱۷، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، تهران ۱۳۶۹ش.
[۵۴]
برای اطلاع بیشتر درباره انواع دیگر خرقه رجوع کنید به، محمدرضا شفیعیکدکنی، ج۱، ص۸۱ـ۸۲، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
۱۹ - فواید خرقهپوشیبرای خرقهپوشی فوایدی نیز ذکر شده، از جمله ترک عادتهای گذشته و ترک آنچه نفس انسان بدان خو گرفته و دوری از همنشین بد، همچنین نشان دادن اینکه باطن مرید در تصرف شیخ است زیرا تصرف در ظاهر نشانه تصرف در باطن است. افزون بر این، پوشیدن خرقه برای مرید این بشارت را دارد که حق او را پذیرفته است زیرا پوشیدن خرقه علامت قبول شیخ است و قبول شیخ صاحب ولایت، علامت قبول حق است. [۵۵]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۱۰۷، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
۲۰ - آداب خرقهپوشیسنّت خرقهپوشی در میان صوفیه آداب و آیینهای خاصی نیز داشته است. ۲۰.۱ - خرقه کردنشاید مهمترین رسم مربوط به خرقه کردن (پاره کردن خرقه) بوده که دو حالت دارد: یکی آنکه درویش در حال سماع و در اثر غلبه جامه خود را پاره کند، دوم اینکه اصحاب و دیگران به حکم پیر جامه او را که در حال سکر و وجد یا در حال استغفار است، خرقه کنند. [۵۶]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۶۰۷، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
۲۰.۲ - دلایل خرقه کردنهجویری [۵۷]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۷۶، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
تأویلی هم برای خرقه دریدن ذکر کرده است که چون سالک از مقامی به مقامی دیگر انتقال یابد، به شکرانه یافتن مقام جدید، جامه پیشین را کنار میگذارد که رمزی است از اینکه دیگر به آن مقام بازنخواهد گشت. در این حالت، درویش خرقه را چاک میداد یا بدون پاره کردن آن را از سر بیرون میآورد و به سوی قوّال یا به سوی جمع میافکند. [۵۸]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۸۳، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
در این میان صوفیه پاره کردن خرقه سفید را، جز در موارد نادر، جایز نمیدانستند. [۵۹]
یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوصالآداب، ج۲، ص۲۲۰، ج :۲ فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ش.
خرقهای که درویش در حال سماع از تن به درمیآورد (خرقه سماعی) اگر پاره میشد خرقه مجروح نام داشت وگرنه به آن خرقه سالم یا درست گفته میشد و هریک احکام خاص خود را داشت. [۶۰]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۶۰۷، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۶۱]
برای آگاهی از دیگر آداب صوفیان درخصوص خرقه سماعی رجوع کنید به، علی بن عثمان هجویری، ج۱، ص۶۰۷ـ۶۰۸، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
گاه نیز درویشی در حالی غیر از سماع خرقه خویش را درمیآورد، چنانکه نقل شده است که ابوالحسن خرقانی در مسجد و پس از شنیدن تلاوت قرآن قاریان، خرقهاش را درآورد و به سوی آنان انداخت. [۶۲]
محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۱۳۶، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۶۳]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۹، تهران ۱۳۶۹ش.
۲۰.۳ - تعبیرات دیگر خرقه کردنتعبیراتی همچون خرقه سوختن، خرقه نهادن و از خرقه بیرون آمدن نامهایی برای همین رسم بوده است. ۲۰.۴ - خرقه در اشعارمضمون خرقه و رسوم آن در اشعار عارفانه بسیار تکرار شده است. [۶۴]
علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۸۳، تهران ۱۳۶۹ش.
۲۱ - انتقاد درباره خرقه پوشیخرقهپوشی، که آغازش نزد صوفیان متقدم فقر و بیاعتنایی به ظاهر بود، رفتهرفته نوعی ظاهرسازی شد. [۶۵]
محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج۱، ص۷۴، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
انتقادهای شدید ابن جوزی و تعریض و کنایههای حافظ، عکسالعملی به این وضع بود.
۲۱.۱ - انتقاد شدید ابن جوزیابن جوزی [۶۶]
ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۰۹، چاپ خیرالدین علی، بیروت.
مرقّعه و خرقهپوشی صوفیان همعصر خودش را لباس شهرت و مصداق فریب شیطان (تلبیس ابلیس) دانسته است. [۶۷]
ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۷، چاپ خیرالدین علی، بیروت.
۲۱.۲ - انتقاد حافظحافظ نیز گذشته از آنکه اشارات همدلانه بسیاری به آداب و رسوم مربوط به خرقهپوشی دارد، مضمون خرقه را دستمایه نقد ریاکاری و زهدنمایی برخی از صوفیان زمان خودش قرار داده است؛ عباراتی چون «خرقه سالوس»، «خرقه آلوده»، ناظر به این معنای منفی خرقه نزد اوست. [۶۸]
شمسالدین محمد حافظ، دیوان، غزل ۲۱، بیت ۷، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۲ش.
[۶۹]
شمسالدین محمد حافظ، دیوان، غزل ۳۵۵، بیت ۵، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۲ش.
[۷۰]
سجادی، ص۲۲۷ـ ۲۴۷، برای اطلاع از دیگر انتقادات مربوط به خرقهپوشی رجوع کنید به، شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۲ش.
۲۲ - فهرست منابع(۱) حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش. (۲) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، چاپ خیرالدین علی، بیروت. (۳) ابن قیسرانی، صفوهالتصوف، چاپ ابیعلی نظیف، بیروت ۱۴۲۷/ ۲۰۰۶. (۴) ابن منظور، لسان العرب. (۵) یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوصالآداب، ج :۲ فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ش. (۶) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۲ش. (۷) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵. (۸) علیمحمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقهپوشی، تهران ۱۳۶۹ش. (۹) عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. (۱۱) محمدرضا شفیعیکدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش. (۱۲) صفدی. (۱۳) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، قاهره ۱۹۸۱. (۱۴) محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش. (۱۵) حسین بن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش. (۱۶) محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش. (۱۷) احمد بن عمر نجمالدین کبری، آداب الصوفیه، چاپ مسعود قاسمی، تهران ۱۳۶۳ش. (۱۸) علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش. (۱۹) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش. ۲۳ - پانویس
۲۴ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خرقه»، شماره۶۹۹۶. ردههای این صفحه : اصطلاحات صوفیه | تصوف
|