چراغچراغ که در زبان عربی به آن مصباح میگویند وسیلۀ روشنایى است و در باب طهارت و صلات از آن سخن رفته است. فهرست مندرجات۲ - تاریخچه چراغ در جهان اسلام ۲.۱ - واژه چراغ ۲.۲ - چراغ در قرآن ۲.۳ - اشکال متنوع چراغ ۲.۴ - چراغها به اشکال هندسی ۲.۵ - تزیین چراغها ۲.۶ - جنس فتیله چراغها ۲.۷ - سوخت چراغها ۲.۸ - چراغها ابزار روشنایی مساجد ۲.۹ - چراغچی ۲.۱۰ - اهدای وسایل روشنایی به اماکن متبرکه ۲.۱۱ - تأمین روشنایی معابر ۳ - چراغ در فرهنگ عامه ایران ۳.۱ - چراغ در اشعار مراسم درویشان ۳.۲ - اعتقاد قلندران درباره چراغ ۳.۳ - باورهای عامیانه برای خاموش کردن چراغ ۳.۴ - دعا هنگام افروختن چراغ ۳.۵ - امامزاده احمدبن موسی شاه چراغ ۳.۶ - چراغ در زیارتگاهها و آیینهای نذر و دعا ۳.۷ - چراغ در خانقاهها و مساجد ۳.۸ - چراغ یکی از لوازم خاص فتیان ۳.۹ - چراغ از ابزارهای قلندران حیدری ۳.۱۰ - چراغ در سفره معرکه گیران ۳.۱۱ - روشن کردن چراغ سنتی قدیمی ۳.۱۲ - چراغ در کنار سفره زرتشتیان ۳.۱۳ - چراغ در مراسم عقد نکاح ۳.۱۴ - چراغ در بازار ۳.۱۵ - چراغ در هواشناسی عامیانه ۳.۱۶ - شمع یا چراغ برای مرده ۳.۱۷ - حجله برای مرد جوان مرده ۳.۱۸ - باور عامیانه بر قدرت شفادهندگی برای چراغ ۳.۱۹ - چراغ دستمایه مثلها ۴ - فهرست منابع ۵ - پانویس ۶ - منابع ۱ - برخی احکام مرتبط با عنوان چراغافروختن چراغ، شب هنگام در اتاقى که مرده در آن قرار دارد و نیز در مسجد، مستحب، و نماز خواندن مقابل چراغى که آتش آن نمایان است، مکروه مىباشد. [۳]
العروة الوثقىٰ ج۲ ص۳۹۹
۲ - تاریخچه چراغ در جهان اسلام۲.۱ - واژه چراغواژه چراغ در پهلوی و پارتی و سغدی [۴]
بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی: سغدی، ج۱، ص ۱۲۸، فارسی، انگلیسی، تهران ۱۳۷۴ ش.
رواج داشته است و چون در زبان اوستایی نشانی از آن نیست و همچنین در زبانهای آرامی و سریانی وسیله روشنایی را شراگا گفتهاند، [۵]
محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، ج ۱، ص ۳۷۱، تهران ۱۳۵۷ ش.
احتمالاً واژه چراغ از این زبانها به پهلوی راه یافته است. [۶]
جواد برومند سعید، «بررسی چند واژه فارسی»، ص۴۴۷ ،چیستا (آذر ۱۳۶۱).
در ترکی واژه کندیل در معنای چراغ کاربرد دارد.طاهری [۷]
محمود طاهری، فرهنگ ریشهیابی واژهها، ج۱، ص ۲۰۵، تهران ۱۳۸۲ ش.
سراج (جمع آن: سروج) [۸]
محمدبنمحمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ذیل «سرج»، چاپ حسین نصار، کویت ۱۳۶۹/۱۹۶۹، چاپ افست بیروت.
را معرّب چراغ فارسی دانسته، حال آنکه آن نیز احتمالاً مأخوذ از شراگای آرامی است.۲.۲ - چراغ در قرآندر قرآن واژههای سراج و مصباح به معنای چراغ آمده است. همچنین واژه مشکاه ، که لغتی حبشی و به معنای چراغدان و طاق کوچک است [۱۵]
محمود طاهری، فرهنگ ریشهیابی واژهها، ج۱، ص ۳۱۵، تهران ۱۳۸۲ ش.
به معنای چراغ کاربرد داشته است [۱۷]
محمدبنمحمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ذیل «سرج»، چاپ حسین نصار، کویت ۱۳۶۹/۱۹۶۹، چاپ افست بیروت.
به نوعی چراغ آویخته از سقف یا ستون نیز در هر سه زبان قندیل میگویند، ضمن آنکه در دورههای متأخر، به ویژه در سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم، واژه لامپ و لامپا در فارسی [۱۸]
دهخدا، ذیل «لامپ».
و لَمْبَه در عربی و لامبا در ترکی نیز رایج گردید که از لمپس یونانی است.۲.۳ - اشکال متنوع چراغپس از توسعه قلمرو اسلامی، مسلمانان مناطق مختلف با اشکال متنوعی از چراغها آشنا شدند [۱۹]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۸.
و شیوهها و مواد مورد استفاده در ساخت چراغها به سرعت تحول یافت هر چند شیوههای ابتدایی ساخت چراغ از سفال ، که پیش از اسلام رایج بود، در دوره اسلامی نیز ادامه یافت.به تدریج استفاده از سفالهای لعابدار شیشه کاری شده با رنگهای مختلف و نیز کاربرد سنگ و بلور در ساخت چراغ، بهویژه در دوره عباسی، رایج گردید [۲۰]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۹.
[۲۱]
فریال داود مختار، «وسائل الاناره فی المساجد و الاضرحه»، ج۱، ص ۹۲، المورد، ش ۲ (۱۳۹۹/۱۹۷۹).
[۲۲]
علیهاشم خیری و انعام عون احمد، «تقریر اولی عن تنقیبات بسمایه الاثریه»، ج۱، ص ۲۰، سومر (۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸).
از این دوره و ادوار متأخرتر، چراغهایی به جامانده که از فلز ، از جمله مس و برنز ، ساخته شدهاند. [۲۳]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۹.
۲.۴ - چراغها به اشکال هندسیدر اوایل دوره اسلامی شکل بدنه چراغها بیشتر به صورت اشکال هندسی بود و معمولاً از طرحهای حیوانی یا انسانی در قالببندی بدنه چراغها استفاده نمیشد، ولی در ادوار بعد، از جمله از عصر عباسی، اَشکالِ تعدیل شدهای از این طرحها در ساخت چراغها به کار رفت. [۲۴]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۹ـ۱۵۰.
۲.۵ - تزیین چراغهابهتدریج، استفاده از نوشته نیز برای تزیین چراغها معمول گردید [۲۵]
زکی محمدحسن، فنون الاسلام، ج۱، ص۶۰۶ـ۶۰۷، بیروت ۱۴۰۱ الف.
[۲۶]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، ج۱، ص ۱۵۰ـ۱۵۱، و جدولهای ص ۱۵۷ـ۱۶۲، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷).
[۲۷]
زكی محمدحسن، الفنون الایرانیه فی العصر الاسلامی، لوح ۸۸، تصویر ۹۹ بیروت ۱۴۰۱ ب .
[۲۸]
زکی محمدحسن، ج۱، ص ۲۹۴، تصویر۲۲۰، فنون الاسلام، بیروت ۱۴۰۱ الف.
در ساخت پایه و ناودانکِ خروج فتیله و دسته چراغها نیز این تزیینات به کار میرفت. [۲۹]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸.
[۳۰]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷).
[۳۱]
فریال داود مختار، «وسائل الاناره فی المساجد و الاضرحه»، المورد، ش ۲ (۱۳۹۹/۱۹۷۹).
[۳۲]
بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، ج۱، ص ۷۳، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
۲.۶ - جنس فتیله چراغهافتیله چراغها از پشم ، الیاف گیاهی و حتی لباسهای کهنه بود. مقدسی در سده چهارم از نوعی مادّه کانی در بدخشان به نام حجرالفتیله نام برده که برای فتیله چراغ به کار میرفته است و برای تمیز کردن آن، آن را ساعتی در آتش میگذاشتهاند. [۳۳]
مقدسی، ج۱، ص ۳۰۳.
لسترنج آن را آسبست یا پنبه کوهی دانسته است. ۲.۷ - سوخت چراغهاسوخت چراغهای قدیمی، روغنهای گیاهی (نظیر روغن کنجد ، زیتون و کتان ) یا روغنهای حیوانی [۳۴]
مقدسی، ج۱، ص ۱۴۲.
[۳۵]
ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص ۹۵، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۳۶]
محمد مقدم گلمحمدی، تویسرکان، ج ۱، ص ۳۵۸، ج ۱، تهران ۱۳۷۱ ش.
[۳۷]
بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، ج۱، ص ۶۹، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
[۳۸]
بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، ج۱، ص ۷۵ـ۷۶، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
و در دورههای بعد نفت بود. [۳۹]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷)، ج۱، ص ۱۴۸.
[۴۰]
خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، ج۱، ص ۱۶۳، پانویس ۱۶، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷).
سمهودی در سده نهم [۴۱]
علیبن عبدالله سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج ۲، ص ۴۰۸، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
به چراغ نفتی ساخت شام در مسجدالنبی اشاره کرده است.۲.۸ - چراغها ابزار روشنایی مساجدتأمین روشنایی مساجد در دوره اسلامی، بر اهمیت و کاربرد چراغها افزود. [۴۲]
محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکه و ماجاء فیها منالا´ثار، ج ۲، ص ۹۸ـ۹۹، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ ش.
[۴۳]
فریال داود مختار، «وسائل الاناره فی المساجد و الاضرحه»، ج۱، ص ۹۳، المورد، ش ۲ (۱۳۹۹/۱۹۷۹).
۲.۹ - چراغچیافروختن چراغ در اماکن عمومی چون مساجد، خانقاهها و زیارتگاهها بهتدریج شغل و سپس منصبی را ایجاب کرد که چراغچی/ جراجی [۴۴]
ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، ج ۱، ص ۲۹۳ ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
خوانده میشد.این منصب بهویژه در دوره صفوی اهمیت یافت. در این دوره، لوازم روشنایی دربار و ابزارهای آن (مانند چراغهای نفتی، شمع ، شمعدان ، و قیچی تمیز کردن فتیله ) در محلی به نام چراغ خانه و زیر نظر چراغچیباشی نگهداری میشد [۴۵]
انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ج۱، ص ۱۴۸، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۶۰ ش.
که در شمار تابعان و تابینان فراش باشیان بودند و در کنار مشعلدار باشی و شمّاع، تأمین روشنایی دربار را برعهده داشتند. [۴۶]
میرزا سمیعا، تذکره الملوک، ج۱، ص ۳۱، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۸ ش.
در این دوره، در مساجد مهم و زیارتگاهها نیز چراغچیانی برای تأمین روشنایی و نگهداری از چراغها به کار گماشته میشدند. برای نمونه، طبق وقفنامه مسجد شاه اصفهان ، در زمان شاه عباس اول این مسجد شش چراغچی داشته که مواجب هر کدام چهار صد من غله، هم اندازه با مواجب کفشدار و فراش و مشعلدار و سقا و دربان ، بوده است. [۴۷]
عبدالحسین سپنتا، تاریخچه اوقاف اصفهان، ج۱، ص ۶۱، اصفهان ۱۳۴۶ ش.
۲.۱۰ - اهدای وسایل روشنایی به اماکن متبرکهاهدای وسایل روشنایی به حرم امام رضا علیهالسلام [۴۸]
محمد خوشدل، «موزه آستان قدس: اشیاء نفیس فلزی» نامه آستان قدس (مرداد ۱۳۴۰)، ج۱، ص ۷۰.
و عتبات عالیات [۴۹]
فریال داود مختار، «وسائل الاناره فی المساجد و الاضرحه»، ج۱، ص ۹۸، المورد، ش ۲ (۱۳۹۹/۱۹۷۹).
[۵۰]
محمدحسن آلیاسین، تاریخ حرم کاظمین (علیهماالسلام)، ج۱، ص ۶۱، ترجمه غلامرضا اکبری، ۱۳۷۱ ش.
از سوی شاهان و دولتمردان از دوره صفوی و سپس قاجار بسیار رایج گردید. [۵۱]
ناصرالدین قاجار، شاه ایران، ج۱، ص ۱۵۸، سفرنامه عتبات: سال ۱۲۸۷ قمری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۵۲]
علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، ج۱، ص ۱۵۴، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۳]
علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، ج۱، ص ۱۶۱، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش.
برای روشن نگاه داشتن و تمیز کردن و نگهداری این چراغها، شخصی با عنوان چراغچی، چراغچیباشی، چهلچراغی یا متولی چهلچراغ، از سوی دولت با حقوق سالانه تعیین و به کار گماشته میشد. [۵۴]
ناصرالدین قاجار، شاه ایران، ج۱، ص ۱۰۷، سفرنامه عتبات: سال ۱۲۸۷ قمری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۵۵]
علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، ج۱، ص ۱۵۹، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۶]
علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، ج۱، ص ۱۶۱، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۷]
علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، ج۱، ص ۱۶۶، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۸]
امیرهوشنگ بختیاری، «منصب چراغچیباشی در عتبات عالیات»، ج۱، ص ۱۳۴، تاریخ اسلام (پاییز ۱۳۸۲).
اقامت در حرم و روشن نگاهداشتن حرم و نیز مقام و منزلت اجتماعی چراغچی، در کنار انگیزههای مالی برای دریافت «صرف یا وجه روشنایی»، عده زیادی را ترغیب میکرد تا تولیت چهلچراغ را برعهده گیرند. [۵۹]
امیرهوشنگ بختیاری، «منصب چراغچیباشی در عتبات عالیات»، ج۱، ص ۱۳۶ـ۱۴۱، تاریخ اسلام (پاییز ۱۳۸۲).
وجه مذکور نیز به صورت برات تجاری به نماینده دولت ایران در عتبات فرستاده و به چراغچی پرداخت میشد. [۶۰]
امیرهوشنگ بختیاری، «منصب چراغچیباشی در عتبات عالیات»، ج۱، ص ۱۴۲، تاریخ اسلام (پاییز ۱۳۸۲).
۲.۱۱ - تأمین روشنایی معابردر اوایل قرن چهاردهم شمسی، که تأمین روشنایی معابر شهرهای بزرگ نیز در سطح محدودی رایج گردید، عنوان چراغچی به متصدیان نصب، نگهداری و تعمیر چراغهایروشنایی خیابانها نیز اطلاق میشد. [۶۱]
جعفر شهریباف، ، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۶ طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ ش.
اعیان و اشراف نیز معمولاً در رفت و آمدهای شبانه، خدمتکاری با عنوانِ چراغکش یا فانوسکش به همراه میبردند [۶۲]
جعفر شهریباف، ، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۶، ، ج ۱، ص ۲۲۹ و پانویس ۱۳، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ ش.
[۶۳]
بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، ج۱، ص ۷۰ـ ۷۱، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
مدت کوتاهی پس از رواج چراغهای نفتی در مغرب زمین، استفاده از اینگونه چراغها در سرزمینهای اسلامی نیز معمول شد [۶۴]
بطرس بهنام، ج۱، ص ۷۱، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
[۶۵]
بطرس بهنام، ج۱، ص ۷۶، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸).
[۶۶]
جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج ۳، ص ۸۴ ـ۸۶، تهران ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸ ش.
و طبعاً بازار تولیدکنندگان سنّتی چراغ را تا حدی از رونق انداخت. [۶۷]
محمد شفیع قزوینی، قانون قزوینی: انتقاد اوضاع اجتماعی ایران دوره ناصری، ج۱، ص ۱۳، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۰ ش.
۳ - چراغ در فرهنگ عامه ایرانحرمت چراغ در فرهنگ عامه ایران، کمابیش یادآور احترام و قداست آتش نزد ایرانیان باستان است. [۶۸]
توضیحات پورداود، اوستا، ج۱، ص ۱۲۲ـ۱۲۷، یسنا، گزارش پورداود، بخش ۲، چاپ بهرام فرهوشی، تهران ۱۳۵۶ ش.
ایرانیان باستان ظاهراً آتش را زنده میپنداشتند و خاموش کردن آن را به معنای کشتن آن میدانستند، [۶۹]
شایست ناشایست: متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، آوانویسی و ترجمه کتایون مزداپور، بند ۱۵، ص ۲۴۷، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹ ش.
چنانکه فعلِ کشتن در زبان فارسی ، برای خاموش کردن شمع و چراغ بهکار رفته است. [۷۰]
دهخدا، ذیل «کشتن».
ظاهراً امروزه نیز برخی از عوام چراغ را زنده و ذیشعور فرض میکنند، چنانکه برخی از قصههای عامیانه خراسان با جملههایی این چنین آغاز میشود: «به چراغ گفتم: قصه بگو... چرخی زد و نشست و گفت...». [۷۱]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۴۰۴، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۷۲]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۳۷۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
برخی از پیرزنان عامی اگر در روز برای کودکان قصه بگویند، در آغازِ قصه میگویند: «قصه را برای چراغ میگویم» [۷۳]
جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، ج۱، ص ۳۵، مرند ۱۳۷۴ ش.
و اگر طفلی خواب آشفته ببیند، به او سفارش میکنند که بگوید: «خوابم را به چراغ میگویم». [۷۴]
جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، ج۱، ص ۳۵، مرند ۱۳۷۴ ش.
۳.۱ - چراغ در اشعار مراسم درویشانچراغ در اشعارِ مراسم «سخنوری» درویشان عجم مانند انسانی والا ستوده شده است. [۷۵]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۴۴۱ـ۴۴۷، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
برخی از عوام سلام گفتن به چراغ را با شُگون میدانند [۷۶]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۶۳۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
و اگر ناگهان چراغی را در جایی ببینند میگویند: «سلامعلیکم، شاهچراغ». [۷۷]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۳۱۵، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۷۸]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۹۳، تهران ۱۳۷۸ ش.
۳.۲ - اعتقاد قلندران درباره چراغبه اعتقاد قلندران ، چون آدم علیهالسلام از بهشت هبوط کرد و در سراندیب فرود آمد، جهان بسیار تاریک بود. پس، جبرئیل به امر خدا آنجا را از نور چراغ روشن کرد و چراغ از آن زمان برقرار مانده است. [۷۹]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۲۲۵، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
۳.۳ - باورهای عامیانه برای خاموش کردن چراغبر پایه باورهای عامیانه برای خاموش کردن چراغ، باید فتیله آن را پایین بکشند تا چراغ خود خاموش شود. اگر به آن پف کنند، چراغ آدمی را نفرین میکند و نکبت و عمر کوتاه نصیب انسان میشود. [۸۰]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۸۷، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۸۱]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۶۳۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
فوت كردن چراغ و شمع و اصولاً آتش گناه محسوب میشود و آنها را باید با دست یا وسیلهای دیگر خاموش كرد [۸۲]
ابراهیم شکورزاده، ج۱، ص ۱۷۹، پانویس ۶، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ ش.
در ایلام معتقدند اگر کسی در خواب ببیند که دیگران به چراغ فوت میکنند، مرگ کدبانوی خانه فرامیرسد. [۸۳]
محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، ج۱، ص ۱۸۵، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش.
به هنگام روشن شدن چراغ صلوات میفرستند [۸۴]
جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، ج۱، ص ۳۴، مرند ۱۳۷۴ ش.
[۸۵]
علیاصغر شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، ج ۲، ص ۴۰۸، تهران ۱۳۷۱ ش.
یا در مواردی صلوات میفرستند و میگویند: «الصّلوه والسّلام یا آقام شاهچراغ». [۸۶]
صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص ۳۶۴، مشهد ۱۳۷۱ ش.
۳.۴ - دعا هنگام افروختن چراغبه عقیده برخی، به هنگام افروختن چراغ، باید دعایی خاص بخوانند، که شاید منشأ آن، دعایی است از امام صادق علیهالسلام برای هنگام دیدن چراغ فرمودند همچنین است نگاه کردن به روی خوش و سبزه و آیینه . [۸۸]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۸۹ ـ۹۰، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۸۹]
هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج ۲، ص ۳۲۰، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش.
درویشان خاکسار و فرقه عجم ، برخی از پیران و مقتدایان خود را «شاهچراغ» مینامند. [۹۰]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۳۱۲، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
[۹۱]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۴۲۶، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
۳.۵ - امامزاده احمدبن موسی شاه چراغامروزه، شاهچراغ عنوان خاصی برای امامزاده احمدبن موسی علیهالسلام در شیراز است. [۹۲]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۹۲، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۹۳]
جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، ج۱، ص ۳۴، مرند ۱۳۷۴ ش.
[۹۴]
منوچهر لمعه، فرهنگ عامیانه عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، ج۱، ص ۳۶، تهران ۱۳۵۳ ش.
۳.۶ - چراغ در زیارتگاهها و آیینهای نذر و دعاچراغ همواره در زیارتگاهها و آیینهای نذر و دعا وجود دارد. عوام معتقدند که برای برآورده شدنِ حاجتها، در شب یا روز بیستوهفتم رمضان ، باید دوازده فتیله روشن کرد. [۹۵]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۷۸، تهران ۱۳۷۸ ش.
در خراسان برای حاجت گرفتن، نذر میکنند که آش اُماج و نان کُماج بپزند و آنها را در میان سفرهای میگذارند که یکی از لوازم آن چراغ روشن است. [۹۶]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۲۸ـ۲۹، تهران ۱۳۶۳ ش.
در سفره بیبیحور و بیبینور و سفره ابوالفضل علیهالسلام نیز چراغ را کنار یا وسط سفره میگذارند. [۹۷]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۴۴، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۹۸]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۵۶، تهران ۱۳۶۳ ش.
برای امامزادهها شمعدان و چراغ نذر میکنند، حتی در پای درختان مقدّس، که برای آنها نذر و نیاز میکنند، چراغ میافروزند. [۹۹]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۱۳۱، تهران ۱۳۷۸ ش.
به نوشته دیولافوا ، [۱۰۰]
ژان پل راشل دیولافوا، ایران، ج۱، ص ۳۹۴، کلده و شوش، ترجمه علی محمد فرهوشی، چاپ بهرام فرهوشی، تهران ۱۳۶۴ ش.
مردم نواحی اطراف پاسارگاد ، چون آن مقبره را مقبره مادر حضرت سلیمان میدانستند، در آن چراغ روشن میکردند. [۱۰۱]
جمشید صداقتکیش، ج۱، ص ۱۰۶، پانویس ۱، آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارسی، تهران ۱۳۸۰ ش.
در برخی از تکیههای شاهرود ، به ویژه در تکیه بیدآباد ، که از تکیههای قدیمی است، مراسم «شمع و چراغ» با آدابی ویژه در دهه اول محرم ، نیم ساعت بعد از غروب ، برگزار میشود. [۱۰۲]
علیاصغر شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، ج ۲، ص ۴۰۹ـ۴۱۳، تهران ۱۳۷۱ ش.
۳.۷ - چراغ در خانقاهها و مساجد در خانقاهها، نیز مانند مساجد و زیارتگاهها، از چراغ استفاده میشده است، چنانکه شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی (متوفی ۴۲۶) گوشهای از خانقاه خود را به غریبان شهر اختصاص داده بود و سالها آنجا به «زیرچراغ» شهرت داشت، زیرا گروهی مدتها هر شب در آنجا چراغ برمیافروختند و در روشنایی آن تا صبح به قرائت قرآن میپرداختند. [۱۰۳]
محمودبن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، ج۱، ص ۱۹۲، به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوار المرشدیه فی اسرار الصمدیه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳.۸ - چراغ یکی از لوازم خاص فتیانبهگفته ابنبطوطه (متوفی ۷۷۹) [۱۰۴]
ابن بطوطه، رحله ابنبطوطه، ج ۱، ص ۲۹۳ ،چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
، چراغ یکی از لوازم خاصِ فتیان بوده است.به نوشته کاشفی در قرن نهم، فتیان در مجلسِ میانْ بستنِ مریدان (فرزندان)، چراغی پنج فتیله میافروختند و آیه نور را قرائت میکردند. [۱۰۶]
حسینبن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص ۱۳۲، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ ش.
۳.۹ - چراغ از ابزارهای قلندران حیدریچراغ همچنین از ابزارهای قلندران حیدری عهد صفوی و خاکساران عهد قاجار بوده است [۱۰۷]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۱۶۴، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
[۱۰۸]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۲۰۹، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
[۱۰۹]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۲۳۲ـ۲۳۳، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
و در رسائل قلندران عهدصفوی «چراغ افروختن»، در کنار « مقراض راندن» و «میان بستن»، جزء آداب آنان ذکر شده است. [۱۱۰]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۱۶۴، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
در این رسائل «چراغچیگری» جزو وظایف قلندران محسوب شده و با تعبیری کنایی آمده است که چراغ چهار لوله دارد: اول شریعت ، دوم طریقت ، سوم حقیقت و چهارم معرفت . [۱۱۱]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۱۷۵، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
یکی از مراحل سلوک درویشان خاکسار ، «چراغی گرفتن» نام دارد که گویا در این مرحله از پیر خود چراغی دریافت میکردهاند. [۱۱۲]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص ۲۵۷، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
[۱۱۳]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، ج۱، ص ۳۲۷، پانویس ۱، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش.
۳.۱۰ - چراغ در سفره معرکه گیرانمعرکهگیران در سفره معرکه خود چراغی میگذاشتند [۱۱۴]
حسینبن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، ج۱، ص ۲۸۹ـ ۲۹۰، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ ش.
و پس از پایان معرکه از ناظران پول طلب میکردند که آن را اصطلاحاً «چراغ» یا «چراغالله» میگفتند. [۱۱۵]
محمدعلی جمالزاده، فرهنگ لغات عامیه، ج۱، ص ۸۲، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۴۲ ش.
اعضای فرقه چهلتنان (گروهی از اهل حق ) پیران خود را چراغ مینامند و نشان ویژه پیران، چراغی پیهسوز است که در بالای مسندشان در جَمخانه (محل اجتماع و برگزاری مراسم اهل حق) میسوزد. [۱۱۶]
پرویز بابازاده، حماسه پرشکوه اهل حق: چهلتنان، ج۱، ص ۶۲ـ۶۳، تهران ۱۳۴۷ ش.
۳.۱۱ - روشن کردن چراغ سنتی قدیمیوجود روشنایی و چراغ در همه مراحل زندگی، از تولد تا مرگ ، سنّتی قدیمی است که تا امروز نیز بیشوکم ادامه یافته است. چون هنگام زایمان زنی فرا میرسید، تا چهل روز در اتاق او چراغ میافروختند. [۱۱۷]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۶۰۹، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۱۱۸]
هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج ۱، ص ۳۶، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش.
در عقایدالنساء ، از دوره صفویه ، آمده است هنگامی که زائو را به حمام میبردند، حمام را چراغانی میکردند. [۱۱۹]
محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، عقایدالنساء مشهور به کلثوم ننه، ج۱، ص ۱۶، در عقاید النساء و مرآت البلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگ توده، چاپ محمود کتیرائی، تهران: طهوری، ۱۳۴۹ ش.
۳.۱۲ - چراغ در کنار سفره زرتشتیانزردشتیان یزد و کرمان در طول سال کنار سفره غذای خود چراغ میگذاشتهاند. [۱۲۰]
به نقل از اسماعیل پور، مهرداد بهار، ج۱، ص ۳۵۷، از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران ۱۳۷۶ ش.
برخی از ایرانیان نیز هنوز در شب سال نو و برخی هم در شب اول هر ماه ، اتاقهای خانه را با چراغ روشن میکنند و معتقدند که این کار برای آنان تندرستی و کامروایی و برکت میآورد [۱۲۱]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۷۸، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۲۲]
جعفر شهریباف، ج ۴، ص ۹۵ـ۹۶ ،طهران قدیم ، تهران ۱۳۸۱ ش
(حدیثی از امام صادق علیهالسلام که در آن آمده است: افروختن چراغ پیش از غروب آفتاب فقر را نابود میکند و روزی را میافزاید).۳.۱۳ - چراغ در مراسم عقد نکاحاز گذشته، چراغ در مراسم عقد نکاح و جشن عروسی کاربرد بسیار داشته است. در دوره صفویه وحتی بعدتر، هنگام عقد نکاح تشتی را سرنگون میکردند و زیر آن چراغی از روغن طعام با شعله کم روشن میکردند و عروس بر روی تشت مینشست. [۱۲۴]
محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، عقایدالنساء مشهور به کلثوم ننه، ج۱، ص ۸، در عقاید النساء و مرآت البلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگ توده، چاپ محمود کتیرائی، تهران: طهوری، ۱۳۴۹ ش.
[۱۲۵]
هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج ۱، ص ۶۶، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش.
چراغ، خاصه چراغ زنبوری ، یکی از وسایل حتمی جهیزیه عروس بود. [۱۲۶]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۱۸۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۱۲۷]
محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، ج۱، ص ۱۹۴، تهران ۱۳۷۸ ش.
در تهران هنگامی که عروس را به خانه داماد میبردند، دو چراغ، یکی در سمت چپ و دیگری در سمت راست عروس، و آیینهای را پیش روی او میگرفتند و عروس همراه آنها وارد خانه داماد میشد. [۱۲۸]
محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، ج۱، ص ۲۱۶، تهران ۱۳۷۸ ش.
همچنین، هنگام خواندن خطبه نکاح ، زنهای خوشبختِ (به اصطلاح یک بخته) حاضر در مجلس، چراغهایی را روشن میکردند. [۱۲۹]
هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج ۱، ص ۶۷، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش.
در دورههای اخیر، برخی به جای شمع و لاله، چراغهایی با لامپ روشن میکنند و چراغ (یا شمعدان ) و آیینه از لوازمی است که داماد آن را تهیه میکند و بر سر سفره عقد میگذارند. [۱۳۰]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۱۷۶، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۱۳۱]
محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، ج۱، ص ۱۶۳، تهران ۱۳۷۸ ش.
۳.۱۴ - چراغ در بازاربه جز مراسم چراغانی، که چراغها احتمالاً شبانهروز روشن میماند، کسبه در روز چراغ روشن نمیکردند، خاصه اگر پارچه یا فرش میفروختند و میگفتند با روشن کردن چراغ معامله آنان حرام میشود، زیرا خریدار در تشخیص رنگ کالا اشتباه میکند، اما در مواردی در روز هم چراغ روشن میکردهاند، از جمله قصابان و نانوایان اگر گوشت یا نان ارزان میشد، برای آگاهی مردم جلوی دکان خود چراغ میافروختند؛ صاحبان سفرهخانهها و طباخیها هنگامی که غذا آماده میشد، برای اعلام آمادگی خود برای پذیرایی از مشتریان، جلوی محل کسب خود چراغ روشن میکردند [۱۳۲]
جعفر شهریباف، طهران قدیم ، ج ۴، ص ۴۷۴ ،تهران ۱۳۸۱ ش
پیشهوران به اول غروب، که چراغ دکان خود را روشن میکردند، اصطلاحاً «سرچراغ» میگفتند [۱۳۳]
ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیه، ذیل «سرچراغ»، تهران ۱۳۷۸ ش.
و معتقد بودند سر چراغ مشتری را نباید رد کرد و قرض هم نباید داد. [۱۳۴]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۷۸، تهران ۱۳۷۸ ش.
نیز سرچراغ ، دکاندار نباید نسیه بدهد. [۱۳۵]
محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، ج۱، ص ۳۰۵، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳.۱۵ - چراغ در هواشناسی عامیانهچراغ در هواشناسی عامیانه نیز بهکار میآمده است: شب با دهان در نزدیک چراغ «ها» میکردند، اگر رنگ سرخ پدید میآمد، روز بعد هوا آفتابی بود و اگر رنگ سفید ظاهر میشد، معتقد بودند که روز بعد هوا بارانی است. [۱۳۶]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۷۹، تهران ۱۳۷۸ ش.
همچنین اگر در شب مورچه پردار یا مگس مرتباً دور چراغ میگشت، میگفتند فردا باد و بارندگی خواهد بود. [۱۳۷]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۳۳۶ـ۳۳۷، تهران ۱۳۶۳ ش.
۳.۱۶ - شمع یا چراغ برای مردهتا چندی پیش اگر کسی در شب درمیگذشت، خشتی بالای سر او میگذاشتند و روی آن شمع یا چراغی روشن میکردند تا اتاق میت روشن بماند [۱۳۸]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۲۰۸، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۱۳۹]
محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، ج۱، ص ۲۶۹، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۴۰]
هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج ۱، ص ۹۶ـ۹۷، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش.
که این کار ظاهراً دنباله رسمی زردشتی [۱۴۱]
بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ج۱، ص ۱۲۹، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ ش.
بوده است.هنگامی هم که مرده را از اتاق بیرون میبردند، چراغ را روشن نگه میداشتند. [۱۴۲]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۶۵، تهران ۱۳۷۸ ش.
ایرانیان باستان چند روز پیش از نوروز به قبرستان میرفتند و چراغ میبردند تا مسیر ارواح درگذشتگان را، که معتقد بودند در آن ایام به زمین بازمیگردند، روشن و گشوده و آسان کنند. امروزه نیز مردم، بیشتر در شبهای جمعه و به ویژه در شب جمعه آخر سال ، بر گور مردگان خود شمع یا چراغ روشن میکنند. [۱۴۳]
محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، ج۱، ص ۴۳۳، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۴۴]
جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، ج۱، ص ۱۹۳، مرند ۱۳۷۴ ش.
۳.۱۷ - حجله برای مرد جوان مردهدر برخی مناطق، از جمله در خراسان ، برآناند که اگر در شب پروانهای دور چراغ بگردد، روح مردهای است که برای دیدن اقوام خود آمده است. [۱۴۵]
ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص ۳۱۴، تهران ۱۳۶۳ ش.
در میان عامه رسم است که اگر مردی در جوانی، و به اصطلاح، ناکام بمیرد، دوستان و خویشانش در محله و گذر او « حجله » میگذارند که چیزی شبیه به گنبد یا قبه کوچک است و چراغهای رنگارنگ در آن روشن است. [۱۴۶]
محمود کتیرائی، ج۱، ص ۲۸۹، از خشت تا خشت، پانویس ۱، تهران ۱۳۷۸ ش.
۳.۱۸ - باور عامیانه بر قدرت شفادهندگی برای چراغدر باورهای عامیانه، چراغ از قدرت شفادهندگی نیز برخوردار بود. در آیین سفره سبزی کردن، چراغ روغنسوز یا شمع از لوازم درمان پریزدگان بود. [۱۴۷]
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، ج۱، ص ۵۶، تهران ۱۳۷۸ ش.
زنی که خونریزی داشت، به کمرش عسل میمالید و گَردِ کوبیده بیخته شده چراغ موشی را روی آن میگذاشت، با این اعتقاد که چون چراغ مدتها سوخته، نیروبخش است. [۱۴۸]
محمود کتیرائی، ج۱، ص ۳۳۳، پانویس ۹، از خشت تا خشت، تهران ۱۳۷۸ ش.
برخی هم برای تسکین درد دندان ، تور سوخته چراغ زنبوری را روی دندان میگذاشتند. [۱۴۹]
محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، ج۱، ص ۲۶۲، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳.۱۹ - چراغ دستمایه مثلهاچراغ دستمایه مَثَلهای متعددی شده است، از جمله «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» و «چراغی را که ایزد برفروزد/ هرآنکس پُف کند ریشش بسوزد» که این بیت مقتبس است از آیه هشتم سوره صف : یریدُونَ لِیطْفِؤا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِه وَلَوْکَرِهَ الْکافِروُنَ. ۴ - فهرست منابع(۱) قرآن. (۲) محمدحسن آلیاسین، تاریخ حرم کاظمین (علیهماالسلام)، ترجمه غلامرضا اکبری، ۱۳۷۱ ش. (۳) ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. (۴) محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکه و ماجاء فیها منالا´ثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ ش. (۵) امیرهوشنگ بختیاری، «منصب چراغچیباشی در عتبات عالیات»، تاریخ اسلام (پاییز ۱۳۸۲). (۶) جواد برومند سعید، «بررسی چند واژه فارسی»، چیستا (آذر ۱۳۶۱). (۷) بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه فی مدینه عراقیه ایام الاحتلال العثمانی»، التراث الشعبی، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸). (۸) مهرداد بهار، واژهنامه بندهش، تهران ۱۳۴۵ ش. (۹) خالد خلیل حمودی و نجاه یونس توتونجی، «السراج الاسلامی فیالعراق» سومر (۱۹۷۷). (۱۰) محمد خوشدل، «موزه آستان قدس: اشیاء نفیس فلزی» نامه آستان قدس (مرداد ۱۳۴۰). (۱۱) دهخدا. (۱۲) محمدبنمحمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ حسین نصار، کویت ۱۳۶۹/۱۹۶۹، چاپ افست بیروت. (۱۳) زکی محمدحسن، فنون الاسلام، بیروت ۱۴۰۱ الف. (۱۴) زکی محمدحسن، الفنون الایرانیه فی العصر الاسلامی، بیروت ۱۴۰۱ ب. (۱۵) عبدالحسین سپنتا، تاریخچه اوقاف اصفهان، اصفهان ۱۳۴۶ ش. (۱۶) علیبن عبدالله سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴. (۱۷) جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸ ش. (۱۸) جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ ش. (۱۹) محمود طاهری، فرهنگ ریشهیابی واژهها، تهران ۱۳۸۲ ش. (۲۰) علیرضابن موسی عضدالملک، سفرنامه عضدالملک به عتبات، چاپ حسن مرسلوند، تهران ۱۳۷۰ ش. (۲۱) علیهاشم خیری و انعام عون احمد، «تقریر اولی عن تنقیبات بسمایه الاثریه»، سومر (۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸). (۲۲) فریال داود مختار، «وسائل الاناره فی المساجد و الاضرحه»، المورد، ش ۲ (۱۳۹۹/۱۹۷۹). (۲۳) بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی: سغدی، فارسی، انگلیسی، تهران ۱۳۷۴ ش. (۲۴) محمد شفیع قزوینی، قانون قزوینی: انتقاد اوضاع اجتماعی ایران دوره ناصری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۰ ش. (۲۵) انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۶۰ ش. (۲۶) محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران ۱۳۵۷ ش. (۲۷) مقدسی. (۲۸) محمد مقدم گلمحمدی، تویسرکان، ج ۱، تهران ۱۳۷۱ ش. (۲۹) میرزا سمیعا، تذکره الملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی،zwnj; برایspan class="darkspan" class="zwnj"; کهzwnj; ۲۶۲، و منصور کیائیspan class="zwnj"; عتبات تهران ۱۳۷۸ ش. (۳۰) ناصرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامه عتبات: سال ۱۲۸۷ قمری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش. (۳۱) ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش. (۳۱) محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، عقایدالنساء مشهور به کلثوم ننه، در عقاید النساء و مرآت البلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگ توده، چاپ محمود کتیرائی، تهران: طهوری، ۱۳۴۹ ش. (۳۲) آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ ش. (۳۳) ابن بطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. (۳۴) محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش. (۳۵) اوستا، یسنا، گزارش پورداود، بخش ۲، چاپ بهرام فرهوشی، تهران ۱۳۵۶ ش. (۳۶) پرویز بابازاده، حماسه پرشکوه اهل حق: چهلتنان، تهران ۱۳۴۷ ش. (۳۷) بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ ش. (۳۸) مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران ۱۳۷۶ ش. (۳۹) محمدعلی جمالزاده، فرهنگ لغات عامیه، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۴۲ ش. (۴۱) ژان پل راشل دیولافوا، ایران، کلده و شوش، ترجمه علی محمد فرهوشی، چاپ بهرام فرهوشی، تهران ۱۳۶۴ ش. (۴۲) شایست ناشایست: متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، آوانویسی و ترجمه کتایون مزداپور، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹ ش. (۴۳) علیاصغر شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، تهران ۱۳۷۱ ش. (۵۵) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ ش. (۴۴) جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ ش. (۴۵) جمشید صداقتکیش، آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارسی، تهران ۱۳۸۰ ش. (۴۶) جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند ۱۳۷۴ ش. (۴۷) حسینبن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ ش. (۴۸) محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، تهران ۱۳۷۸ ش. (۴۹) منوچهر لمعه، فرهنگ عامیانه عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران ۱۳۵۳ ش. (۵۰) هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷ ش. (۵۱) مجلسی، بحار الانوار. (۵۲) محمودبن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوار المرشدیه فی اسرار الصمدیه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش. (۵۳) ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیه، تهران ۱۳۷۸ ش. (۵۴) صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، تهران ۱۳۷۸ ش. (۵۵) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ ش. ۵ - پانویس
۶ - منابعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «چراغ»، شماره۵۴۱۳. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۳ ص۱۷۱ |